مهین حری- «تا نگویند که از یاد فراموشانند»

«تا نگویند که از یاد فراموشانند»

مهین حری


آن چه روز19اردیبهشت یعنی حدود یک هفته بعد از روز کارگر از جمهوری جنایت دیدیم، اگر چه تازگی نداشت ولی تازگی داشت!
تازگی نداشت ، برای ولی فقیه آدمکش و دستگاه سرکوب وکشتاری که 30سال است از قتل و جنایت در فجیعترین و ضد انسانی ترین گونهاش نه تنها در زندانها که در خیابانها و در مقابل عدسی دوربینها هم ابا نکرده است.  مطلقا تازگی نداشت، برای حاکمیتی که در رابطه با خلقی که گروگان و اسیرش هستند، قانونش،  نقض قوانین و نفی پایهیی ترین حقوق  انسانی است،

تازگی نداشت برای کسانی که حتی دستی از دور بر آتش خمینی و رژیم  جهنمی برجای مانده از او دارند ـ که  خلیفه می خواست تا دست ببرد و گردن بزندـ  وقتی روز 19اردیبهشت خبرگزاری رژیم(ایرنا) خبر داد که دادسرای عمومی و انقلاب تهران اعلام کرد: پنج تن از عوامل گروهک ضد انقلاب سحرگاه یکشنبه در زندان اوین به دار مجازات آویخته شدند،
اصلا  تازگی نداشت وقتی کیهان، ننگ قلم و شرم مطبوعات، جنایتنامه توحش و رذالت و دروغنامه ولایت نوشت: «این 5 نفر با نامهای فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان به جرم بمب گذاری و ارتباط با گروههای تروریستی اعدام شدند. و نوشت: مهدی اسلامیان عضو گروهک تروریستی تندر یکی از عوامل انفجار بمب در حسینیه شهدای شیراز بوده است…
فرزاد کمانگر فردی است که در سال 85 از منزل وی تعداد قابل توجهی بمب ساعتی و اسلحه پیدا می کنند… فرهاد وکیلی در شهر سنندج دستگیر می شود و ”در منزل وی ماهواره و یک برگه که محتویات آن به صورت رمز بوده کشف می شود و بعدها مشخص می شود که این دو در انفجار دو بمب در ساختمانهای فرمانداری و اداره بازرگانی کرمانشاه در اردیبهشت سال 1385 نقش داشته اند. علی حیدریان نیز به اتهام همکاری با فرزاد کمانگر و ارتباط با پژاک در تهران دستگیر شده بود. شیرین علم هولی آتشگاه نیز در خرداد سال 1387 پس از کار گذاشتن یک بمب زیرخودرویی در پارکینگ قرارگاه سپاه در غرب تهران و انفجار آن دستگیر شده است. وی نیز اعتراف می کند که عضو گروهک پژاک بوده است» و وعده داد که به زودی مستندی در این رابطه پخش می شود!!!
و بالاخره تازگی نداشت وقتی رژیم دو روز بعد از اعدام شیرین علم الهولی مادر و خواهرش را به جرم پافشاری بر گرفتن جنازه شیرین و افشای جنایات دژخیمان ، دستگیر کرد و 4روز بعد خانواده فرزاد کمانگر را حبس خانگی نمود…
اما تازگی  داشت! این که مادر فرزاد کمانگر، با شجاعت ویژهیی، جلو یگانهای ویژه ضد شورش با هلهله فریاد میکرد که فرزاد من نمرده, تازه فرزاد زنده شد و همة دانشآموزان فرزاد هرکدام یک فرزاد هستند و فریاد میزد که از امروز من تازه کارم شروع شد.
تازگی داشت این که مهرداد کمانگر برادر فرزاد گفت: من  اعلام می کنم که مسئول قتل فرزاد و دیگر بیگناهان خامنه ای است
تازگی داشت سخنان خلیل بهرامیان وکیل فرزاد کمانگر  که گفت: فرزاد بیگناه بود. بازجویش هم به این موضوع اعتراف داشت. اما می خواست که فرزاد برای رهایی از اعدام نامه عفو به رهبر جمهوری اسلامی بنویسد."کاری که فرزاد حاضر به انجام آن نشد.
تازگی داشت نامه شیرین علم الهولی که نوشت: آنها از من خواستند تا آنچه را که می گویند تکرار کنم و من چنین نکردم.
