«سین جیم در وزارت علوم و اوقاف» صور اسرافیل

 


اولین شماره هفته نامه «صور اسرافیل» در ۱۴دیماه ۱۲۸۶ شمسی، درست ۵ماه پس از صدور فرمان مشروطیت، در تهران منتشر شد.

میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل یکی از دو مدیر این هفته نامه بود که بعد از واقعه بمباران مجلس شورای ملی در روز دوم تیرماه ۱۲۸۷، دستگیر و دو روز بعد به فرمان محمدعلی شاه قاجار در باغشاه تهران به دار آویخته شد.
دهخدا و میرزا جهانگیرخان دو گرداننده اصلی روزنامه صوراسرافیل، معروفترین روزنامه دوره مشروطه تهران، بودند. از ۱۰ خرداد ۱۲۸۶ شمسی (۱۷ربیع الاول ۱۳۲۵ هجری ـ تاریخ نخستین شماره روزنامه) تا چند روز پیش از بمباران مجلس شورای ملی (۲تیرماه ۱۲۸۷)، از این روزنامه ۳۲ شماره منتشر شد. در سرمقاله نخستین شماره «صوراسرافیل» درباره هدف از انتشار آن چنین آمده بود: «تکمیل معنی مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستاییان و فقرا و مظلومین».
در همین شماره صوراسرافیل درباره «آزادی قلم» و رویارویی با «دیو سیاه گنده مهیب» سانسور چنین می خوانیم:
«قلم را روی کاغذ گذاشتم در حالتی که نفوس یک مملکت و روح یک ملت با هزاران چشم ناظر اعمال من شدند... در این بین... یکی بازوی مرا گرفت و نگاهداشت. برگشتم دیدم یک دیو سیاه گنده مهیبی است که می گوید اسمم اداره پوسیده انطباعات است و من هم در این کار دخالت دارم... باید من هم تفتیش کنم و پیش من مسئول باشی! یک مشت به سینه آن دیو زده، عقب راندم... بلی قلمی را که خدا در قرآن مجید بدان قسم خورده نمی توان اسیر سَلاسل و اَغلال (=زنجیرها) یک اداره مستبدّ کرد و مقید به قیود نظارت و ممیزی مستبدّین و ظالمین نمود... قلم، ضامن عدل و آسایش یک کشور است، نباید محبوس چاه زندان بُختُ النّصر (=از پادشاهان امپراتوری بابل که به مدت ۴۴ سال ـ از سال ۶۰۵تا ۵۶۱پیش از میلاد ـ در سرزمین پهناور بابل با خودکامگی حکومت کرد) ها باشد» («صور اسرافیل»، مجموعه کامل، چاپ «نشر تاریخ ایران»، تهران، ۱۳۶۱شمسی).


***


در شماره ۱۳ هفته نامه «کتاب جمعه»، که به سردبیری احمد شاملو در سال ۱۳۵۸، هر جمعه، منتشر می شد، مقاله یی از «صور اسرافیل» با عنوان «سین جیم در وزارت علوم و اوقاف» نقل شده که مربوط است به مقاله «آزادی قلم» از نخستین شماره هفته نامه «صور اسرافیل» که در زیر می خوانید:



«سین جیم در وزارت علوم و اوقاف»*
«چهار ساعت قبل از ظهر یک شنبه وارد مدرسه شریفه دارالفنون شده و به اتاق کوچک مخصوص وزارت علوم و اوقاف، که در ضلع شمالی و متّصل به دالان زاویه شمال شرقی مدرسه است، داخل گردیده، جمعی از سادات قمی در خصوص عمل موقوفات قم صحبت می کردند. بعد از لَمحه یی جناب وزیر علوم با نگارنده بنای صحبت را گذاشتند که به عرض خوانندگان محترم می رسد.
سؤال: من دیروز رفتم به مجلس شورای ملی و در خصوص جریده (=روزنامه) صوراسرافیل صحبت کردم و قرارشد شما را سیاست کنیم (=مجازات کنیم). ولی به شما می گویم که بعد از این این طور چیز نوشتن را ترک کنید.
جواب: همان آن که در مجلس خصوصی صحبت شد رجال الغیب و ارواح مجرّد صورت مجلس را به جهت بنده نقل کردند. چیزی نوشته نشده که سیاست بشوم. و در راه آسایش و آزادی ملت و خیرخواهی دولت اگر هم سیاست بشوم کمال افتخار را دارم. جریده ما تاریخی است. آن چه نوشته شده از و قایع مهمّه عالم است.
س: من نمی گویم وقایع تاریخی را ننویسید ولی به این طور چرا؟
ج ـ بنده که از عوالم ادب خارج نشده ام. هیچ یک از ملل مشروطه خطاب به خاکپای امپراطور خود نمی نمایند، ما باز محض رعایت احترام پادشاه خودمان عقیده مدیحه خود را تغییر نداده ایم.
س ـ من نمی گویم که باید به خاکپای سلطان خطاب کنید، امّا به زبان ملایم باید چیز نوشت.
ج ـ عرض کردم چیزی نوشته نشده که خلاف ادب باشد.
س ـ غرض شما از این وقایع تاریخی چه بوده؟
ج ـ مقصودم این بود که بلکه یک نفر خواجه سرا یا عمله خلوت آن را به حضور پدر تاجدارمان برساند و به پیشگاه همایونش مشهود گردد که ملّت بالغ و مکلّف شده و آن چه متملّقین خائن بگویند دروغ و بی اصل است.
(در بین صحبتها یک نفر از بادنجان دور قاب چین ها که در تمام وزارتخانه ها حضور دارند، گفت: به شما چه رجوعی دارد که بنویسید؟
عرض کردم که من هم یکی از افراد ملّتم و باید آن چه را صلاح دولت و ملت است بنویسم). اگر جنابعالی در آن دو روز شورش و هیجان عمومی در مجلس شورای ملی تشریف نداشتید لکن شنیده اید که سی هزار جمعیت چه هیجانی داشتند و چه می گفتند.
س ـ اعلیحضرت اقدس همایونی تمام مطالب و وقایع را می دانند و من هم همه روزه آن چه را که بدانم به عرض می رسانم.
ج ـ وقایع را جناب عالی به حضور همایونی عرض می کنید امّا بعد دیگران یعنی فَدَویان دولتخواه و چاکران جان نثار که جز خیانت و اَغراض شخصی خیالی ندارند، همه را باطل می کنند.
س ـ از این ماده می گذریم. "چرند و پرند" یعنی چه؟
ج ـ "چرند و پرند" قسمت اخلاقی صوراسرافیل است.
س ـ اخلاق را مگر نمی شود به طرز دیگر نوشت؟
ج ـ اخلاق را به طرزهای مخصوص نوشته و می نویسند. طبایع بشری به این گونه سخنان بیشتر راغب است.
س ـ در این خصوص هم خود دانید. مطلب دیگر راجع به مسئولیّت قلم است. من اگرچه خوب نخوانده ام ولی شنیده ام که چه نوشته اید و نمی دانم در کدام ستون درج شده (هفتگی صوراسرافیل را به بنده دادند) پیداکنید! (ستونی را که مقصود بود خواندم که دیو سیاه مهیب گنده بازوی مرا گرفت و گفت: شیرینی مرا بده).
س ـ برای چه نوشته اید شیرینی خواستند، مگر از شما یا سایر مدیران جراید چیزی گرفته شده؟
