رضا اولیا: در سوگ هما و با تسلیت به عبد الفتاح سلطانی

 

من هم همچون میلیونها تن صحنه دردناک ورود عبد الفتاح سلطانی به خانه اش را دیدم. مبارزی که موقتا از زندان برای آخرین دیدار با دختر نازنینش هما آمده بود تا او را که در اثر درد جانکاه زندانی بودن پدر به جرم دفاع از عدالت و زیر بار رنج و فشارهای ناشی از این دوری سکته کرده و بدرود حیات گفته بود، ببیند.

نام هما به لیست قربانیان رژیم ستمگر حاکم بر میهنمان افزوده شد، همانند نام پارتیزانهای ایتالیایی که بعد از به خاک افتادن در نبرد علیه رژیم فاشسیتی موسولینی، نامشان را به آن لیست مشهور می افزودند.
فریادهای معصومه و عبدالفتاح پدر و مادر هما که همچون فریادهای بستگان ندا و صبا و نیتشمان و سایر مادران و پدران دردمندی که ۴۰ سال است در اثر حاکمیت رژیم تروریستی مذهبی بر ایران در سوز از دست دادن فرزند سرداده می شود، هرگز خاموش نخواهد شد. طنین همین فریادها و ضجه هاست که امروز در خیابانهای شهرهای ایران از تهران تا اقصی میهنمان شنیده می شود و در فریاد مرگ بر خامنه ای تجلی می یابد و تا سرنگونی تام و تمام نظام ولایت فقیه استمرار خواهد داشت.
دیروز به نقل از عبدالفتاح سلطانی خواندم که در همان مراسم سوگ جانگداز و در حالی که داغدار بوده گفته است: «امروزصبح از در زندان که بیرون آمدم خانواده های زندانی های تظاهرات تهران را دیدم، زیاد بودند، باید پنجاه شصت نفرشان در اوین باشند. در باره شان اطلاع رسانی کنید، به وکیل های حقوق بشری هم بگویید که بروند سراغ شان و زودتر وکالتشان را قبول کنند، این جور زندانی ها خیلی بی پناهند... و بیشتر اذیتشان می کنند. هرکس هرکاری می تواند برایشان بکند.
عبد الفتاح می گوید: ...برای کسی که رفته کاری نمی توانیم بکنیم باید به فکر زنده ها باشیم».
من اما به عنوان یک هنرمند مسئول و متعهد که سالها برای مردم رنجدیده میهنم و به طور خاص زندانیان سیاسی، مبارزه و تلاش کرده ام، با درود و تسلیت به آقای سلطانی می گویم که برای آن «رفته» نازنین هم می توان کاری کرد:
دوست عزیز، تندیس «هما» را خواهم ساخت