سخنرانی سناتور رابرت توریسلی و... در کنفرانس به پیش با هزار اشرف با حضور رئیس جمهور برگزیده مقاومت

اتفاقی که دارد می‌افتد این است: این شروع یک انقلاب است. این انقلاب دیروز شروع نشد، بذرهای آن از خیلی وقت پیش با سرکوب کاشته شده بود. اولین گلوله ها در اشرف شلیک شد و سپس در لیبرتی، رژیمی که برای باقی‌ماندن در قدرت، مردم را به‌قتل می رساند. آن گلوله‌ها الآن به‌سمت مردم به همان دلایل شلیک می‌شود، نه دیگر در اشرف بلکه در همه شهرهای ایران، بنابراین برای همه کسانی که شاهد شروع این انقلاب هستند، اجازه بدهید من چند نکته را بگویم.

ابتدا به دولت خودم و دولت‌های اروپایی؛ هشت‌هزار تن از معترضان دستگیر شدند، جسد جوانان در مقابل خانه‌های والدینشان انداخته می‌شود، شکنجه‌های غیر قابل تصور؛ این است مدره‌بودن روحانی شما، این معنای مدره‌بودن در یک دیکتاتوری است، آیا از آن خوشتان می آید؟ در مقابل آن بایستید

به ایرانیان و ایرانیانی که در خارج هستند در سراسر جهان، اجازه بدهید نکته‌یی را به شما بگویم. شما چه در لس‌آنجلس یا برلین یا لندن یا پاریس، یا هر جای دیگری که باشید برایم تفاوتی ندارد که کجا هستید، ولی شما یک نقش و مسئولیت دارید. شما ممکن است دیگر در ایران نباشید و نتوانید به تظاهرات بروید، ولی میتوانید نیرویی در تاریخ باشید. اگر یک کامپیوتر لپ‌تاپ دارید و در مونیخ نشسته‌اید، همین امشب روی کامپیوترتان بروید و با مردم سراسر ایران ارتباط برقرار کنید و آنها را تشویق به ایستادگی کنیدبا آنها همین امروز صحبت کنید. اگر در لس‌آنجلس هستید، شما نقش مجاهدین خلق را می‌دانید. روحانی آن را برای شما با تماس با ماکرون تأیید کرد.