تازگی داشت این که همسر فرهاد وکیلی وقتی برای پیگیری پروندة او بارها به تهران رفته بود و با قاضی جنایتکار صلواتی که در دادگاه بدوی حکم اعدام را صادر کرد، دیدار داشت و در یکی از این دیدارها فرزندانش را نیز با خود برده بود, و در پاسخ قاضی جنایتکار صلواتی که به تندی به او گفت چرا این بچه ها را با خود از کردستان به تهران آورده اید، جواب داد: آنها را آورده ام تا قاتل پدرشان را بشناسند!
تازگی داشت این که با شنیدن خبر اعدام جنایتکارانه 5 زندانی سیاسی مردم کامیاران و سنندج و سایر شهرهای کردستان به خیابانها ریختند و اعتصاب اعلام شده سراسری برگزار کردند و با مزدورانی که به سمت آنان آتش گشودند درگیر شدند. در وحشت از خشم مردم، صدها خودرو و مامور سرکوبگر از ارگانهای مختلف رژیم، اعم از یگان ویژه ضد شورش، نیروی انتظامی و لباس شخصی در سطح شهر بویژه اطراف محل سکونت خانواده کمانگر مستقر شدند، در شهر یک حکومت نظامی اعلام نشده برقرار شد ، برخی از مردم کامیاران  همان روز همراه با خانواده کمانگر به سمت تهران حرکت کردند، و به دعوت خانواده اعدام شدگان روز بعد خانواده ها و مردم و دانشجویان دانشگاه تهران دست به تجمع زدند و رژیم را با همه هیبت ناداشته به پشیزی نگرفتند و در اربیل و سلیمانیه مردم کرد عراقی و سازمانهای ملی و غیر دولتی خواستار قطع رابطه با رژیم ایران شدند
تازگی داشت این که هنوز سفره اعدام جلادان برچیده نشده، زندانیان که بیش از همه در معرض سرنوشت مشابهند، در گوهر دشت کرج مراسم تجلیل5 اعدامی را برگزار کردند و دستبند بر دست و چشم بند برچشم، نظام سفیانی را نشانه رفتند و گفتند بدون شک این خونها و تمامی خونهای بناحق ریخته دوران این حاکمیت ضد انسانی، ضایع نشده و طوفانها و سیلابها از آن برخواهد خاست و بساط ننگین ستمگران را نابود خواهد کرد
در بند 350 (زیر زمین) اوین وابسته به وزارت بدنام اطلاعات، که به تازگی بعد از انحلال قبلی توسط سردژخیم جعفری دولت آبادی دادستان تهران برپا شده بود، زندانیان به غوغا و اعتصاب غذا برخاستند و جلادان از وحشت مجبور به انحلال بند شدند…
به عبارت دیگر همه تلاش خامنهای که برای سدبستن بر خیزش و اعتراض، بی پروایی از رسوایی به این اعدامها فرمان داده بود، به سرعت عبور خبر از دهان جلادانش، نه حتی با یک ساعت تاخیر، به بنزین و باروت و خشم گداخته تبدیل شد و برسرو روی نظام پلیدش باریدن گرفت…
همه آنهایی که تازگی نداشت، ادامه تاریخی بود از جنایتهای آشکار و پنهان که جان مایه و ساخت و بافت نظام قرون وسطایی«ولایت فقیهی» است که بزرگترین ویژگیش این است که از اساس «خصم آزادی» است و به همین دلیل ضد بشر است . بیش از 120هزار شهید راه آزادی مردم ایران از میان آگاهترین و فداکارترین فرزندان این میهن تنها یک قلم شمارش شده  و  اسم و رسم  دار از قتل و کشتار 30سال حاکمیت ننگین این رژیم ضد بشری است که بسیاری از آنان در زیر شکنجههای فوق طاقت و ما فوق تصور آدمی به شهادت رسیده اند.
