او به درستکاری و سلامت مالی معروف بود. چندین مدرسه و دبیرستان از خود به جای گذاشت. او بانی کتابخانه مجلس شورا در تهران و کاشف محل خاکسپاری فردوسی و بنیانگذار آرامگاه فردوسی در شهر توس است.
***
کیخسرو شاهرخ در سال ۱۲۵۳ شمسی در یک خانواده زرتشتی در شهر کرمان زاده شد. پدرش وقتی که او نوزاد بود، درگذشت. پس از مرگ پدر، مادرش به بافندگی روی آورد و مخارج او و برادرش را از همین راه تأمین می کرد. در کودکی به کارگری پرداخت و همزمان در مکتبخانه زرتشتیان کرمان، مختصر سوادی تحصیل کرد.
ـ در ۱۲ سالگی به تهران رفت و در مدرسه شبانه روزی آمریکاییها مشغول به تحصیل شد و همزمان در بیمارستان آمریکاییها به کار پرداخت.
ـ در ۱۶ سالگی با پسانداز خود سفری یکساله به هندوستان داشت و در دارالفنون بمبئی به تحصیل ادامه داد.
ـ در ۲۱ سالگی از طرف انجمن خیریه «پارسیان» بمبئی به مدیریت مدرسه زرتشتیان کرمان برگزیده شد و به کرمان بازگشت و به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی زرتشتیان مشغول شد. از جمله این فعالیتها، تأسیس سه مدرسه دخترانه، دو مدرسه پسرانه و یک دبیرستان به نام دبیرستان ملی زرتشتیان بود.
در همین سالها زبانهای انگلیسی، روسی و عربی را آموخت و قرآن و ترجمه آن را فراگرفت.
ـ همزمان با اوجگیری جنبش مشروطه به تهران مهاجرت کرد و در یک صرّافی مشغول به کار شد. او از مدافعان مشروطه خواهان بود.
ـ در سال ۱۲۸۸شمسی پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان و در انتخابات مجلس دوم شورای ملی، به نمایندگی زرتشتیان به مجلس راه یافت و از این دوره تا دوره دوازدهم ـ که در روز سوم آبان ۱۳۱۸ بازگشایی شد ـ به عنوان نماینده زرتشتیان به مجلس راه یافت. کیخسرو شاهرخ در طول دوران نمایندگی اش در مجلس شورای ملی، کتابخانه مجلس، چاپخانه مجلس، موزه مجلس و نیایشگاه زرتشتی آدُریان در تهران را تأسیس کرد و تأسیسات فرهنگی متعدّدی از او در تهران، کرمان و یزد به یادگار مانده است، از جمله، دبیرستان پسرانه فیروز بهرام، دبیرستان دخترانه انوشیروان، مدارس جمشید جم، ایرج و گیو و تأسیس گورستان زرتشتیان تهران در قصر فیروزه. او از مؤسّسان «انجمن آثار ملی ایران» در سال ۱۳۰۴ بود که بعدها به همّت همین انجمن، بسیاری از بناهای تاریخی کشور بازسازی شد (ویکی پدیا).
پس از قتل این زرتشتی نیکنام، زرتشتیان کرمان دبیرستان دخترانه یی بنیان نهادند و به آن را به یاد او «دبیرستان دخترانه کیخسرو شاهرخ» نامگذاری کردند.
***
در جریان جنگ جهانی دوم، بهرام شاهرخ، پسر کیخسرو، گوینده معروف بخش فارسی رادیو برلین بود. او در اواخر جنگ و قطع ارتباط ایران و آلمان، در برنامه هایی سیاست رضاشاه و انگلیس در ایران را به باد انتقاد می گرفت و همین انتقادات رضاشاه را بسیار عصبانی کرده بود.
به گفته پروین شاهرخ (کوچکترین دختر او)، ارباب کیخسرو، پیش از کشته شدنش تلاش کرد تا نامه یی به پسرش بنویسد و او را از انتقاد به رضاشاه برحذر دارد، ولی اجازه ارسال این نامه به او داده نشد.
پروین شاهرخ میگوید: در یکی از شبهای تیرماه ۱۳۱۹ او را در یک مجلس عروسی دستگیر و همان شب کشتند و جنازه اش را در مسیر منزلش انداختند.
پرویز خطیبی که در آن مجلس عروسی حضور داشت، در کتاب «خاطراتی از هنرمندان» در این باره چنین می نویسد:
«شب عروسی خواهر زاده ام ـ مسعود نکوئی ـ بود. علی اکبر نکوئی، پدر مسعود، از ثروتمندان سرشناس روزگار خود بود و در عروسی تنها پسرش بسیاری از رجال و نمایندگان مجلس شرکت داشتند. یکی از نمایندگان مجلس که نامش را بیشتر از دیگران می شنیدم، "ارباب کیخسرو شاهرخ" بود. در آن شب ارباب هم آمده بود و مدتی با مختاری، رئیس شهربانی و سایرین گفتگوکرد. مختاری بعد از یک ساعت خداحافظی کرد و رفت. کمی بعد از آن برای ارباب کیخسرو پیغام آوردند که رئیس مجلس شورای ملّی، محتشم السلطنه اسفندیاری، شما را برای یک کار ضروری و فوری احضارکرده است. "شاهرخ، رئیس کمیسیون تدارکات مجلس بود". ارباب هم ناچار از صاحب مجلس عذرخواست و به اتّفاق راننده اش از محل جشن خارج شد...
فردا عصر، من در ایستگاه تجریش یک شماره روزنامه اطلاعات خریدم و در صفحه اوّل آن خبری را خواندم که موجب حیرت و در عین حال ناراحتی ام شد. اطلاعات خبر درگذشت ارباب کیخسرو شاهرخ را به علت سکته به این شرح چاپ کرده بود: "شب گذشته ارباب کیخسرو شاهرخ، نماینده مجلس در یک مجلس عروسی دعوت داشت. پس از خروج از محل میهمانی، بنا به گفته راننده اش، احساس ناراحتی می کند و تصمیم می گیرد که در خیابان پهلوی قدم بزند. نیم ساعت بعد، که راننده از تأخیر ارباب نگران می شود و به جستجوی او می پردازد، جسد وی را در حالی که در داخل جوی آب افتاده بود، می بیند و فوراً موضوع را به اطّلاع پلیس می رساند. گفته می شود که علّت مرگ سکته قلبی بوده است".
امّا پس از حوادث شهریور [۱۳۲۰] و خروج رضاشاه از ایران فرزند ارباب کیخسرو، بهرام شاهرخ، که مدتی هم مدیر کلّ انتشارات رادیو بود، اعلام کرد که پدرش به دست عُمّال مختاری به قتل رسیده است، زیرا در آن روزها وی ـ بهرام شاهرخ ـ گوینده رادیو برلین بوده و رضاشاه را مورد حملات سخت خود قرار می داده است. چند بار شاه به ارباب کیخسرو می گوید جلو پسرت را بگیر، ولی ارباب با کمال صداقت جواب می دهد که هیچ گونه رابطه یی با پسرم ندارم و او به حرف و دستور من عمل نمی کند» («خاطراتی از هنرمندان»، پرویز خطیبی، انتشارات معین، تهران، ۱۳۸۰، صفحه ۱۲۳).