این یک انقلاب بدون رهبری نیست، با اشراف به این‌که سخنان ما به هر شیوه‌یی به مردم ایران خواهد رسید، بگذارید با آنها به‌طور جداگانه و جمعی صحبت کنیم. نیوت (گینگریچ) این‌را بهتر از من بیان کرد. همه ما انقلاب‌ها را دیده‌ایم، هر سرباز، هر پلیسی در ایران در مقابل یک تصمیم‌گیری قرار دارد، شما می‌خواهید در کدام سمت تاریخ باشید؟ شاید فردا، شاید شش ماه دیگر و شاید یک‌سال دیگر از شما خواسته شود که تصمیم بگیرید و در عرض پانزده دقیقه ممکن است آن تصمیم، زندگی شما را رقم بزند. آیا شما به روی مردم شلیک می‌کنید؟ آیا دانشجویان را می‌زنید؟ آیا یک مرد جوان را شکنجه می‌کنید؟ و آیا به یک زن جوان در زندان تعرض می‌کنید؟ سخت است که «نه» بگویید، اما تاریخ ثابت خواهد کرد که سخت‌تر این است که بگویید «آری». با شلیک به‌سمت دانشجویان در خیابان‌های تهران، ممکن است آن روز را سپری کنید، ولی فرزندانتان نامتان را انکار خواهند کرد، نوه‌هایتان انکار خواهند کرد که هیچ‌گاه شما را می‌شناخته‌اند. با شرم‌ساری زندگی خواهید کرد. شما پانزده دقیقه مهلت خواهید داشت که مجازات نشوید، اما نسل‌های متمادی محکوم به شرم‌ساری خواهید شد، چرا که شما در طرف اشتباه تاریخ بوده‌اید. شما برای ایران نایستادید، شما برای مردم خودتان نایستادید. و در کنار مردم ایران بایستید و در شرم‌ساری زندگی نکنید و به کسانی که در ایران هستند و به دلایل مختلف نمی‌توانند به تظاهرکنندگان در خیابان‌ها بپیوندند، به‌خاطر سن آنها و یا مسئولیت‌هایی که در زندگی دارند؛ هیچ‌جای شرم نیست. هر کس نقشی دارد. همه می‌توانند کاری انجام بدهند و از شما می‌خواهم که اگر صدای من‌را در هر نقطه از ایران می‌شنوید، فردا، پس‌فردا و روز بعد از آن، وقتی بیدار می‌شوید، از خودتان سئوال کنید که من امروز برای قدردانی از پدرانم، برای فرهنگی که به آن عشق می‌ورزم و برای کشورم چه خواهم کرد؟ ممکن است نوشتن یک شعار باشد، شعار «ایران آزاد» بر روی یک دیوار؛ ممکن است صحبت‌کردن با یک دوست باشد تا وی را تشویق کنید. ممکن است این کار قدردانی از جوانی باشد که به تظاهرات می‌رود، می‌تواند صدها کار باشد. تنها چیزی که از شما می‌خواهم این است که کاری انجام بدهید. هر روز کاری بکنید، هر چقدر هم که کوچک باشد.
همه شما در تاریخ نقش دارید، تصمیم بگیرید که این نقش چیست؛ و هیچ‌کدام از این حرف‌ها به این معنی نیست که ما در مسیری قرار داریم که فردا یا پس‌فردا تمام خواهد شد. دشمن ما قطعاً به همان قطعیتی که فردا آفتاب طلوع خواهد کرد سرنگون خواهد شد؛ ولی این به این معنی نیست که فردا سقوط خواهد کرد و همه ما باید آن‌قدر شجاعت و ثبات قدم داشته باشیم که این‌را درک کنیم، چرا که روزهای خوب و روزهای بد در پیش است. فقط یک چیز هست که ما در رابطه با این انقلاب می‌دانیم و آن هم نتیجه آن است. آنها سرنگون خواهند شد. رژیم فقط هشت هزار نفر را زندانی نکرد، آنها خانواده آنان، خواهران و برادرانشان و دوستان و هم‌کلاسی‌های آنها را تغییر دادند، هشت هزار نفر را زندانی کنید، هشتاد هزار نفر را تغییر می‌دهید که وارد انقلاب شوند، صد نفر را بکشید، ده هزار نفر را به انقلاب می‌کشید، آنها با سرکوب خودشان، در حال ساختن انقلاب هستند. این قانونمندی انقلاب است. ما فقط باید به مردم یادآوری کنیم. من فقط می‌توانم تصور کنم که تاریخ چگونه شجاعت جوانانی را که موضع گرفته‌اند ثبت خواهد کرد. ممکن است به این سادگی باشد که آنها سرانجام تصمیمی گرفتند که ایرانی‌بودن به این معنی نیست که شما باید فقیر باشید، این‌که یک کودک ایرانی هستید به معنای این نیست که آینده‌یی ندارید. تهرانی بودن به معنای آن نیست که شما آزاد نیستید. چرا جوانان به خیابان‌ها می آیند؟ این پیچیده نیست و ممکن است به همین سادگی باشد که زمان به سرآمده است. آن جوانان می‌دانند که چیزی برای از دست‌دادن ندارند، چیزی جز فقر و نا امیدی‌شان. و سرانجام، خانم رجوی در تمام اینها، ممکن است کسانی باشند که ادعای رهبری بکنند، اما با آخوندها سازش کرده‌اند. ممکن است افرادی باشند که بگویند، به یک ایران آزاد اعتقاد دارند، ولی آنها سازشکارانی هستند که سازش میکنند تا با آنها سازش شود. اما تنها یک نفر هست که هرگز سازش نکرده است؛ کسی که شاهد نه صدها و نه هزاران شهید، بلکه شاهد ده‌ها هزار شهید است که جان خود را از دست می‌دهند؛ زیرا آنها در انتظار چنین لحظه‌یی، سازش نخواهند کرد. این سازمان، سازمان مجاهدین خلق ایران و این رهبر، خانم رجوی است.

