آتش به پا کن آتش، تا بگذرد زمستان
تا تیرگی بسوزد، در شعله های رقصان
خاشاک و بته ها را، در کوچه شعله ور کن
تا «عاقبت» ببیند، شیخ پلید شیطان
آتش جواب آتش، این شد پیام آخر
هر کوچه سنگری کن، کاخ ستم بلرزان
در جنگ با تباهی، پر شور و بی محابا
برخیز و شعله گون شو، رقصان میان میدان
چارشنبه سوری ما، یعنی که اهرمن را
در شعله های سرکش، کن شعله ور بسوزان
پاکوب و دست افشان، راهی کوچه ها شو
از شادی تو گردد، شیخ دغل پریشان
خو کرده با تباهی، این بدسگال بدکار
آتش تو میفروزی، او در فغان و لرزان
فتوی دهد که آتش باشد حرام، او را
با عزم آتشینت، از گفته کن پشیمان
هر جا که آتش آید، گم می شود تباهی
بر صاحبان نعلین، این نکته را بفهمان