سخن از بحرانی است که اکنون در نبود چشمانداز، گریبان میلیونها نفر از هموطنان ما را در ایران آخوند زده گرفته و ضمن خارج نمودن آنان از چرخه خلاقیت، شکوفایی، تولید و بازدهی، به حاشیه جامعه پرت کرده است.
رژیم آخوندی در هراس از فشارهای اجتماعی و بازتاب منطقی خشم و تنفر مردم از این نظام سراسر فاسد و غارتگر، از دادن هرگونه آمار دقیق از نرخ دستفروشان در کشور خودداری میکند؛ اما دادههای اجتماعی در معابر، ایستگاههای مترو و میادین و چهارراههای شهرها، به یقین دقیقترین آمار را به ما ارائه میدهند.
برای نمونه ایستگاههای مترو و یا اتوبوسهای شهری نمونههایی کوچک از این وضعیت وخیم اجتماعی را که در وهله نخست زنان میهن امان را مورد استثمار مضاعف قرار داده است، به نمایش میگذارند.
یک گزارش حکومتی ضمن اعتراف به رشد دستفروشی در شهرهای بزرگ کشور، از جمله پایتخت، مینویسد: «وقتی وارد مترو میشوی تا گپوگفتی با زنان فروشنده در مترو داشته باشی، کمتر ایستگاهی را خالی از حضور آنها میبینی. تقریبا در همه ایستگاهها، در داخل یا خارج از قطارهایی که به سرعت میآیند و به کندی میروند، زنان دستفروش مشغول فروش خردهریزهایی هستند برای چرخیدن چرخ زندگیشان». (سایت حکومتی فرارو ۶ مهر ۱۳۹۶)
سخن از قشری محروم و تحت ستم می باشد که حاصل زندگی دردمند آنان روزانه از سوی مأموران سرکوبگر رژیم مورد حمله و هجوم قرار میگیرند. صحنههای دردآور ضرب و شتم دستفروشان، تخریب اموال و یا زر گرفتن دستفروشان با خودروهای شهرداری و همچنین تصاویر دستفروشان با چهرههای مملو از درد و مستأصل از فقر، فلاکت و زور و ستم رژیم، تماماً در حافظه مردم ایران نقش بسته است.
بر این سیاق دیکتاتوری ولیفقیه بهعوض دادن راه حل، بهعوض تولید کار و کسب برای این قشر سرکوب شده و بهعوض هزینه کردن درآمدهای ملی برای رشد شکوفایی جامعه، در منطق ضد مردمیاش، تنها راه برون رفتن از این وضعیت بحرانی را در سرکوب و فشار جستجو میکند. در این راستا کمتر روزی نیست تا شاهد «خودسوزی» و یا «خودکشی» دستفروشان به جان آمده در مقابل چشمان حیرت زده مردم نباشیم. فریادهای اعتراض بهحق آنان علیه بیداد آخوندی و ستم ساری و جاری روزانه در معابر شهرها به گوش میرسد.
این گزارش در ادامه به نقل از یک زن دستفروش دردمند میافزاید: «گفت که ۵٠ سالش است. هر چند که به نظر ۶٠ ساله میآمد. آب معدنی و پفک و پیراشکی و چیزهایی از این دست میفروخت. گفت که روزی پانزده ساعت در مترو دستفروشی میکند. از ۶ صبح تا ٩ شب. گاهی هم حتی تا ساعت ١١ شب...اینجا عین زندان است. روی صندلیها هم حق ندارم بنشینم. صندلیها برای مسافران است. ولی چارهای نیست. دستفروشی میکنم تا محتاج نامرد نباشم».