سرهنگ وسلی مارتین
خانم رجوی، متشکرم. سخنگو گینگریچ، سناتور توریسلی، کار کردن با همه شما لذتبخش است. خانمها و آقایان، من افتخار میکنم. در حالی که این جوانان صحبت میکردند، به یاد چیزی که قبلا گفتم و مشاهده کردم افتادم. تعداد بسیاری جوانان که به یک جامعه آزاد میآیند، من فرزندان و ایرانیان بزرگسال را در ایالات متحده، کانادا و سراسر اروپا دیدهام و همیشه منرا شگفتزده کرده و تحت تأثیر قرار میدهد که در شخصیتهای قوی که آنها در حال ساختن آن هستند، چقدر تعادل وجود دارد. همیشه به ذهنم میزند که اگر کشور ایران مانند فرانسه، آلمان، انگلستان، کانادا و ایالات متحده آمریکا آزاد بود، ما همان چیز را در آنجا میدیدیم. آیا این افراد، در هر سنی، باید از حق دموکراسی، حق امنیت و حق آزادی محروم شوند؟ خیر. آنها امروز مبارزه میکنند. امیدوارم پیروزی بهزودی بهدست آید؛ آنها شایسته این پیروزی هستند و همچنین شایسته حمایت ما هستند. این واقعیت است که ما همیشه در کنار آنها باقی خواهیم ماند و هرگز نمیتوانیم آنها را رها کنیم. زیرا آنها تسلیم نمیشوند. خانم ها و آقایان از شما سپاسگزارم؛ خانم رجوی، از شما متشکرم.

زلال حبیبی
خانم‌ها، آقایان، میهمانان گرامی، خانم رجوی
در اینجا گردهم آمده‌ایم تا همبستگی خودمان را با مردم شجاع ایران ابراز کنیم که به خیابان‌ها آمده‌اند، از مشهد تا کرمانشاه و از اراک تا تویسرکان و در بیش از ۱۴۲ شهر و به تغییر رژیم و یک ایران آزاد فراخوان می‌دهند. ما به شهدایی ادای احترام می‌کنیم که زندگی‌شان را فدا کردند و فریاد آزادی و دموکراسی سر دادند و درود می‌فرستیم به زنان و مردان شجاعی که به خیابان‌ها آمدند و با صدایی متحد خواهان پایان حکومت مذهبی شدند و شعار دادند: «مرگ بر خامنه‌ای»، «مرگ بر روحانی»، «اصلاح‌طلب اصول‌گرا دیگه تمومه ماجرا». پیام ما امروز به براداران و خواهران جوانمان و ۸۰۰۰ نفری که در زندان‌های رژیم ایران در برابر شکنجه و اذیت و آزار پایداری می‌کنند، کسانی که با ایستادگی در برابر بی‌رحمی و سبعیت این رژیم لرزه بر اندام آن انداخته‌اند، از مادران مسن در قم و اصفهان تا دانش‌آموزان جوان در شهرهای اهواز تا سیستان و بلوچستان و به زنان شجاعی که این مسیر را در سراسر کشور هدایت می‌کنند، (پیام ما) این است که ما با شما هستیم، شانه به شانه تا طلوع سپیده‌دم آزادی در ایران و بدون شک آن روز دور نیست و روز حساب نزدیک است.

