****
خواهی که وطن شود گلستان، آتش
در کوی و به برزن و به بستان، آتش
سوزاندن ارتجاع خشک است، واجب
در شهر و به هر بخش و به استان، آتش
****
برخیز جوان که جمله سرباز شویم
در راه وطن همدل و جانباز شویم
آتش بفروز و بر شب تیره بتاز
شد موسم آنکه ما برانداز شویم
****
رقصان چو شعله های فروزنده، سرکشیم
سوزان به قلب شب، زده از جنس آتشیم
تسلیم ظلم اهرمن هرگز نمی شویم
ما از تبار بابک و از نسل آرشیم
****
این اهرمن از آتش ما می ترسد
از خنده و شادی و صفا می ترسد
زآنروز که بر ریشه او شعله کشیم
این صاحب دستار و ردا می ترسد
****
چون شعله که بر هر خس و خاشاک زنَد
توفنده و تند و سرخ و بی باک زند
برخیز و ز خشم خویش آتش افروز
باید که خروش تو بر افلاک زند
****
این آتش رقصنده که از جنس قیام است
سوزنده پا تا به سر کل نظام است
در عزم جوانان وطن هیچ خلل نیست
افتادنت ای شیخ کنون ختم کلام است
****
ما عاشق صبحیم و سحر همره ماست
خورشید به همراه قمر همره ماست
تا پرده این شام سیه را بدریم
صد کینه سرخ و شعله ور همره ماست