دل سپردی به شیخ حیلت ساز
به خیالت که به ز سلطان است
عنکبوتی ست شیوه ی کارش
تارهایش کلام قرآن است
کج کند کار و می نماید راست
رهزن عقل و دزد ایمان است
داغ مُهری زده به پیشانی
باورت گشته او مسلمان است؟
بر لبش دائمن خدا جاری ست
حضرت حق از او گریزان است
گرچه نامش شده " ولیّ فقیه"
در حقیقت شقیّ نادان است
دوزخ واقعی ست سینه ی او
خالی از نور و پُر ز نیران است
هان! نیفتی به دام حیله ی او
عاجز از حیله هاش شیطان است
حرف هایش همه دروغ و فریب
ناقض هرچه قول و پیمان است
بی رقیب است در ستم کاری
ظالم بی حیای دوران است
نپذیرد وجودش اصلاحی
خواجه در بند نقش ایوان است (سعدی)
چاره ی این پلید بی همتا
ای عزیزان، قیام ایران است!