سلام عمو صمد!

خسرو صادقی بروجنی
 «شهری است که ویران می شود، نه فرونشستن بامی؛ باغی است که تاراج می‌شود، نه پرپرشدن گلی؛ چلچراغی است که در هم می‌شکند، نه فرومردن شمعی و سنگری است که تسلیم می‌شود، نه از پا درآمدن مبارزی!

صمد چهره حیرت انگیز تعهّد بود؛ تعهدی که به حق می‌باید با مضاف غول و هیولا توصیف شود: "غول تعهّد!"، "هیولای تعهّد!"، چرا که هیچ چیز در هیچ دور و زمانه‌ یی هم‌چون ‹"تعهّد روشنفکران و هنرمندان جامعه›" خوف انگیز و آسایش برهم زن و خانه خراب کن کژی‌ها و کاستی‌ها نیست. چرا که تعهّد اژدهایی است که گران‌بها‌ترین گنج عالم را پاس می‌دارد؛ گنجی که نامش آزادی و حق حیات ملت‌ها است. و این اژدهای پاسدار، می ‌باید از دسترس مرگ دور بماند تا آن گنج عظیم را از دسترس تاراجیان دور بدارد؛ می‌باید اژدهایی باشد بی‌ مرگ و بی ‌آشتی. و بدین سبب می‌باید هزار سرداشته باشد و یک سودا. امّا اگر یک سرش باشد و هزار سودا، چون مرگ بر او بتازد، گنج بی پاسدار می‌ماند. صمد سری از این هیولا بود. و کاش ... کاش این هیولا، از آن گونه سر، هزار می داشت؛ هزاران می داشت!» (احمد شاملو).

 «صمد بهرنگی در تیر ماه ۱۳۱۸خورشیدی به دنیا آمد . در کوچه اسکولیلر محله چرنداب مرکز استان آذربایجان یعنی تبریز. و در کوچه جمال آباد همان محله بزرگ شد و به دبستان رفت. پدرش عزّت کارگری فصلی بود که هر روز به کاری می‌پرداخت و مادرش، سارا زنی مهربان که پسرانش را به تحصیل و آموزش نصیحت می‌کرد، در زمانه‌ یی که جنگ حاصلی چون قحطی و گرانی و ناامنی نداشت.

 صمد بهرنگی دوره سیکل اول را در دبیرستان خواند و در پی آن، تحصیلات را در دانشسرا دنبال کرد. دانشسرای مقدماتی را در سال ۱۳۳٦خ به پایان رساند و در ۱۸ سالگی شد آقا معلم. براساس تعهّدی که به آموزش وپرورش داده بود برای تدریس روانه روستا‌های آذرشهر شد و یازده سال تمام در روستاهای ممقان، خوراقان، قد جهان، گوگان، آخیر جان و ... با عشق و علاقه به بچه‌ های ساده و بی ‌آلایش روستایی درس داد و درس گرفت.
 صمد گذشته از قصه ‌های کودکان که با بهترین نمونه‌ های ادبیات کودکان دنیا هم‌ترازند، مقاله‌ های زیادی هم نوشته است که در دوران اختناق و سانسور ستمشاهی با نام‌های مستعار قارانقوش، ص. آرام، چنگیز مرآتی، رشید خلقی و... در برخی از نشریات آن دوران منتشر می‌شد. "کند و کاو در مسائل تربیتی، مقاله‌ های تربیتی و مجموعه مقاله‌ ها و دیگر مقاله‌ های او به صورت کتاب منتشر شده است. حاصل کوشش‌های خستگی‌ ناپذیر او برای گردآوری ادبیات شفاهی مردم آذربایجان دفترهای فولکور است که تاکنون سه جلد از آن ها منتشر شده است. شعرهایی که از شاعران معاصر فارسی زبان به ترکی ترجمه کرده نمودار قدرت و تسلطش به زبان ترکی است. "تلخون"، "ماهی سیاه کوچولو"، "افسانه محبت" و "افسانه‌های آذربایجان"، از جمله مهم‌ترین آثار اوست. با این همه به گفته غلامحسین سا عدی: "شاهکار او زندگیش بود".

 "ماهی سیاه کوچولو" پس از دیده برهم نهادن نویسنده‌ اش در نمایشگاه ۱۹٦۹بولون در ایتالیا و نمایشگاه بی‌نیال در براتیسلاو چکسلواکی برنده جایزه طلایی شد.
 سارتر می گوید: "...انسان موجودی است که در برابر هیچ موجودی نمی ‌تواند بی‌ طرف باشد، حتی خدا". و "از هر راهی که بدین جا آمده باشید، ادبیات شما را به میدان نبرد می ‌افکند. نوشتن، نوعی خواستن آزادی است. اگر دست به کار آن شوید، چه بخواهید، چه نخواهید، درگیر و ملتزمید»(۱)، و به راستی که صمد و آثارش مصداق چنین سخنی است چرا که صمد در فقر زاده و در سانسور بزرگ شده بود و به خوبی آگاهی داشت که آن ‌چه مسبّب این فقر است نظام طبقاتی حاکم بر جامعه است.
 