ایمان افصحی
من ایمان افصحی هستم، فوق لیسانس حقوق و وکیل و مشاور حقوقی در ایران. من در زندان همدان به دنیا آمده‌ام، چون در زمان تولد، پدر و مادرم به‌دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق توسط رژیم دستگیر و در زندان به‌سر می‌بردند، بعدها پدرم بهزاد افصحی در سال ۱۳۶۳ و دایی‌ام و خاله‌ام پرویز و فریبا گودرزی در قتل عام ۶۷ به‌دست رژیم آخوندی اعدام شدند. طبیعتاً متولد شدن در خانواده‌یی مخالف رژیم و هوادار سازمان از همان ابتدا من‌را با سازمان و مقاومت آشنا و روح و ضمیر سرکش مرا دستخوش خود ساخته بود. هر چقدر که بزرگ‌تر می‌شدم ظلم و ستم و غارتگری و خونریزی رژیم را بیشتر لمس می‌کردم و روز به روز بر کینه و نفرتم از این جانیان افزوده می‌شد. هر روز و هر ساعت که در ایران زندگی می‌کردم با واقعه و صحنه‌یی از ستم رژیم بر مردمم روبرو بودم و عمق نفرت مردم کوچه و خیابان و همکار و همکلاسی را بهتر می‌فهمیدم. واقعیت نفرت مردم ایران از این حکومت بیش از تصور ما است، اما به‌دلیل سرکوب و اختناق شدید عوامل رژیم، فرصت فریاد از مردان و زنان کشورم گرفته شده است. در ایران فعلی و در جامعه‌یی که یکی از جوان‌ترین کشورهای دنیا است، صحبت از ایدئولوژی ارتجاعی و زن‌ستیز آخوندی بی‌راه و بی‌ثمر است. آتشی از نفرت و خشم در زیر پوست جامعه و در همه اقشار فروزان است که هر لحظه این آتش زیر خاکستر در انتظار نسیم رهایی‌بخشی است که شعله برافروزد و دامان این جانیان را با شراره‌های غضب خود خاک و خاکستر کند. شاهد این سخن، قیام دی‌ماه امسال است که زبان از بیان عظمت و منتهای خشم مردم از این قاتلان قاصر است. گستردگی این قیام در سراسر وطن و در بیش از ۱۴۰ شهر و شعارهایی که جوانان شجاع و آزاده ایران علیه تمامیت رژیم و جرثومه فساد و تباهی خامنه‌ای جنایتکار سر دادند، تصویر واقعی ایران و ایرانیان است. واقعیت این است که مردم از اصلاح‌طلبان قلابی و حکومتی که سال‌ها در پوشش آن سعی در حفظ و بقای نظام داشتند گذشته‌اند و امروز هر کس که ذره‌یی انصاف، شجاعت و منطق داشته باشد، در جبهه سرنگونی قرار خواهد گرفت. همان حرفی که رهبر عزیزمان مسعود بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ زد. در سال ۹۱ به‌دلیل ارتباطم با سازمان و فعالیت‌هایم، توسط اطلاعات سپاه دستگیر شدم و مدت‌ها در سلول‌های انفرادی بند ۲ الف زندان اوین بودم. دستگیری و فشارهای وارده از سوی عوامل اطلاعات مرا که یک برانداز و سر‌نگونی‌طلب بودم بیش از پیش در مسیر مبارزه و عزم جزم کردن برای از پای در آوردن این رژیم مصمم کرد امروز و در این لحظه با صدای بلند فریاد می‌زنم که بالاترین افتخار زندگی‌ام پیوستن به مجاهدین خلق هست و خواهد بود؛ چون راه سرفرازی و استواری و مجاهدت تا آخرین قطره خون را به من نشان دادند و بهای سنگین آزادی خلق در زنجیرمان را با هزاران هزار شهید پرداخت کردند.
با امید به پیروزی محتوم خلق و برقراری دموکراسی و آزادی در ایران این زیباترین وطن و بردن مهر تابان مریم رهایی به ایران‌زمین و با تعظیم در برابر فدا و صداقت رهبری پاکبازم برادر مسعود، حاضر، حاضر حاضر.

پریا کهندل
من پریا هستم، پریا کهندل، ۱۸ سالمه و از ایران اومدم. وقتی ۸ سالم بود، پدرم به‌جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شد. چون عاشق ایران بود و یک ایران آزاد رو می‌خواست، به ده سال زندان محکوم شد و من فقط حق داشتم هفته‌یی ۲۰ دقیقه باهاش صحبت کنم از پشت شیشه‌های زندان گوهردشت. ولی خوشحال بودم که پدرم یک جنگجوی آزادیه و امروز خوشحالم که خودم هم به این مقاومت پیوستم و می‌تونم در راه آزادی ایران قدم بردارم. دوستان من می‌تونم اینجا ساعت‌ها از درد و رنجی که شاهدش بودم بگم، از مادرهایی که گریه کردند، از خانواده‌ها، از بچه‌های کم سن و سالی که پدرهاشون زیر شکنجه شهید شدن بگم و یا کسایی که بعدها اعدام شدند. ولی من امروز نیستم که از درد و رنج و فقر و سرکوب بگم، چون قدرت توصیفش رو ندارم، از بلایی که آخوندها به سر ایران و ایرانی آوردن. تو دنیایی دخترها و مادرها از شدت فقر خودفروشی می‌کنند، جوون‌ها به‌علت بدحجابی تحقیر می‌شن، زن‌ها سنگسار می‌شن و اگر هم نه نهایتاً از فشار خودکشی می‌کنند، تو دنیای آخوندزاده‌ها، با پرداخت پول، آزادی می‌خرند و امکاناتشون تو ایران پاسخگوی نیازهاشون نیست و تو بهترین کشورها سرمایه‌گذاری می‌کنند. هر چه‌قدر بگم که کم گفتم. ولی همون‌طور که گفتم من نمی‌خوام از درد بگم، اینجا هستم که از امید بگم که هر کدوم از ما که امروز تو این اتاق هستیم، بهترین‌هامون رو در راه آزادی ایران از دست داده‌ایم و شاید بهترین لحظاتمون رو. هر کدوم از ما می‌تونستیم پر از نفرت باشیم، پر از کینه باشیم، اما به‌یمن این مقاومت و پیوندمون با هم‌دیگه، یاد گرفتیم که امیدوار باشیم و برای عشق به آزادی، از همه‌چیزمون بگذریم. ما از خانم رجوی که چند دهه است برای آزادی ایران مبارزه می‌کنه یاد گرفتیم که سختی و فشار وجود داره ولی ما می‌تونیم انتخاب کنیم و مقاومت کنیم، انتخاب کنیم و شورش کنیم به همه بی‌عدالتی‌ها، برای همین هم همیشه این امید تو پچ‌پچ‌های مخفیانه جوانان بوده تا این‌که در قیام اخیر به یک انفجار تبدیل شد. امروز سه هفته از شروع قیام ایران می‌گذره، هشت هزار نفر دستگیر شده‌اند که یک‌سوم اونها دانش‌آموز بودند، هم‌نسلی‌های من. ۹۰ درصد اونها زیر ۲۵ سال سن داشتند. این قیام به دنیا پیام داد که ما تا آخرش ایستادیم و حتی اگه بمیریم، دیگه عقب نمی‌ریم. برای همین ما در تلاشیم تا صداشون رو به دنیا برسونیم، صدای مظلومیتشون رو. مخصوصاً زندانیانی که زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها هر روز جان می‌دن. امروز اینجا ایستادیم و امید داریم و هنوز پر از شورش هستیم، چون این بار در تبلور شعار می‌توان و باید، اراده کرده‌ایم که آخوندهای جانی رو از ایران جارو کنیم. ما ایمان داریم که این قیامی است تا به سرنگونی، تا به سرنگونی آخوندها، چون نسل ما دیگه هیچ چیز برای از دست‌دادن نداره و در مقابل یک مقاومت که سال‌هاست برای ایران آزاد قیمت می‌ده پس به قول خانم مریم رجوی: ما آرام نخواهیم گرفت و از پا نخواهیم نشست، می‌توان و باید، می‌توان و باید، ایران رو آزاد می‌کنیم؛ مرسی.

