یاد من بعد از مرگ یاد خواهد شد با یاد شهدا، مرگ برای من یعنی دوباره بودن، یعنی دل به عشق سپردن، یعنی تولد و اگر عمر من یعنی طول مسافتی ما بین دو ایستگاه پس رسیدن به مقصد برایم رویایست پس عظیم زیرا من و ملتم و عزیزانم و فرزندان و یارانم در این دنیا بی پناه بودیم اما آرزوی نا شکفته من در راه این سفر که می دانم کجا می روم و چه می خواهم شد مرا به سوی مرگ می کشاند، شاید پس از مرگ من و با مرگ من خون انسانی که آیندگان او را شهید خواهند خواند پشتیبانی باشد برای ملتم و وطنم و فرزندانم... و اگر قرار است در کشاکش این امواج مرا دیوانه وار به نسخه های به نام ساحل بکوبند ومشتی استخوان از من باقی بماند من مرگ را به آغوش خواهم کشید که این نه مرگ است بلکه پیوندی است میان من، گذشتگان و آیندگان پس،از این مرکب که دنیا خواندنش پیاده خواهم شد و پیاده به سوی عشق خواهم رفت.
دیگر بوی یاس و نرگس و نسترن مرا به سوی خود نخواهد کشید زیرا خود ایستگاه خواهم بود برای بوییدن نرگس و یاس و نسترن و من برای همیشه از چیدن گلهای زیبا خود را محروم خواهم ساخت زیرا باور دارم بهترین گلها را بهترین انسانها به من هدیه خواهند کرد. مسیر رفتن اگر چه سخت بود و دشوار اما پایانی بس دلپذیر خواهد داشت دلتنگم دلتنگ از دنیا از مکرش از ظلمش و بی عدالتهایش تن رنجور من دیگر تحمل کشیدن بار مسئولیتی جدید را نخواهد داشت.
باور کنید که نمی توانم ،سخت است چه می دانید چه سختیها کشیدم، از آن زمان که فهمیدم وارث خون خوبان هستم و چه رنجها دیدم، از آن زمان که به پاکی دختران زاگرس شهادت دادم و شجاعت پسران آرارات و قندیل را ستودم و چه دشوار بود آن زمان که شاهو هم سنگینی اش را بر دوش خسته و رنجورم افزود پس باید رفت باید عاشق بود، خستگی ام نه از پیمودن ادامه راه بلکه ترس از دست دادن این همه لذت و ارزش است که امروز به آن دست یافته ام.
فرهاد وکیلی زندان اوین