ما صمد بهرنگی را بیش‌تر به‌ عنوان نویسنده‌ قصه‌های کودکان می‌شناسیم. یا دست بالا به ‌عنوان نویسنده یی که با هدف سیاسی و به زبان ساده برای بچه‌ها قصه می‌نوشت. ولی درنگ و اندیشه در کارهای صمد و در قصه‌ های او ما را بر آن می‌دارد که از این حدّ فراتر برویم. او جامعه شناسی تمام عیار است که به منطق علمی مجهّز است. او از درون گود، از درون طبقه، از درون خانه ‌ها و زاغه ‌ها و خانه ‌های گلی و از میان مردمی که با آنان زندگی می‌کند و خود او هم یکی از آنان است، با ما سخن می‌گوید، او اما پای خود را از حد یک مفسّر و گزارشگر مسائل و مشکلات و دردها فراتر می‌گذارد و برای چیرگی بر آن‌ها راه حل نیز ارائه می‌دهد. منطق او تغییر جهان است، نه تفسیر آن.
 

صمد در زمانه‌ یی چیز می ‌نوشت که مرز میان دو دوره مختلف در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران بود. پشت سر او، کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد سال ۳۲ علیه دکتر مصدق و تاخت و تاز فرمانداری تهران و پلیس سیاسی و قلع و قمع سازمان‌های سیاسی و تبلیغات گوشخراش در رابطه با تثبیت و تحکیم رژیم کودتا و ترویج بی ‌اعتنایی و بی ‌عملی قرار داشت و در پیش رویش، درنگ و اندیشه در علل شکست جنبش بزرگ ضدّ امپریالیستی و ضدّ دیکتاتوری سال‌های ۳۲- ۲۹ و چاره ‌اندیشی و راه‌یابی برای غلبه بر جوّ بی‌ عملی موجود. صمد یکی ازهزاران رهروان صادق و صمیمی راه سخت و دشوار و پرفراز و نشیب دگرگونی اجتماعی بود. او به کاروانی تعلق داشت که از نخستین روز پیدایش جامعه طبقاتی و در ستیز با این جامعه و در جهت براندازی و جایگزینی آن با یک جامعه بدون بهره کشی و بدون ستم و آزار به راه افتاده است.
 

صمد به‌ عنوان یکی از پیشتازان جنبش نوین انقلابی روشنفکران به روستا رفت. در میان مردم، درمیان توده ‌ها زیست. فقر، محرومیت، ستم طبقاتی، ستم ملی، بی ‌بهداشتی، بی‌سوادی و گرسنگی آنان را دید و خود نیز با این مسائل دست به گریبان شد. او می‌گفت:"باید سرما را خوب حس کرد تا آن‌جا که استخوان‌هایت بسوزد و آن‌وقت داد از سرما بزنی" و او می‌توانست داد از سرما بزند چون سرما مغز استخوانش را می‌سوزاند.
 

صمد که به گفته یکی از شاگردانش: "خود در دامان رنج، محرومیت و ستم پرورش یافت، هر چه بیش‌تر می‌زیست، با محرومیت و ستم بیش‌تر آشنا می‌شد و حس می‌کرد که هیچ وقت نمی‌تواند و نباید سرنوشت خود را از سرنوشت مردمی که با آن‌ها زیسته بود، جدا کند، همین عدم جدایی از زحمتکشان از او نویسنده‌ یی ساخت که برای فقیران بنویسد، آن هم با زبانی ساده که آنان بتوانند نوشته‌ های او را و زبان اورا بفهمند و اصرار داشت که تنها این طبقه حق خواندن داستان‌های او را دارند: "حرف‌های آخر این‌ که هیچ بچه عزیز دردانه و خودپسندی حق ندارد قصه من و اولدوز را بخواند به خصوص بچه‌ های ثروتمندی که وقتی توی ماشین سواری‌ شان می‌نشینند پز می‌دهند و خودشان را یک سر و گردن از بچه‌ های ولگرد و فقیر کنار خیابان‌ها بالاتر می‌بینند و به بچه‌های کارگر هم محل نمی‌گذارند. آقای بهرنگ خودش گفته که قصه ‌هایش را بیش‌تر برای همان بچه ‌های ولگرد و فقیر و کارگر می‌نویسد"(۲).