امیر پاشا برج‌خانی
عصر بخیر، خانم رجوی گرامی و میهمانان عزیز، اسم من امیر پاشا برج‌خانی است و ۲۵ ساله هستم. مثل سایرین که صحبت کردند و صدها هزار تن در ایران، داستانی دارم که به شما بگویم. من دوران کودکی‌ام را بدون پدرم گذارندم که حدود ۱۰ سال در زندان بود و کسی که مثل عموی من بود و به خانواده ما در آن سال‌ها کمک کرد، بعد از ملاقات با پسرش در کمپ اشرف، اعدام شد. اسم او جعفر کاظمی بود. بعد از این وقایع، به این فکر می‌کردم که نمی‌شود یک زندگی ساده و آرام داشته باشی و عزیزانت را در امان نگه داری، تا زمانی که این رژیم در قدرت است.
لذا تصمیم گرفتم به مقاومت برای آزادی بپیوندم تا سایر بچه‌ها و جوانان بتوانند از چیزی که من از آن محروم بودم، برخوردار باشند. بعد به کمپ اشرف در عراق رفتم، اما دولت عراق اجازه نداد آنجا بمانم، اما من ناامید نشدم و گفتم، نمی‌گذارم هیچ مانعی جلوی پیوستن من به مقاومت را بگیردمن فقط یک نمونه از نسلی هستم که میلیون‌ها نفر از آن درد و رنج بیشتری را از من متحمل شده‌اند و حالا در بیش از ۱۴۷ شهر سراسر ایران، آزادی را فریاد می زنند.
ما تنها نیستیم، ما رهبری مثل خانم رجوی داریم و دوستان و حامیانی مثل شما. می‌خواهم از شما برای ایستادن کنار مردممان تشکر کنم. با وجود این‌که ما از یک کشور نیستیم، در ارزش‌هایی مثل آزادی و دموکراسی هم‌عقیده‌ایم و به‌همراه هم آنها را به‌زودی محقق خواهیم کرد.

