جان برد – وزیر خارجه پیشین کانادا
من با دوستان زیادی ملاقات کردم، افرادی از ایران، از اینجا در فرانسه، از آمریکا و از سراسر جهان و بسیار خرسندم که در همبستگی با شما و مردم ایران باشم. مردم ایران به خوبی به خاطر خواهند داشت که چه کسانی در این تاریکترین دوران طی این سالیان با آنها بوده اند.
چرا این مهم است که مردم از اقصی نقاط دنبا گرد هم می آیند و ارزشهایی مثل آزادی، حقوق بشر، دموکراسی، حاکمیت قانون، بردباری و کثرتگرایی را به اشتراک میگذارند؟ چرا این مهم است که ما با مردم ایران صحبت می کنیم چه بصورت زنده و چه از طریق ویدئو مثل همین الآن؟
همانطور که می دانید ایران یک تاریخ شگفتانگیز دارد، یک فرهنگ فوقالعاده دارد، این پتانسیل را دارد که که جایگاه واقعی خودش را بعنوان یکی از ملل رهبری کننده در جهان پیدا کند. از مردمی بزرگ با تحصیلات بالا برخوردار است. دارای پتانسیل عظیم و منابع طبیعی بزرگ است.
تنها عاملی که مردم ایران را عقب نگه داشته ملاها هستند و ما باید با هم جمع شویم تا کنار مردم ایران بایستیم. چیزی حدود ۱۴۲ شهر، چه آنها که تحت ستم قرار گرفته اند بخاطر شرایط بسیار ضعیف اقتصادی، شرایط وخامتبار اقتصادی و چه آنها که در حال جنگ سیاسی در تهران هستند بر روی پلها (و در خیابانها) و در بازار تهران یا در سرتاسر کشور ما باید این مردم را کمک کنیم تا گرد هم بیایند و برای یک زندگی بهتر، یک کیفیت بهتر از زندگی و آیندهای بهتر برای کشور مبارزه کنند.
وقتی تغییر فرا می رسد، خیلی خیلی سریع اتفاق می افتد من معتقدم که روزی بزرگتر برای مردم ایران در پیش است و وقتی آن واقع شود همه ما خواهیم گفت که ما نقشی کوچک در تحقق آن ایفا کردیم.
استاندار ایو بونه - رئیس پیشین اطلاعات فرانسه
اجازه بدهید یادآوری کنم وقتی دکتر مصدق در یک اقدام قانونی، میهنپرستانه و هوشمندانه تصمیم به ملیکردن شرکت انگلیسی-ایرانی نفت گرفت و به سلطه انگلستان بر نفت ایران نقطه پایان گذاشت، آمریکا و مشخصاً اطلاعات مرکزی و انگلیسیها، یک کودتا را در سال ۱۹۵۳ ترتیب دادند که منجر به سرنگونی دکتر مصدق شد. این یک اشتباه بزرگ بود. دکتر مصدق یک دموکرات بود. آمریکاییها از این چیزها سر در نمیآوردند.
آنها به حکومت سلطنتی کمک کردند که بهزور حکومت کند و بهطور خاص هم به انتظاری که هر حکومت دیکتاتوری دارد که یک پلیس سیاسی داشته باشد پاسخ مثبت دادند که حفظ حکومتش را تضمین کند.
و وقتی در سال ۱۹۶۵ تعدادی از جوانان، جوانان روشنفکر ایرانی تصمیم گرفتند علیه حکومت فئودالی شاه ایران قد علم کنند، این پلیس سیاسی که توسط سرویسهای آمریکایی و سرویسهای اسرائیلی آموزش دیده بود به مقابله با آنها پرداخت. این دومین اشتباهی بود که مرتکب شدند.
آمریکا از اولین کشورهایی بود که سازمان مجاهدین خلق ایران را در لیست سازمانهای تروریستی گذاشت. این دیگر معلوم نیست چندمین خطا بود، چون اروپا که خیلی دنبالهرو آمریکاست وقتی آمریکا سازمان مجاهدین خلق ایران را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد، اروپا نیز از آن پیروی کرد؛ و واقعاً چیزی نمانده بود، واقعاً به مویی بند بود، اگر شهامت و سرسختی سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت نبود، تا این اقدام امیدهای برحق برای احیای استقلال و کرامت و عدالت و دموکراسی مردم ایران را برای همیشه بر باد دهد.
