رشد ریزش و افزایش بی‌انگیزگی در درون رژیم

 

با نیم‌نگاهی به مجموعه مواضع متولیان و کارگزاران رژیم آخوندی و به‌ویژه سخنان اخیر ولی‌فقیه زهر خورد و یا رئیس‌جمهور کمر شکسته نظام اکنون به‌خوبی می‌توان به عمق ریزش و بی‌انگیزگی در میان کارگزاران، روسا، وزار، نمایندگان مجلس و یا کادرهای سپاه و بسیج سرکوبگر پی برد.

تازه‌ترین سخنان معاون اول آخوند روحانی به یقین چراغی است به تاریک‌خانه این وضعیت بحرانی برای کلیت نظام، به‌ویژه از فردای قیام‌های مردم در بهمن سال گذشته و مجموعه فشارهای منطقه‌ای و بین‌المللی بر رژیم.
اسحاق جهانگیری در این رابطه می‌گوید: «در شرایط دشوار و خطیری هستیم». (خبرگزاری حکومتی ایسنا ۲۰ شهریور ۱۳۹۷)

واقعیت در لابلای این جملات همان اعتراف به نزدیک بودن پایان دیکتاتوری ولی‌فقیه و به تبع آن درهم‌ریختگی، بلبشو و از هم پاره شدن تاروپود نظام است. بر این منطق زمانیکه کشتی دیکتاتوری سوراخ می‌شود، نخست «موش‌ها» هستند که به حرکت و جنب‌وجوش برای فرار برمی‌آیند.
در تاریخ نوین ایران و زمانیکه دیکتاتوری سلطنتی به پایان کار خود نزدیک می‌شد، شاهد بودیم که چگونه با رشد و نمو بی‌انگیزگی و ریزش متولیان و کارگزاران حکومت، یکی پس از دیگری «عطای شاه را به لقای» وی بخشیده و فرار نمودند.

این متولی حکومت در ادامه با اذعان به وجود بحران‌های لاعلاج در رژیم آخوندی، تلاش می‌کند تا آنها را تنها معطوف به مسائل اقتصادی نماید، در حالیکه واقعیت‌ها بسیار فراتر از چنین خزعبلاتی می‌باشند.
وی سپس ادامه می‌دهد: «نباید عده‌ای فکر کنند از این شرایط بهره‌برداری سیاسی کرده و به دیگران حمله کنند. مدیران کم‌انگیزه، بی‌انگیزه و کسانی که فقط به دنبال اشغال پست بودند، اهل نق زدن هستند یا دنبال بهره‌برداری سیاسی از شرایط به نفع خود هستند».

واقعیت در ایران آخوند زده و به‌ویژه با آغاز موج اعتراضات مردم علیه نظام آخوندی این است که اساسا موضوعی بنام تنفر عمومی از فساد، غارت، چپاول اموال ملی، تاراج دادن سرزمین‌ها و دارائی‌ها به موازات سرکوب خونین و گسترده، اکنون در جامعه نهادیه شده و دیگر با هیچ آب کوثری نیز قبل بازگشت به دوران قبل نیست. بر این منطق نه تنها خواسته‌های به‌حق مردم اکنون رشد صعودی پیدا نموده و در هر فرصتی سریعا به خواسته‌های سیاسی تبدیل می‌شوند، بلکه این وضعیت در طبیعت خود نیز به شقه و شکاف عمیق در رأس هرم حکومت نیز راه برده است.

به موازات این بحران‌ها باید به شرایط وخیم رژیم در سیاست‌های راهبردی و به‌ویژه صدور تروریسم و بنیادگرایی اشاره نمود که خود نیز «قوز بالا قوز» برای خامنه‌ای شده است. شلیک موشک به کشورهای همسایه، راه‌اندازی جنگ‌های نیابتی، صدور ترور و بمب‌گذاری به یقین با این رژیم و تا زمانیکه دیکتاتوری مذهبی بر میهن امان حاکم است، پاین نخواهد گرفت.

در این میان است که باندهای متخاصم تلاش دارند تا ضمن انداختن تقصیرات بر گردن دیگری، خود را از خشم مردم به جان آمده مبرا سازند. خامنه‌ای تلاش میکند تا کمترین هزینه را برای خروج از مجموعه بحران‌ها پرداخت نماید، درحالیکه خود و بیت ولی‌فقیه سرمنشاء تمامی مصائب و بدبختی برای ایران ۸۰ میلیونی می‌باشند.