مرتضی شمس
با سلام من مرتضی شمس هستم که به‌تازگی از ایران اشغالی خارج شده‌ام. در ایران دانشجو بودم؛ می‌خواهم شما را برای لحظاتی به دانشگاه‌های ایران ببرم. در دانشگاه‌های ایران به‌ظاهر نشانی از مخالفت و مقاومت نیست و این دلیلی نداره جز سرکوب شدید. رژیم در هر دانشگاه تعدادی از مزدوران بسیجی منفور خودش را به‌عنوان دانشجو وارد می‌کند تابا همکاری با نهاد اطلاعاتی-امنیتی دانشگاه موسوم به حراست کار جاسوسی و سرکوب دانشجویان را پیش ببرند. به‌همین خاطر هر دانشجو تنها با صمیمی‌ترین دوستانش افکارش را در میان می‌گذارد؛ ولی همه ته دلمان می‌دانستیم که تمامی دانشجوها به‌شدت از رژیم تنفر دارند و فقط امکان بروز این تنفر را ندارند که البته با قیام اخیر این تنفر را به‌خوبی بروز دادند. در نهایت به‌دلیل فعالیت‌های سیاسی‌ام در سال آخر تحصیلاتم از دانشگاه اخراج شدم. پس از مدتی توسط مأموران اطلاعات آخوندها سر یکی از قرارها به‌اتهام عضویت در سازمان مجاهدین خلق دستگیر شدم. من این شانس را داشتم که با فریب شکنجه‌گرانم آزاد شوم. ولی از دوستم حدود سه سال است که اطلاعی ندارم. نمی‌دانم در زیر شکنجه شهید شده یا هنوز دارد مقاومت می‌کند. وجدانم به من اجازه نمی‌داد که با دیدن صحنه‌های زندان و جنایاتی که دژخیمان در آن مرتکب می‌شوند مبارزه برای آزادی را رها کنم، به‌همین دلیل تصمیم به فرار از ایران برای تداوم مبارزه‌ام گرفتم. هنگام عبور از مرز بیست و دو نفر بودیم، اما تنها دو نفر از رگبار پاسداران رژیم رد شدیم و مابقی دستگیر شدند و این بر بار مسئولیت و تعهد من برای رساندن صدای مظلومیت جوانان آزادیخواهی که در زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها تا پای جای مقاومت می‌کنند افزود، صدای من و صدای جوانانی که چنین عهدی بسته بودند، در برابر صدای کرکننده و گوشخراش رسانه‌هایی که در پای پول هر ارزشی را سر می‌برند بسیار ضعیف بود؛ ولی ایمان داشتم که در نهایت این مقاومت برای آزادی است که پیروز می‌شود و این‌چنین شد.
آتشفشان زیر خاکسر ملت ایران خروشید و رسانه‌ها را وادار کرد به گوشه‌یی از شکوه و عظمت عشق ملت ایران به آرمان مقدس آزادی که ۱۱۱ سال برای آن می‌رزمند اقرار کنند. من نخستین‌بار این آرمان مقدس را در سازمان مجاهدین خلق ایران دیدم و شیفته آن شدم. من جوانی آگاه و اهل مطالعه بودم و برای یافتن راه، تمامی افکار و عقاید را بررسی کردم، ولی سازمان مجاهدین خلق ایران یگانه تشکیلات منسجم و سازش‌ناپذیری بود که در تمامیت خود در ضدیت با ضد ارزش‌های بنیادگرایی بود. البته این‌را قبل از تئوری در مرزبندی‌های قاطعانه سیاسی و تهاجم بی‌امان سازمان به رژیم فهمیده بودم.
در پایان تشکر می‌کنم از شما حامیان مقاومت که در سیاه‌ترین برهه تاریخ ایران و در زمانی که تمامی قدرت‌ها مشغول معاملات کثیفشان با بنیادگرای:ان تروریست حاکم بر ایران بودند ما را تنها نگذاشتید و صدای ما بودید.

رضا رضایی
من رضا رضایی هستم، ۲۷ سالمه، به تاز‌گی از ایران خارج شدم. از یکی از جنوبی‌ترین شهرهای ایران اومدم، از شهری که بیشترین نفت و گاز ایران رو داره. ولی متأسفانه مردم و جوانان شهر من از فقیرترین و محروم‌ترین‌ها در ایران هستند. اگر بخواهم از فضای عمومی شهر خودم و جوانان شهر خودم بگویم، در محیط دانشگاه و کار و مدرسه و در محیط‌های عمومی، کمتر کسی رو سراغ داشتم که در مخالفت کامل و نفرت عمیق با این رژیم نباشد. به همین دلیله که موتور قیام سراسری در ایران، همه‌اش جوانانی بودند مثل من؛ چرا که هیچ نقطه مشترکی، در هیچ زمینه‌یی با این رژیم ندارند و نداشته‌اند.
می‌گویند ۸ هزار نفر را دستگیر کرده‌اند، من می‌خواهم بگویم اگر ۸۰۰۰۰ نفر را هم دستگیر کنند، این قیام بیشتر شعله خواهد کشید و با این چیزها خاموش‌شدنی نیست. و اینجا می‌خوام بگم که خودم داخل ایران، به‌دلیل سرکوبی که وجود داشت آشنایی چندانی با سازمان مجاهدین نداشتم، ولی وقتی که به خارج کشور اومدم، سازمان رو شناختم و به این یقین رسیدم و به این اطمینان رسیدم که هیچ‌کس نمی‌تونه مردم و جوانان ایران رو نجات بده الا سازمان مجاهدین. ولی چرا؟ چون که در این ۳۸ سال، نشون داده که حتی سر سوزنی از آرمانش، از عقیده‌اش برای سرنگونی کوتاه نیومده هیچ سازمانی در هیچ جای دنیا وجود نداره الا سازمان مجاهدین که با تمامیت اخلاص برای مردم ایران با خون فدا کرده‌اند؛ متشکرم.