سازمان مجاهدین خلق ایران خود را با رهبری یافت بهنام مریم رجوی که کوتاه نیامد و شهامت خارقالعادهیی از خود نشان داد. آنچنان که عامیانه میگویند، وی مانع فروپاشی خانه شد و این خانه نه تنها فرو نپاشید، بلکه شروع به پیشروی کرد. اعضای مقاومت موفق به کشف این شدند که رژیم ایران که مشغول کلاهبرداری از سر همه دنیا بود، در حال ساختن بمب اتمی و سلاح اتمی است.
آقای اوباما واقعاً میخواست قهرمان این داستان باشد و به موفقیت قابل توجهی با مذاکره با رژیم ایران دست یابد، غافل از اینکه با حکومتی مواجه است که نباید با آن مذاکره کرد و آقای ترامپ اینرا خیلی خوب فهمید.
من از همان اول گفتم که این یک توافق بد است و منتظر آقای ترامپی که نمیشناختم نشدم. چرا توافق بدی بود؟ چون وقتی سلاح اتمی میخواهید نیازمند دو چیز هستید: خود ماده منفجره یعنی آنچه عامیانه آنرا «بمب» مینامیم و یک حامل این مواد منفجره. اگر وسیلهیی برای حمل سلاح اتمی در دست نداشته باشید، خود سلاح اتمی کارایی نخواهد داشت. در دنیای امروز وسیله حمل و نقل بمب دیگر هواپیما نیست، بلکه موشکهای بالستیک بین قارهیی است یا زیردریاییهای اژدر زن اتمی.
پس کافی بود متوجه شویم که این اصرار رژیم ایران بر ادامه کار روی برنامه بالستیکیشان معنیدار است. از وقتی رژیم ایران اصرار داشت به ظرفیت موشکهای بالستیکی بینقارهیی دست پیدا کند، باید میفهمیدیم که این موشکها برای حمل پیتهای پنیر نیست، بلکه برای حمل سلاحهای کشتار جمعی است.
جای خوشوقتی است که انتخابات آمریکا برگزار شد و آقای ترامپ انتخاب شد... و او توضیح داد که سیاست مماشات در قبال رژیم راه به ورشکستگی خواهد برد. وی به درستی به فریبکاریهای رژیم استناد کرد و آنرا برای همه کشورهایی که با او وارد گفتگو شدند تشریح کرد و حالا ما به نکته اولی بر میگردیم که در سخنانم توضیح دادم، یعنی اینکه برای اولینبار بعد از ۶۵ سال، با رئیسجمهوری در آمریکا، قدرتمندترین کشور جهان، مواجهیم که از امور ایران چیزی سر در میآورد.
استراون استیونسون –هماهنگ کننده کارزاربرای تغییر درایران
خیلی متشکرم، میخواهیم روی تظاهرات ها و نقش اپوزیسیون تمرکز کنیم، من از دیدن اخبار تلویزیون در ماههای اخیر میخکوب شدم، در رابطه با آتشفشان هاوایی، دیدن علائم و زمین لرزه های مستمر، انفجارها. در حین آمدن به اینجا به ذهنم زد که این پدیده ژئوفیزیکی مشترکات بسیار زیادی با وضعیت سیاسی در ایران دارد. از دسامبر گذشته تظاهرات عظیم را شاهد بودیم، نه فقط در تهران بلکه در بیش از ۱۴۲ شهر، در ۳۱ استان، ده ها هزار، صدها هزار نفر به خیابانها ریختند، مایکل در صحبتهایش گفت که مردم دوباره صدای خود را پیدا کردند، نیمی از جمعیت ۸۰ میلیونی ایران زیر ۳۰ سال سن دارند، این افراد جوان آماده اند تا جان خود را در خطر بگذارند و به خیابانها برای تظاهرات بروند، باور کنید، مثل آنچه را که در هاوایی میبینیم، آتشفشانی مهیب در راه است تا این رژیم جهنمی را جارو کند.
