با نیم نگاهی به صحنه عراق، یمن و لبنان بخوبی می توان به این واقعیت رسید که از فردای آغاز قیامها و یا شکست حوثی ها، تعادل استراتژیک دیگر به شکل سابق و به قبل از قیامها بر نخواهد گشت.
سخنان جدید خامنهای مبنی براینکه «آنها فعلا میگویند در منطقه فعال نباشید، به جبهه مقاومت کمک نکنید، در برخی کشورها حضور نداشته باشید» و بر این منطق «برخی که مذاکره با آمریکا را حلال مشکلات میدانند، صد درصد اشتباه میکنند و هیچ نتیجهای از گفتوگو با آمریکاییها حاصل نخواهد شد چراکه آنها یقینا و قطعا هیچ امتیازی نخواهند داد», ترجمان این واقعیت است که دستان ولیفقیه به جد برای ورود به هرگونه مذاکره احتمالی بهشدت بسته است.
اگر رژیم آخوندی تا دیروز به یمن «عربدهکشی» در پایتخت کشورهای عربی و اسلامی و یا با شلیک موشک و پهپاد های انفجاری تلاش داشت تا بر سر میز مذاکره با دستانی «پر» برود و بدینسان دست به «چک و چانه زنی» بزند، اما امروز خیابانهای بغداد و یا بیروت و صنعا دیگر میدانی برای مانورهای وی نمیباشند و دستان ولیفقیه زهر خوردن در منطقه خالیتر از همیشه شده است.
بر این منطق است که خامنهای بهناچار «ترمز»«هرگونه مذاکرهای را کشیده و بر این اساس است که باندهای به جان هم افتاده نظام را به هرگونه دخول برای» مذاکره «پرهیز کرده و بر سر و صورت آنان میکوبد.
وی تنها راهکار را «دلسوزان نظام», بخوانیم نیروهای تا دندان مسلح رژیم در کشورهای همسایه با اهرم سرکوب خونین جستجو میکند.
شکست استراتژی ولیفقیه در منطقه اکنون به یک واقعیت غیرقابل بازگشت تبدیل شده است. صرفنظر از برآیند تحولات در این کشورها، باید اذعان نمود که «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت».
آن هیبت دروغین با لشکرکشی وحوش حشد الشعبی و عصائب و کتائب و یا حزب الشیطان دیگر بر مردم تحت ستم این کشورها اثر ندارد و در منطق خود راه را برای نفی کامل هرگونه دخالت رژیم آخوندی و اخراج مزدوران آن باز کرده است.
اما واقعیت دیگری نیز در پشت این قیامها نهفته است و آن اینکه، مردم تحت ستم عراق و لبنان دیگر از سایه سرکوب و ترس هراسی بدل راه نمیدهند و این جاده مخوف را با شجاعت بیهمتایی طی کردهاند.
حضور گسترده و مستمر آنان در میادین و خیابانها و راه افتادن «همبستگی ملی» در میان آحاد این کشورهای برادر، مبین این واقعیت است، امری که دستگاه علیل سیاسی و نظامی ولیفقیه با تمامی اتاقهای فکر آن، اساسا از آن بویی نبرده است.