اسماعیل محدث ـ نیروهای چپ و بحران

نیروهای چپ و بحران

 اسماعیل محدث

 بحران  اقتصادی اخیر غرب، که هنوز هم ادامه دارد،  اگر نخواهیم وارد مقوله ایدئولوژی و سرمایه داری اخلاق شویم ریشه سیاسی دارد. اگر باز هم بحث را ساده تر کنیم و سیاست را تنها درک خواستههای توده مردم و پیدا کردن راهحل تعریف کنیم، شاید بتوانیم نظری در مورد اینکه چرا در این شرایط نیروهای چپ بازنده اغلب رأی گیریها هستند، پیدا کنیم.

اگر به طور مثال به نیروهای چپ در فرانسه و ایتالیا بیطرفانه نگاه کنیم  باید به حالت سرگیجه دائم و گاه اغماء این نیروها اذعان کنیم. این وضعیت برای همه افراد مترقی ناگوار است، به خصوص که این نیروها در مباره با رژیم های دست راستی و فاشیستی در کشورشان نقشی عمده داشتند. اگر  بحران امروز را تاخت و تاز بی دنده و ترمز سرمایهداری بدانیم، اینکه احزاب چپ نه فقط در قبال سرمایهداری بلکه در برابر نوع افسار گسیخته آن هم نظر مشخصی نداشته و منفعل میباشند جای تعمق دارد و البته این امر در قدم اول کمر خودشان را خورد میکند. سیل بیکاران و حاشیه نشینان اروپا که به احزاب راست و حتی بیشتر به احزاب راست افرطی و نژادپرست رای میدهند یکی از علائم بحران وجودی چپ اروپا میباشد. اگر امروز که ویروسها تمام بدن سرمایهداری افراطی را تسخیر کرده و گند آن تمام دنیا را گرفته، نیروهای چپ توان مطرح کردن آلترناتیو مستقل خودشان را ندارند، چرا جامعه میبایست  به اینان امیدوار باشد و به آنها رای دهد.  

آنچه در ایتالیا از بزرگترین  حزب چپ غرب مانده چندین و چند حزب و گروه و دسته و شاخه است که فصل مشترکشان سیلیهائی است که از راست مردمفریب برلوسکنی دریافت می کنند. اگر حتی به بیست ـ سی سال پیش نگاه کنیم حزب چپ ایتالیادر هر محلهای شعبه داشت و از طریق این ظرف مشکلات و خواسته های جامعه را برداشت و آنرا وارد سیاست می کرد. حزب کمونیست ایتالیا در بطن جامعه بود و با بخش بزرگی از آن در رابطه بود. اینرا در جشن های سالانه اونیتا که در آن همه اعضاء و هواداران "بیریا" کار می کردند میشد مشاهده کرد. حزب در دل جامعه ریشه داشت. اما اکنون رجل چپ از بالا به جامعه نگاه می کند، آنقدر به خود باد می کند که از دید کارگران و مزدبگیران و حاشیه نشینان جامعه محو میشود.  عاجز از دمخوردن با توده مردم، از بالا نسخه میپیچند و راهحل ارئه میدهند که طبیعتاً بیربط از آب درمیآید.

مردمی بودن به معنای آن نیست که دنبال مردم رفت و از سر بی حالی و فرصت طلبی آنچه را که اکثریتشان می گوید تائید کرد، اما به این معنا هم نیست که باید آنها را تودهای بیعقلی تصور کرد که می بایست تربیت شوند. روشنفکر چپ از عرش خودش به جامعه می نگرد و در مورد "هیجانات شکمی" آن نظریه صادر میفرماید. هرکس که در سالهای اخیر با رهبران  چپ اروپا نشست و برخاست کرده باشد حتماَ دیده است که چگونه اغلب در برج عاج خود بزرگ بینیاشان فقط برای افکار و تحلیلهای خودشان  اصالت قائلند و از اینکه مردم، مردم "خورده بوژوا" آنان را درک نمی کنند دلرنجند. این افراد در مقابل هر اتفاق منفی جامعه جمله بیمزه و کلیشهای "گفته بودم" را بلغور می کنند. اگر در ایتالیا سیاستمدارن فقط از خودشان و بین خودشان بحث میکنند، این امر در احزاب چپ به اوج خودش میرسد.

قصد این چهار خط نوشته تحلیل اوضاع چپ اروپا نیست این سطور را برای خودم نوشتم، تا به عنوان یک فرد با افکار چپ در این چاله نیفتم.