البته میدانید که این رژیم به شیوه خودش تلافی کرده است، سپاه پاسداران، گشتاپوی خودش را فرستاده است، ۸۰۰۰ نفر را دستگیر کردند، ۱۴ نفر از آنها تا سرحد مرگ در زندان شکنجه شدند و به خانواده و خبرگزاریهای بین المللی اعلام کردند که این افراد بخاطر مصرف بیش از حد مواد مخدر در زندان جان باختند، میدانید که افرادی که به خیابانها آمدند، جانشان به لبشان رسیده، آنها به غارت اموالشان توسط ملاها نگاه میکنند، به اینکه چگونه ملاها ثروتهای ایران را صرف جنگ داخلی خونین ۸ ساله بشار اسد میکند، حمایت مالی از شیعیان وحشی که سنی های عراق را سلاخی میکنند تا حمایت از حوثی ها در یمن، حمایت از حزب الله و مردم میگویند کافی است، شما اینرا در شعارهایشان میبینید، مرگ بر خامنه ای، مرگ بر روحانی، سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن.
این دیگر آنچیزی نیست که مطبوعات غربی وانمود میکنند، این دیگر جنگی بین مدره ها و اصول گرایان نیست، مدره ای وجود ندارد، چون روحانی به دوربین میخندد یک مدره نیست، وگرنه رئیس جمهور نمیبود، او یک هیولای جهنمی مثل دیگر ملاها است.
یکی دیگر از واقعیتهای جالب که در تظاهراتها در بازار بزرگ تهران این است که بازاریان و فرشندگان این بازار بزرگ که بطور سنتی ستون فقرات این رژیم بوده اند، همانها تظاهرات میکنند، آنها به سقوط اقتصاد اعتراض دارند، دیگر آنها نمیتوانند کالا خریداری کنند تا به مردم بفرشند و مردم هم در هر حال پول ندارند کالا بخرند، آنها دارند میگویند که جانشان به لبشان رسیده است، چیز جالبی که از همه اینها بیرون میزند، این است که رهبران در ایران، خود خامنه ای، روحانی، انگشت تقصیر را به سمت سازمان مجاهدین نشانه می روند، آنها قبلا میگفتند سازمان مجاهدین یک گروهک بی ربط است، فقط ازاردهنده است، نباید آنها را جدی گرفت، الآن میگویند که آنها پشت خیزشها هستند، دارند موضوع را جدی میگیرند، میدانید که آنها از خانم رجوی میترسند و علت اینکه از خانم رجوی میترسند این است که از دمکراسی میترسند، از عدالت میترسند، از آزادی میترسند.
جالب است که هر وقت بوی سقوط این دیکتاتوری جهنمی در سطح بین المللی به مشام میرسد، اپورتونیستهای سیاسی شروع به دم جنباندن از زیر سنگهای تاریخ میکنند، هفته گذشته دیدیم که رضا پهلوی با خبرگزاری بلومبرگ مصاحبه کرد، رضا پهلوی که برای ۴ دهه سکوت کرده بود و با میلیاردها دلار پولی که پدر دیکتاتورش و خانواده اش از مردم ایران دزدیدند زندگی میکند، حالا، بطور ناگهانی شروع کرده است و میخواهد شنیده شود، به خبرگذاری بلومبرگ گفت که استراتژی او استقرار مجدد اعضای غیر فاسد و بیگناه در نیروهای شبه نظامی است، این جایگزین رژیم از نظر اوست، او با مشکلاتی در پیدا کردن افراد غیر فاسد و بیگناه در سپاه پاسداران است.
زمان آن فرا رسیده است که اروپا به دنبال آمریکا حرکت کند، همانطوریکه ایو بونه با فصاحت بیان کرد، دونالد ترامپ برجام را که از ابتدا پوچ بود پاره کرد، تصور کنید قراردادی را که از ورود بازرسان به پایگاههای نظامی در ایران جلوگیری میکند، البته اینها جاهایی هستند که تمامی فعالیتهای هسته ای انجام میشوند، این یک قرارداد پوچ بود، آزاد کردن میلیاردها دلار که تحت تحریمها قرار داشت و فورا برای تسلیح مجدد بشار اسد و حوثی ها و حزب الله و شبه نظامیان شیعه در عراق استفاده شد، مسخره است.
