البرز، در نگاه تو تکرار می شود
خورشید سرفراز،
با تو پدیدار می شود
سیمرغ، با سرود تو بیدار می شود.
سیمای مردمی تو و پژواک دَردشان
آوای سینه های خسته و دل های سردشان
تصویر آرزوی عیان در نبردشان
ظلمت گسسته می شود از روشنای تو
شب هایم از چراغ تو سرشار می شود.
با گریه های مام وطن گریه می کنم
وقتی که می شُمَری درد های او
من با حقیقت رنجی که می کشد
در متن آینه ات گشتم آشنا
آئینه ی دلم ز تو پُر بار می شود.
در انتظار آنکه رسد پیک شادی اَت
در انتظار مژده ی روز رهائی ات
در انتظار آنکه به لب خنده وا کنم
شیب و فراز راه،
در زیر گام های تو هموار می شود.
نامَت روان
بر موج های آبی ناب خلیج فارس
بر قُلّه ی بلند دنا، بر سهند پاک
بر خاوران خسته ی خونین ز تیغ جهل
بر سر زمین زخمی ام؛ ایران خسته جان
بر صبح روشنی که پدیدار می شود.
البرز، در نگاه تو تکرار می شود
خورشید سرفراز،
با تو پدیدار می شود
سیمرغ، با سرود تو بیدار می شود.