کیارش نوری‌نیک
من کیارش هستم و به‌دلیل این‌که پدر و مادرم به‌عنوان زندانیان سابق سیاسی در ایران در خطر دستگیری مجدد قرار داشتند، از اونجایی که ۵ نفر از اعضای خانواده‌ام هم بین ۱۹۸۰ و ۱۹۸۸ توسط رژیم آخوندی، از طریق شکنجه یا ازراه‌های دیگه اعدام شدند، دو نفرشون در قتل عام سال ۱۹۸۸، مجبور به ترک ایران شدم و در آن زمان من یک دانش‌آموز بودم.
نفرت از این رژیم آن‌چنان درجامعه عمیق شده که حتی دانش‌آموزان کاملاً سیاسی و علیه رژیم فعال شدند.
من این‌را از کلاس، مدرسه، دوستان و حتی آشنایان می‌تونم به شما گواهی بدم. به‌عنوان یک مثال در جریان همین قیام اخیراً زمانی که رژیم در تعدادی از شهرها دانش‌آموزان را با فشار و زور برای ضد تظاهرات‌های خودش جمع کرده بود و برده بود، همان دانش‌آموزان در راه برگشت با شعار مرگ بر خامنه‌ای و شعارهای دیگه‌یی برگشتند که کلیپ‌هایش در همه‌جا پخش شد و این خودش سنگین‌ترین ضربه اجتماعی به رژیم بود. چرا که جامعه ایران به خوبی درک می‌کنه، براش این بسیار تکاندهنده بود که بچه‌های ۱۱-۱۲ ساله، این‌چنین علیه نفر اول این رژیم یعنی ولایت فقیه شعار می‌دادند.
من به‌عنوان یک جوان ایرانی که مانند بسیاری از جوانان دیگر خواستار سرنگونی تمامیت این رژیم هستش فکر می‌کنم که تنها جوابگوی نیاز جوانان و کل مردم ایران در این قیام، سازمان مجاهدین خلق هست، چرا که همون‌طور که اون‌رو تجربه کرده‌ام، فکر می‌کنم پاسخ واقعی، به‌دلیل تشکیلات، گستردگی و رهبری و بهایی که طی این مدت برای آزادی پرداخته است، همین مجاهدین هستند و این‌رو خودم تجربه کردم و فکر می‌کنم که این بالاترین افتخار در زندگی من هستش؛ خیلی ممنونم، مرسی.

متین دوست‌محمدی
آقای گینگریج گرامی، آقای توریسلی و آقای مارتین، اسم من متین دوست‌محمدی است، ۱۹ ساله و دانشجوی رشته حقوق در دانشگاه هامبورگ آلمان هستم. همان‌طور که همه ما می‌دانیم تعداد بسیاری از جوانان شجاع ایرانی همسن من، خواست خود را برای پایان‌دادن به دیکتاتوری مذهبی در ایران ابراز کردند، آنها آزادی و دموکراسی می‌خواهند. بعد از ۳ هفته اعتراض، بیش از ۵۰ نفر کشته شده‌اند و هزاران نفر دستگیر شده‌اند. خبرها حاکی است که شماری از معترضان زیر شکنجه در زندان کشته شده‌اند. با این وجود، خواسته مردم برای آزادی و کرامت، بسیار قوی‌تر از ترس از سرکوب و مرگ است؛ این به‌یمن مقاومتی است که ده‌ها سال برای سرنگونی این رژیم فاشیستی مبارزه کرده و جایگزین دموکراتیک این رژیم است. من از صمیم قلب از حمایت دیرینه شما از خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور منتخب شورای ملی مقاومت و از مردم ایران تشکر می‌کنم. متشکرم

