چکاوک لحظه های دلتنگی
با قلبی روشن و دستانی
سرشار از مهر و عاطفه
در مصاف با دو هیولا
که یکی از درون،
جسمش را در هم می کوبید
و آن دیگری،
سرزمینش را به غارت برده بود
تا به آخر و تا واپسین دم حیات
از خواندن باز نایستاد
و آزادی، زیباترین نغمه جهان را
آنگونه شاد و زیبا، تلاوت کرد
تا امید از راه رسیدنش را
همیشه در قلبهای آرزومندان،
شاداب و جوان و زنده نگه دارد
* * * *
اینک، در آستانه درگاهی سبز
چکاوک خسته ما
پس از عبور از سرزمین یخزده
در پروازی ابدی
به سوی بهاری جاودانه
پر گشوده است
با قلبی که هنوز برای آزادی می تپد
و حنجره ای که هنوز برای آزادی می خواند.