 تا پیش از صمد چیزی به نام ادبیات کودکان به معنای سیاسی آن در ایران وجود نداشت. هر آن چه بود عبارت بود از مطالب صرفاً اخلاقی کتابهای درسی و یا داستان‌های تمثیلی هم‌چون کلیله و دمنه. صمد کسی بود که در حوزه ادبیات کودکان دست به کار جدّی زد و با خلق آثاری در این حوزه، زمینه های رشد این نوع ادبیات را فراهم آورد. "دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات را محدود کنیم به تبلیغ و تلقین و نصایح خشک بی برو برگرد. نظافت دست و پا و بدن، اطاعت از پدر و مادر، حرف شنوی از بزرگان، سر و صدا نکردن در حضور مهمان... دستگیری از بینوایان به سبک و سیاق بنگاه‌ های خیریه و مسائلی از این قبیل که نتیجه کلی و نهایی همه این‌ها بی‌خبر ماندن کودکان از مسائل بزرگ و حادّ و حیاتی محیط است"(۳). "آیا کودک غیر از یادگرفتن نظافت و اطاعت از بزرگان و حرف شنوی از آموزگار و ادب چیز دیگری لازم ندارد؟ آیا نباید به کودک بگوییم که بیش ‌تر از نصف مردم جهان گرسنه ‌اند و چرا گرسنه ‌اند و راه برانداختن گرسنگی چیست؟ آیا نباید درک علمی و درستی از تاریخ و تحوّلات اجتماعی بشری به کودک بدهیم؟ چرا دستگیری از بینوایان را تبلیغ می‌کنیم و هرگز نمی‌ گوییم که چگونه آن یکی بینوا شد و دیگری "توانگر" که سینه جلو بدهد و سهم بسیار ناچیزی از ثروت خود را به آن بابای بینوا بدهد و منّت سرش بگذارد که آری من مردی خیّر و نیکوکارم و همیشه از آدم‌های بی‌چاره و بدبختی مثل تو دستگیری می‌کنم"(۴).

صمد برای خلق آثار برای کودکان دو نکته را لازم می داند:
۱- "ادبیات کودکان باید پلی باشد میان دنیای رؤیایی کودکان با بی‌خبری‌ها و خیال پردازی ها‌ی رنگ آمیزی شده و شیرین کودکانه آنان و دنیای واقعی بزرگ‌ترها که مملو از دردها و رنج‌ها و سیه روزی‌ها و تلخی‌ها است. در این صورت است که بچه می‌تواند کمک و یار واقعی پدرش در زندگی باشد و موجود سازنده‌ یی در اجتماع راکد و رو به نابودی"؛
۲- "باید جهان بینی دقیقی به بچه داد؛ معیاری به او داد که بتواند مسائل گوناگون اخلاقی را در شرایط و موقعیت‌های اجتماعی که دائماً در حال تغییر و تحوّل ‌اند به درستی ارزیابی کند. دوری جستن از ساختن دنیایی فانتزی و خیالی و عاری از واقعیت، مشخّصه داستان‌هایی است که صمد برای کودکان نگاشته است. "اگر می‌خواهی داستان بنویسی برای بچه ‌ها باید مواظب باشی دنیای قشنگ الکی برایشان نسازی". "بچه را باید از عوامل الکی و سست بنیاد ناامیدکرد و بعد، امید دگرگونه‌ یی بر پایه شناخت واقعیت‌های اجتماعی و مبارزه با آن‌ها را جای آن امید اولی گذاشت".
 

روز نهم شهریور ۱۳۴۷خورشیدی پیکر بی‌جان صمد را در راه دریای خزر از رود ارس گرفتند. مرگ صمد، مردم ما و جامعه ما را از یکی از بهترین فرزندان؛ یکی از بهترین آموزگاران و یکی از صمیمی‌ترین خدمتگزاران خود محروم ساخت.

برای رسیدن به آن‌چه که صمد برایش زیست و برایش مبارزه کرد، هنوز کارهای بسیاری هست که باید انجام داد. تا هنگامی که اولدوزها زیر دست زن باباهای ظالم رنج می‌کشند؛ تا هنگامی که خواهر یاشارها زیر کرسی از سرما خشک می‌شوند و تا هنگامی که پولادها و صاحبعلی ‌ها در حسرت یک دانه هلو آه می‌کشند، کار صمد به سرانجام نرسیده است و تا هنگامی که تاری وردی و خواهرش به ‌جای به مدرسه رفتن و درس خواندن زیر دست حاجی قلی‌ها کار می‌کنند و تا هنگامی که دده یاشارها بی‌کارند، آرمان‌های صمد هم‌چنان در دستور کار دوستداران اوست و صمد، عمو صمد آنان باقی خواهد ماند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
۱- «ادبیات چیست؟»، ژان پل سارتر، ترجمه ابوالحسن نجفی، مصطفی رحیمی، چاپ «زمان»، تهران.
۲ - صمد بهرنگی‌، «اولدوز و عروسک سخنگو».
۳و 4 ـ صمد بهرنگی، «مجموعه مقالات».
 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 ( تارنمای «مقالات و نوشته های خسرو صادقی بروجنی»، «فرهنگ و اندیشه»، 18اوت2013).