ج ـ امروز مملکت مشروطه است. برای چه اشخاصی که کتاب می خواهند چاپ کنند دو ریال پول و دو جلد کتاب به رئیس انطباعات بدهند؟ کتاب هم حکم [...] و جراید را دارد. مفتّش نمی خواهد. همان مسئولیّتی را که مدیران جراید قبول کرده اند صاحبان کتاب هم همان حال را دارند.
س ـ این دو ریال پول و دو جلد کتابی که ملت می دهد حکم مالیات را دارد. بعد از این هم که نظامنامه علوم و معارف امضا و مُجرا شد باید بیش از این بدهند.
ج ـ این چه طور مالیاتی است که نانخانه رئیس انطباعات است؟ دو سه ماه قبل، آن شبی که در شورای ملی دو هزار نفر برای آزادی مطبوعات شورش کردند و در پای ستونهای سرسرا دور جنابعالی را احاطه کرده بودند و بدان ها اطمینان می دادند و سایر وکلای محترم نیز از طرف مجلس مقدّس مردم را مطمئن کردند به نظر شریف نیست که بعد از سه روز اعتماد السّلطنه از ریاست عزل و تفتیش در انطباعات موقوف شد؟
س ـ وکلا همچو حرفی نزده اند. نوشته یی در این خصوص در دست دارید؟
ج ـ از ایجاد شورای ملی تا به حال که ملت مکرّر شورش و هیجان کرده هیچ وقت از طرف مجلس بدان ها لایحه داده نشده که در این مورد نوشته داده باشند. غرض بنده این است که ملت بیچاره به چه جهت متضرّر گردد و پول بدهد که به خزانه دولت داخل نشود و خرج سفره عَمر و زید باشد؟
س ـ من این حرفها را گوش نمی دهم. باید در نمره دوم صور اسرافیل در خصوص شیرینی شرحی بنویسید که مشتبه به رشوه نشود، و الّا روزنامه شما را توقیف می کنم. مطلب همین بود که گفتم. خود دانید.
ج ـ چه گونه این وجهی را که بدون سبب و جهت ملت بیچاره مظلوم به رئیس انطباعات می پردازند بنده مالیات بدانم در صورتی که بعد از آزادی انطباعات و عزل اعتمادالسّلطنه معروف بود که رئیس انطباعات به حضور اعلیحضرت شاه عرض کرده که این دو ریال و دو جلد کتاب نانخانه و مدد معاش چاکر است.
ای وکلای محترم ملّت! آیا دولت و مملکت ایران مشروطه صاحب "کنستی توسیون" است یا خیر؟ آیا معنی مشروطه این است که مطبوعات آزاد نباشد؟ آیا ما که نوشته ایم شیرینی خواستند افترا و بهتان بوده؟ آیا در تبریز رئیس انطباعات برای اجازه طبع کتب یک کلّه قند و دو جلد کتاب نمی گیرد؟ آیا قند شیرین نیست یا با سایر مواد شیرین فرقی دارد؟
این هیأت مقدّس "کمیسیون" مالیه! شما را به قوّه عدالت کلّیه الهی و به شرف و وجدان خودتان قسم می دهم که آیا در کتابچه جمع و خرج وطن، این مالیات را که رئیس انطباعات از ملّت بیچاره می گیرد نوشته شده؟ آیا در جزء صورت کتب کتابخانه دولت، صورت کتبی را که تا به حال چاپ شده و از صاحبان کتب گرفته اند، دیده اید؟ چون این مسأله از مسائل عمومی است و باید در مجلس مذاکره شود. استدعا داریم در مجلس علنی در حضور وقایع نگاران جرائد جواب عرایض فوق را بفرمایید تا در روزنامه شریفه مجلس و غیره درج شود و تکلیف ملّت معلوم گردد».
(«صوراسرافیل»، شماره ۲، صفحه ۷، ستون دوم، زیر عنوان «نیم ساعت در دارالفنون»).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* «کتاب جمعه»، «هفته نامه سیاست و هنر»، به سردبیری احمد شاملو، سال اول، ۱۰آبان ۱۳۵۸، مقاله «سین جیم در وزارت علوم و اوقاف»، صفحات ۱۱۲ تا ۱۱۷).