من چه دارم؟
جز اسبی از رویا
در بیشه زار خلوت صبح
که نعلهایش را در آبی خنک فرو می کند
و با یورتمه هایش
خواب گنجشکان را می آشوبد.
من چه دارم
جز آهویی که در برف می دود
و به جا پای خونین خود نگاه نمی کند
من چه دارم؟
جز کلمه ای که ارابه ای آتشین است
و منجنیقی سنگین را بردوش دارد
و می گذرد از پیچ و خم گذرگاهها
تا برساند مرا به آن قله
که خانه خورشید است.
من چه دارم
جز کلمه ای
که تو را می نویسد.