حالا اروپا باید بایستد و به حساب بیاید، نماینده عالی ما برای امور خارجی، فدریکا موگرینی، او تمامی اعتبار خودش را از دست داد وقتی که به تهران رفت، روسری سرکرد و با ملاها عکس سلفی گرفت و در روزی که به تهران رفت، آنها ۵ نفر را حلق آویز کردند و حالا ملاها به اروپا میگویند که ما میخواهیم شما جبران مافات پاره کردن برجام توسط ترامپ را بکنید، میخواهند اروپا را تهدید کنند، رهبران اروپا دارند ملاها را جدی میگیرند، من پیامی برای تمامی شرکتهای اروپایی که بنظر میرسد لغت حقوق بشر را فراموش کردند دارم، در زمانی که میخواهند قراردادهای پر منفعت در ایران ببندند، برای هر دلاری که در ایران عایدشان میشود، هزار دلار در آمریکا از دست خواهند داد،
واقعیت این است که آنها نمیتوانند به تجارت با این رژیم جهنمی در ایران ادامه دهند، روزهای سیاست مماشات اوباما به پایان رسیده است، روزهای نویل چمبرلین به پایان رسیده است،
پس اتحادیه اروپا باید بیدار شود و از سیاست آمریکا حمایت کند، سازمان ملل و شورای امنیت باید علیه ملاها وارد عمل شود، بخاطر کشتار ۳۰۰۰۰ نفر که در سال ۶۷ اعدام شدند، زندانیان سیاسی حلق آویز شدند، بخاطر مخالفت با رژیم ملاها و هیچ کاری درباه آن انجام نشده است، یکی از بزرگترین جنایتها علیه بشریت از پایان جنگ جهانی دوم، زمان آن فرا رسیده که سازمان ملل هم بایستد و به حساب بیاید. ما به سرعت به آتشفشانی که صحبت کردم نزدیک میشویم، ما به پایان این رژیم نزدیک میشویم و این وظیفه ماست که مطمئن شویم سازمان مجاهدین و خانم رجوی در موقعیتی قرار دارند تا قدرت را در دست بگیرند تا دمکراسی را برگردانند، آزادی را برگردانند، عدالت را برگردانند، به مردم ایران.
سید احمد غزالی – نخستوزیر پیشین الجزایر
۷۰ سال پیش، در سال ۱۹۳۹، دو دولت، فرانسه و انگلستان به رهبری، اگر اشتباه نکنم، دالادیه و چمبرلین، در سال ۱۹۳۸ با بهترین نیات موجود در جهان به مونیخ رفتند.
بر این تصور بودند که میتوان هیتلر، دیکتاتور وقت را با واگذار کردن اتریش و سرزمینهای سودتنلند (مناطق آلمانینشین چکسلواکی) مورد استمالت قرار داده و آرام سازند، چرا که قسم میخورد «اگر اینها را به من بدهید، جنگ نمیکنم»؛ اما چند ماه بعد، لهستان مورد تجاوز قرار گرفت و جنگ جهانی دوم آغاز شد. منظورم از بیان این سابقه این است که قدرتهای غربی میتوانند مرتکب اشتباهات فاجعهباری شوند و اینکه تاریخ میتواند تلوتلو خوران تکرار شود و نمونهاش هم همین قضایای ایران است.
و چرچیل هنگامی که جنگ (جهانی) دوم آغاز شد، خطاب به سران هر دو دولت غربی گفت: «شما تصور کردید با قبول ننگ، صلح را بهدست میآورید، اما سرانجام هم ننگ نصیبتان شد و هم جنگ».
