متن این کتاب ویراستاری شده مستند تلویزیونی است که از گفتار به نوشتار تبدیل شده است.
در مقدمه کتاب چنین میخوانیم:
نگاهی به تاریخ ایران ۲۰۰ سال مبارزه برای آزادی
تاریخ جدید ایران از ۱۷۹۸ تحت تأثیر عصر بیداری و رفرماسیون در اروپا آغاز میشود. در این سال فتحعلیشاه قاجار در ایران به سلطنت میرسد، سال بعد ناپلئون در فرانسه «کنسول اول» میشود. همزمان امپراتوریهای روسیه تزاری و بریتانیای کبیر با یکدیگر برای نفوذ در ایران مسابقه میدهند.
در پایان قرن هیجدهم «ایران بزرگ» تقریبا دو برابر ایران کنونی وسعت و از دریای سیاه تا رود سند امتداد داشت و گرجستان تا افغانستان و نیمی از پاکستان کنونی را شامل می شد. ایران در قرن نوزدهم با جنگها و تجزیه های متعدد و با چالشهای بزرگ اجتماعی و سیاسی مواجه بود. انتشار افکار آزادیخواهانه توسط روشنفکران و رفرمرهای سیاسی و دینی در تمام قرن نوزدهم ادامه داشت. رژیم فئودالی و سلطنت مطلقه هم ۱۰۰ سال در برابر تغییر،
مقاومت و به سرکوب آزادیخواهان مبادرت کرد.
قائم مقام فراهانی و سپس امیرکبیر، نخستین رجالی بودند که برای اصلاح امور و گسستن از نظم کهن قد برافراشتند. ۱۳ سال پس از قائم مقام فراهانی، امیرکبیر همان راه را رفت و به همانجایی رسید که قائم مقام رسیده بود: هر دو نفر توسط پادشاه قاجار کشته شدند.
۷۰ سال پس از قتل امیرکبیر، عطش ایران برای عدالت و آزادی به یک انقلاب اجتماعی بالغ شد که نه تنها ایران بلکه قسمت اعظم آسیا و شمال آفریقا را هم تحت تأثیر قرار داد. انقلاب مشروطیت ایران در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی (۱۹۰۶ میلادی) به پیروزی رسید و سلطنت مشروطه جایگزین سلطنت مطلقه شد؛ اما ۵ ماه بعد مظفرالدین شاه مرد و پسرش محمدعلی شاه به ضدیت با اساس مشروطه روی آورد و حتی قصد آن داشت کلمه مشروطه بر سردر مجلس را به «مشروعه» تغییر دهد اما مجلس نپذیرفت. سرانجام هنوز دو سال از پیروزی انقلاب مشروطه نگذشته بود که شاه مجلس را در روز ۲ تیر ۱۲۸۷ توسط قزاقها به توپ بست. ۳۰۰ نفر کشته و بیش از ۵۰۰ تن زخمی شدند و از روز بعد زنجیر و به دارکشیدن آزادیخواهان دوباره شروع شد.
آنگاه مردم و مجاهدین قیام کردند. قیام از تبریز با ستارخان آغاز شد و به زودی استانهای شمالی، جنوبی و مرکزی را در برگرفت. رزمندگان آزادی از نقاط مختلف به سوی پایتخت، حرکت و تهران را فتح کردند. محمدعلی شاه در روز ۲۸ تیر ۱۲۸۸ به سفارت روسیه در زرگنده پناه برد و در نیمه شهریور به روسیه گریخت.
روند مشروطه و دموکراسی با ورود نیروهای انگلیس به ایران در جنگ جهانی اول بار دیگر متوقف شد. زیرساخت مستحکم فئودالی و در کنار آن بورژوازی نحیف تجاری تحمل انقلاب مشروطه را نداشت و سرانجام در سال ۱۲۹۹ انگلیس که پس از فروریختن امپراطوری تزارها در روسیه دیگر رقیبی در ایران نداشت، با کودتای سوم اسفند و روی کار آوردن رضاخان قزاق به مشروطیت ایران خاتمه داد. ژنرال آیرونساید انگلیسی فرمانده پشت صحنه این کودتا بود که سید ضیاءالدین طباطبایی را به نخست وزیری و رضاخان را بر مسند فرماندهی قشون نشاند.
سیدضیاء به سرعت از صحنه محو و رضاخان گام به گام پیشروی کرد و در سال ۱۳۰۴ به سلطنت قاجار خاتمه داد و خود بر تخت شاهی نشست و هر چه را از مشروطه باقی مانده بود ریشه کن کرد و ایران مجددا به دوران استبداد بازگشت. در رأی گیری مجلس برای سلطنت رضاشاه فقط ۵ نفر مانند مدرس و دکتر مصدق رأی مخالف دادند. رضاشاه، مجری ایرانی پروژه استعمار انگلیس بود.
در حقیقت، خیزی که ایران با قائم مقام و امیرکبیر برای احیای آزادی و پیشرفت برداشته و با انقلاب مشروطه به اوجی نوین رسیده بود، توسط استعمار، ارتجاع داخلی و عوامل مزدور آنها درهم شکست.
رضاشاه، آغازگر سازندگی ایران نبود، او پایانبخش انقلاب مشروطه و قاتل آرزوی نوسازی ایران بود. رضاشاه در ۱۶ سال سلطنت مطلقه اثری از دموکراسی و آزادی باقی نگذاشت. او آزادیخواهان را با ترور، شکنجه، زندان، اعدام، تبعید و مصادره اموال سرکوب میکرد. در جنگ جهانی دوم در شرایطی که باد به سمت هیتلر میوزید، تمایلات چشمگیری به نفع آلمان نازی از خود نشان داد. سپس متفقین در شهریور ۱۳۲۰ به ایران حمله کردند.
و بساط رضاشاه طی چند ساعت درهم ریخت و طی سه هفته وادار به استعفا و تبعید از ایران شد و انگلیسها پسرش محمدرضا را به سلطنت منصوب کردند. گواهی تاریخی درباره رضاشاه از نگاه مصدق و نطقهای روشنگر او چراغی برای نسل جوان در مطالعه تاریخ معاصر ایران است.
برای مطالعه این کتاب لطفا