ترانهٔ مشهور "بهارم، دخترم" با صدای "مرضیه" از آن دست ترانههاست.
"بهارم، دخترم"
شعر و دکلمه: فریدون مشیری
آهنگ: فرهاد فخرالدینی
ترانهخوان: مرضیه
***
داستان چگونگی خلق این ترانه را از زبان "فریدون مشیری" [شاعر] و فرهاد فخرالدینی [آهنگساز] بشنوید!
نزدیک عید بود. آقای فخرالدینی به من گفتند: اجازه میدهی روی شعر "بهارم، دخترم" آهنگی بسازم؟ [من به ایشان گفتم اجازه بنده همدست شماست].
چند روز بعد گفتند: آهنگ آمادهشده است. پشت پیانو نشستند و آهنگ را نواختند. خیلی به دلم نشست.
شبی که این ترانه ضبط میشد. من در راهرو [ساختمان رادیو] بودم. صدای گرم خانم "مرضیه" و این آهنگ زیبا با ریتم شادش توی کری دور پیچیده بود. ناگهان دیدم آقای ابتهاج از اتاق اُپراتور ضبط بیرون آمد و توی سهکنجی دیوار ایستاد و پیشانیاش را گرفت به دست و سعی میکرد اشکش سرازیر نشود. پرسیدم: "سایه، چه شده!؟" درحالیکه بهزحمت حرف میزد گفت: "آیا میدانستی "فخرالدینی" این آهنگ را با یاد دختر کوچک خودش ساخته است؟ دختری که دیگر در میان ما نیست".
آن شب گذشت. چند روز بعد که نوار ضبطشده از این کار را با فخرالدینی گوش میکردیم، طاقت نیاوردم و از او پرسیدم: "چطور شد که این شعر را برای این آهنگ انتخاب کردی؟" اول مدتی ساکت ماند و بعد گفت:
[«همسرم یک روز از من خواست که این شعر را بخوانم و بعد خواست که روی این شعر آهنگی بسازم و این آهنگ هم ساخته شد...
چند ماه به عید مانده بود که از من خواستند که آهنگی به مناسبت فرارسیدن بهار بسازم. واقعاً برایم خیلی کار مشکلی بود برای اینکه این حادثهای که آقای مشیری به آن اشاره کردند، درست در بهار اتفاق افتاده بود و برایم بسیار مشکل بود، ولی این شعر بسیار خوب دوست عزیزم آقای مشیری بهقدری در من اثر گذاشت که دیدم که خیلی خوب میتوانم روی این شعر کارکنم و به یاد دخترم آهنگی بسازم و کوشش هم داشتم که این آهنگ طوری ساخته بشود که مناسب برای فصل بهار، که آغاز فصل تازه است، باشد»].
«آسمان کبود»
برای دختر کوچکم «بهار»
فریدون مشیری
«بهارم، دخترم، از خواب برخیز/
شکرخندی بزن، شوری برانگیز
گل اقبال من، ای غنچهٔ ناز/
بهار آمد تو هم با او بیامیز.
بهارم، دخترم آغوش وا کُن/
که از هر گوشه گل آغوش وا کرد
زمستان ملالانگیز بگذشت/
بهاران خنده بر لب آشنا کرد.
بهارم، دخترم، صحرا هیاهوست/
چمن زیر پر و بال پرستوست
کبود آسمان همرنگ دریاست/
کبود چشم تو زیباتر از اوست.
بهارم، دخترم، نوروز آمد/
تبسّم بر رُخ مردُم کُند گل
تماشا کُن تبسّمهای او را/
تبسم کُن که خود را گم کُند گل
بهارم، دخترم، دست طبیعت/
اگر از ابرها گوهر ببارد؛
و گر از هر گلش جوشد بهاری؛/
بهاری از تو زیباتر نیارد.
بهارم، دخترم، چون خنده صبح/
امیدی میدمد در خندهٔ تو.
به چشم خویشتن میبینم از دور/
بهار دلکش آیندهٔ تو.
(فریدون مشیری، از مجموعه «گناه دریا»)
***
(تارنمای «راوی حکایت باقی)