چرا به این نکته اشاره میکنم؟ به این دلیل که شباهت عجیبی با رفتار غربیها که امیدوارم ادامه نیابد، در قبال مقاومت ایران دارد. این رفتار دقیقاً بر پایه همان اشتباه فاجعهبار قرار دارد. در سال ۱۹۹۷، خاتمی رئیسجمهور رژیم ایران شد که او را یک مدره میدانستند و نمیدانم چه کسی چنین چیزی را به دموکراسیهای غربی خوراند، بهطوری که گفتند: «ما مسئله ایران را با تسهیل پدیدار شدن یک جریان مدره حل خواهیم کرد». بعد هم برای تسهیل ظهور این جریان مدره که گویا قرار بود توسط خاتمی نمایندگی شود، خیلی ساده و راحت مقاومت ایران را قربانی و نام آنرا در لیست سازمانهای تروریستی ثبت کردند. در پی ایالات متحده، دولت بلر به همین کار دست زد و شخص جک استراو، وزیر خارجه وقت انگلستان، حتی گفت: «ما نام سازمان مجاهدین خلق ایران را در لیست سازمانهای تروریستی قرار دادیم تا حکومت ایران را، رژیم آخوندها را آرام کنیم». استیونسون هم الآن قتل عامهای سال ۱۹۸۸ در اواخر جنگ (رژیم ایران و عراق) اشاره کرد که طی آن بیش از سی هزار زندانی سیاسی در زندانهای آخوندها (اعدام شدند) و زندانیانی بودند که قبلاً احکام (زندان) آنها را دادگاههای رژیم ایران صادر کرده بودند. برخی از آنان به سه سال، برخی دیگر به ده و عده دیگری به پانزده یا بیست سال زندان محکوم شده بودند که برخی از بازماندگان هماکنون در همین سالن و در اروپا حضور دارند و میتوانند شهادت بدهند. تنها یک فتوای ساده خمینی باعث شد که این سی هزار زندانی به دار آویخته شوند و اعدام شوند، در یک سکوت سنگین. جامعه بینالملل، جهان غرب که کلماتی جز حقوق بشر، عدالت، صلح و نظایر آن بر زبانش جاری نمیشود، سکوت کرد. تنها مدت کوتاهی است که سازمان ملل متحد از سال گذشته این قضیه را مطرح کرده و امیدواریم مجمع عمومی (ملل متحد) این مسأله را عنوان کند و امیدواریم که به کشاندن آخوندها در برابر دادگاه جزایی بینالمللی منتهی شود، چرا که جنایتی علیه بشریت روی داده است. حال به قضیه جریان مدره باز میگردم.
چگونه میتوان تصور کرد که چند قدرت بزرگ اشتباهاتی در این حد مرتکب شوند؟ یک رژیم مدره آخوندها، امکانپذیر یا تحققپذیر نیست. چرا؟ به این دلیل که رژیم آخوندها بر پایه استفاده ابزاری از دین اسلام با اهداف سیاسی بنا شده است و اینکه چنین رژیمی که بهنام اسلام دهها هزار ایرانی را کشته و اعدام کرده است، صرفاً به این دلیل که با اعمالش مخالف بودهاند، نمیتواند مدره باشد، نمیتواند یک جریان مدره تولید کند. اسلام که بنا بر تعریف دین تعادل است، از هر آنچه افراط و افراطگرایی باشد، نفرت دارد. با برخورداری از حداقل آگاهی نسبت به وضعیت این منطقه، نمیتوان پذیرفت که کسانی که بیگناهان را میکشند، بتوانند مدره باشند. در قرآن، کشتن بیگناهان دقیقاً به مثابه ارتکاب جنایت علیه بشریت توصیف شده است.
کاری که ما بر عهده داریم دقیقاً تأکید بر صورتمسئله واقعی ایران و قبولاندن آن است. صورتمسئله این است: با یک دیکتاتوری سر و کار داریم و همانطور که همه میدانیم، دیکتاتورها برای تحمیل هر چه بیشتر حاکمیتشان بر مردم، بهدنبال توسعه هستند و تلاش میکنند قلمرو خود را به خارج از مرزها توسعه دهند. رژیم ایران در هدفهای خود، در شعارها و فریادهایش میگوید که میخواهد بر جهان عرب و مسلمان مسلط شود. رژیم ایران، یعنی رژیم آخوندها، میخواهد سلطه داشته باشد و این سلطه از چه راهی بهدست میآید؟ از راه بیثباتسازی. حال نگاه کنید چه اتفاقاتی دارد میافتد: پشت خشونتهای جنگی در عراق چه کسی است؟ رژیم ایران. چه کسی پشت قضایای سوریه است؟ رژیم آخوندها. چه کسی پشت وضعیت لبنان است؟ رژیم آخوندها. چه کسی پشت وقایع یمن است؟ رژیم ایران. من خود بعنوان رئیس دولت در دوران ریاستجمهوری بوضیاف خدمت کردهام که برجستهترین رهبر مبارزه رهاییبخش ملی الجزایر بود. محمد بوضیاف در سال ۱۹۹۲ روابط دیپلماتیک با (رژیم۹ ایران را قطع کرد. چرا؟ چون متوجه شده بودیم که رژیم ایران از تمام جهات مادی، سیاسی، مالی و نظامی از تروریسم در الجزایر حمایت میکند. تروریسمی که ایو بونه خوب میشناسد، چون رئیس سازمان امنیت داخلی فرانسه بوده و یکی از معدود مسئولانی است که در طول دوران تروریسم در کنار الجزایر قرار داشت. بونه یکی از معدودترین این افراد است.