 اما همه آن چه که تازگی داشت، بیان این واقعیت برآمده ا ز قیام یک ساله مردم ایران است که عقربه های ساعت تعیین تکلیف این رژیم به صفت سرنگونی و از هم پاشیدگی و نابودی کامل آن بسیار تندتر از ریتم و ظرفیت جنایت و سرکوبش می چرخد و تیک تاک می کند. وقتی در محدوده نمایشگاه کتاب تهران بازدید کنندگان به محض دیدن پاسدار هزار تیردرست آن هم درست سه روز بعد از این اعدامها که رژیم هیچ چیز جز ایجاد رعب از آن نمی خواست، فریاد مرگ بر دیکتاتور سر می دهند یعنی در جایی که نه امکان فرار هست و نه امکان پنهان شدن و گوش تا گوش هم نیروی ویژه و محافظ و لباس شخصی و …است، آیا بُردار سرنگونی جانیان حاکم جز در شیب تند سرنگونی قابل تصویر است؟ اما  این شدت از تخاصم و نه تقابل اجتماعی که تنها از عنصر پیشتاز انتظارش می رود، بی علت نیست و حتما که به پشتوانهیی و نقدینه ای پشتگرم است…
«ایران ماهی سیاه کوچولو را حلق آویز میکند» تیتر نیویورک تایمز بود که روز بعد از آن هم نوشت: … رژیم ایران بشدت از پیامدهای اجتماعی این اعدامها بیمناک است… وهمین که رژیم ایران از تحویل اجساد اعدام شدگان برای مراسم خاکسپاری به خانواده هایشان امتناع می کند، نشانه وحشت از تظاهرات ضدحکومتی در چنین مراسمی دارد…
سایت کانادا فری پرس روز 20اردیبهشت نوشت: این افراد بخاطر سرخم نکردن و عدم همکاری با رژیم اسلامی اعدام شدند و فراتر از آن افزود «آنها برخلاف ”فعالانی” که با رژیم اسلامی همکاری کردند و به کنج لس آنجلس و تورنتو و اوتاوا و شهرهای دیگر خزیدهاند تا آخرین لحظه ایستادند و با رژیم اسلامی همکاری نکردند و با شرافت مردند»…
 و تلویزیون سی ان  ان روز 21اردیبهشت در گزارشی از تظاهرات دانشگاه ملی که در آن دانشجویان خشمگین از اعدامها، در اعتراض به ورود پاسدار  احمدی نژاد به دانشگاه شعار می دادند «صل علی محمد قاتل ملت آمد»،  گفت: «ایران یک مکان خطرناک برای معترضین ضد دولتی است. اما این موضوع نتوانسته جلوی صدها دانشجو و اعضای اپوزیسیون را, از آمدن به خیابانهای اطراف دانشگاه تهران بگیرد»...
این تعابیر هرکدام به زبانی بیان همین پیشی گرفتن گسست و انهدام و تجزیه غیر قابل بازگشت بر ترمیم و قدرت مانور و امکان ادامه بقا در این رژیم است. علت هم یک چیز بیشتر نیست. بسیار پیش از تغییر سیاست قدرتهای جهانی در برابر این رژیم، و فراتر از مماشات ننگین قدرتهای غربی که تا به حال به این رژیم امکان بقا داده، اراده مردمی در گرو این تغییر دوران است که  هزینه آزادی را تقبل کرده اند و به هیچ کس جز نیروی لایزال خودشان در پرداخت بها و الگوهایشان در فدای مطلق چشم امید ندارند و این تازگی دارد!
سرخم نکردن و بوسه زدن بردار و تیرک اعدام و به زانو در آوردن دژخیمان در  شکنجهگاههای قرون وسطایی رژیم آخوندی به صورت جریانی، در توان و ظرفیت عنصر پیشتاز و سازمانیافته است  اما  نقدینهیی که الهام بخش پیروزی با ایستادگی به هر قیمت  و فدای حداکثر در قیام یک ساله است، راه پیشروی برای تهی کردن حاکمیت دژخیمان از همه ظرفیتهایش، و به زمین زدنش را به طور استراتژیک باز کرده و در چنین تحول قانونمندی دیگر حرف جدید این نیست که این جنبش سرباز  ایستادن ندارد، حرف نو این است که این جنبش ولی فقیه را برای سرنگون کردن به چالش طلبیده است و درزندان و خیابان و دانشگاه و کارخانه همه جا جنگی است که صلحی نمی شناسد.  خیابان یک طرفه این رویارویی تنها به سرنگونی و حاکمیت مردمی ختم می شود و به همین دلیل است که  مادر دلاور فرزاد کمانگر در پاسخ اعدام فرزندش به دژخیم بیابیا می گوید. این تازگی دارد!