آری. اما مگر از آخوند می توان چشمداشت که واقعیت گرا و حقیقت بین باشد؟!
باری. و چنین است که بگیر و ببندهای وحشیانه تر، احکام روزافزون زندان و تازیانه واعدام، به ویژه اعدامهای پنجگانه، خانه گردی ها ی بی آزرمانه تر، زندانی کردن حتا وکیلان مدافع جوانان اعدام شده و مادران عزادارشان، و نامردمی های باور نکردنی ی دیگر؛ و این همه، همه ی اینها، همراه با ترفند تقیه گرانه ی پیشنهاد داد و ستاندن اورانیوم کمتر و بیشتر غنی شده در ترکیه، از سوی فرمانفرمایی ی دروغگو و دروغکردار آخوندی، مرا به جان هراسان کرده است. کشتار ۶۷ پیوسته پیش چشمان ام می آید و پشت ام را به هم می لرزاند. این فرمانفرمایی ی آدمخوار، در آماده کردن زمینه برای رویارو شدن با، و جان به در بردن از، سالروز ۲۲ ی خرداد، از هیچ جنایت هر اندازه بزرگی که در توان اش باشد رویگردان نخواهد بود. جان هزاران جوان بی گناه ما، در سیاه چالهای سیاسی ی این فرمانفرمایی، به جدّ در خطر است. هر روز. و هر روز بیش از روزپیش. هشیار باشیم و به هشدارو یاری خواهی فریاد بر آوریم. به آزادگان و آزادیخواهان جهان هشدار دهیم. و به سازمانها و نهادهای حقوق بشری نیز. و از همگی شان بخواهیم تا با ما همفریاد شوند: و بکوشند تا نگذارند جنایت گسترده و هراس انگیز دیگری به پرونده ی آدمکشان فرمانفرما بر ایران افزوده شود. زنده باد آزادی! زنده باد مردم سالاری! جدا باد دین از حکومت! پیروز باد خیزش آزادیخواهانه ی مردمان ایران! نابود باد جمهوری ی اسلامی!
اسماعیل خویی
هجدهم می ۲۰۱۰ ، بیدرکجای لندن