حنیف ماهوتچیان
من حنیف ماهوچیان هستم از آلمان و دانشجوی رشته حقوق. من در آلمان متولد شدم و ایران را هیچ‌وقت ندیدم. با این حال همه قلب و عشقم همیشه ایران بود و هست. این‌را مدیون مقاومتی هستم که از پنج دهه پیش برای آزادی خلق در زنجیرمون روزانه مبارزه می‌کنه و به ما جوانانی که تا الآن نتونستیم میهن خود رو ببینیم یاد داده ایران بودن یعنی چی. وقتی که الآن صحنه‌های قیام ایران را می‌بینم، به هم‌وطنان دلیرم که در سن و سال خودم هستند خیلی افتخار می‌کنم و با شنیدن شعارهای «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه‌ای» واقعاً لذت می‌برم. بله، مردم ما این رژیم را نمی‌خوان، مردم ما خامنه‌ای رو نمی‌خوان و مردم ما حکومت آخوندی نمی‌خوان. به قول هموطنان عزیزم که در کرج شعار می‌دادند، «تا حقمو نگیرم، هر شب همین بساطه»، ما هم قول می‌دیم به مردم ایران که تا حق شما رو نگیریم، هر روز، هر شب و هر ساعتمون می‌تازیم تا با همدیگه و با رهبری خانم مریم رجوی رژیم آخوندی رو نابود کنیم. با تشکر.

محمد عابد باخدا(هیرات)
من هیرات هستم، در یک خانواده‌یی متولد شدم که هوادار مجاهد بودند و عموی من در مرداد ماه سال ۶۰ تیرباران شد و پدرم هم در همان درگیری ۳۰ خرداد سال ۶۰ مورد اصابت گلوله قرار گرفت، با درگیری با پاسدارها. و من یکی از پانزده هزار نفری هستم که در موج جدید پناهندگی وارد آلمان شدیم و خواسته من و بقیه ایرانی‌ها که از ایران آمده‌ایم، همان خواسته‌یی هست که خیابان‌ها جوانان علیه رژیم فاشیست آخوندی برخاسته‌اند و شعار سرنگونی می‌دن. و همان‌طور که اشاره کردند، ما اشرف‌نشان‌ها باید در سراسر جهان صدای مردم دربندمون باشیم و نهایت تلاشمان را برای سرنگونی اعطا کنیم. این قیام، قیامی هست که توسط جوانان، جوانانی که جان به لب شده روشن شده و فروکش نخواهد شد و با قیام‌های قبلی بسیار متفاوت است. همان‌طور که مجاهدین و مقاومت از اول گفتند، این رژیم، جز سرنگونی راهی ندارد و الآن زمانش رسیده به دلیل این‌که جوانان و مردم همان‌طور که در شعارها مشاهده می‌کنیم، اصل و ریشه نظام را نشانه گرفته‌اند و رکن اساسی این شعارها این است که شیادی ملا‌ها دیگر کاربردی ندارد و ما فقط سرنگونی را می‌خواهیم و همان مردم در شرایط حال باعث شدند که تاریخ مماشات در سراشیبی که وجود دارد زودتر به اتمام برسد. و نکته دیگر این است که رژیم در بین خودشان شکاف ایجاد شده و اختلاف‌ها به بی‌نهایت رسیده. ما هر روز شاهد جنگ گرگ‌ها هم هستیم. به امید ایرانی آباد و بدون هیچ‌گونه شیخ و شیخ‌پرست، مرسی.

محمود ماهوتچیان
خانم رئیس‌جمهور، میهمان عزیز، اسم من محمود ماهوچیان است. من در ایران به دنیا آمدم اما در آلمان بزرگ شدم و می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم و نکاتی بگویم. اول از همه اجازه بدهید بگویم به مقاومت ایران بسیار افتخار می‌کنم و به مسیر طولانی که پشت سر گذاشته‌اند، دوم، می‌خواهم درود بفرستم به مردان و زنان شجاع ایرانی که با دستان خالی برای آزاد کردن کشورشان مبارزه می‌کنند. نکته آخر و البته بسیار مهم این است که بسیار مفتخرم و قدردانی می‌کنم از داشتن دوستانی مثل شما که همیشه در طرف مردم ایران ایستاده‌اند و مردم هیچ‌گاه آن‌را فراموش نخواهند کرد.بسیار متشکرم