پس باید این را به ذهنمان بسپاریم که آنچه سازمان مجاهدین خلق ایران نامیده میشود، پیش از هر چیز یک جنبش مقاومت است. یک حزب سیاسی نیست که بهوجود آمده تا با قدرت حاکم به مخالفت بپردازد. چرا که فعالیت سازمان مجاهدین از سال ۱۹۷۹ آغاز نشده و به زمان شاه بر میگردد. هم آنها هستند که همانطور که ایو بونه گفت، فرزندان معنوی مصدق هستند که شاه را سرنگون کردند.
به ابزار سمعی و بصری موجود تا به حال نگاه کنید: فیلمها، مستندهای سمعی یا بصری وجود دارد که میتینگهای سازمانیافته از سوی مسعود رجوی در سال ۱۹۸۰ را نشان میدهد. او میتواند پانصد هزار ایرانی را در تهران گرد آورد؛ اما تنها امروز است که همین جنبشی که میگویند نمایندگیکننده نیست، از قضا خامنهای، ناخواسته میگوید، پشت تظاهرات در ۱۴۲ شهر از مهمترین شهرهای ایران بوده است.
از این بهتر نمیتوان به این واقعیت اذعان کرد که مجاهدین خلق میتوانند در ایران یک انقلاب بهراه بیندازند؛ و به همین دلیل است که خانم رجوی از سالها و سالها پیش از توافقی که ایو بونه از آن صحبت کرد، مدتها پیشتر، گفته بود که راه حل مسئله، مذاکرات نیست، چرا که نمیتوان به یک دیکتاتور اعتماد کرد. او میتواند هر قول و وعدهیی به شما بدهد و سرانجام هیچ چیز ندهد. جنگ هم راه حل نیست، چون بهسود رژیم حاکم تمام میشود و آنرا مظلوم جلوه میدهد. خانم رجوی بلاوقفه تکرار کرده که یک راه حل سوم وجود دارد: اینکه مردم ایران امکان یابند خود را از شر این رژیم رها کنند. فقط مردم ایران و بس. مردم ایران هم تنها یک سازمان دارند که آنها را نمایندگی میکند و میتواند یک آلترناتیو ارائه بدهد. مردم ایران از این بخت برخوردارند که یک (سازمان) دارند. فردا که این رژیم فرو بریزد، مردم هستند که حضور خواهند داشت و خواهند توانست جنبشها و جریانات را در جهت مثبت هدایت کنند؛ و اما در مورد مسائل اقتصادی: اینجا هم باز غربیها در اشتباهند. همان «چپاولگری تبهکارانه» که ایو بونه از آن صحبت کرد.
اما وقتی در این قضیه از عامل اقتصاد صحبت میکنیم، باید بگوییم منظورمان چیست؟ اقتصاد یعنی مبادله و اهمیت مبادلات تجاری بین غربیها و رژیم ایران؛ اما رژیم ایران قادر به مبادله سالم نیست، چرا که رژیم سیاسی دیکتاتوری بنا بر تعریف بیکفایت است. تمام پولها به جیب حاکمان سرازیر میشود؛ اما فردا، بر عکس، هنگامی که یک جنبش دموکراتیک بوجود آید که معطوف به منافع مردم باشد، خواهد توانست کشور را توسعه دهد و به جای ۱۰ میلیارد فعلی، ۱۰۰ میلیارد مبادلات اقتصادی و بازرگانی داشته باشد. پس استدلال اقتصادی هم درست نیست و نمیتواند مماشات با آخوندها را توجیه کند.
تعداد ما اکنون بیشتر است، یعنی کسانی که واقعیت مبارزه مردم ایران و واقعیت مقاومت ایران و اهمیت این جریان را توضیح میدهند، نه تنها برای مردم ایران، بلکه برای همگی ما بهعنوان اعضای جامعه بینالملل و دلبسته به صلح و عدالت؛ بسیار متشکرم.