صرفنظر از اینکه چه مشی و طرز فکر سیاسی داشته باشیم ، صرفا بعنوان ایرانیانی که به سرنوشت و رویدادهای مربوط به وطنشان حساس هستند، این سوال میتواند کنجکاوی ما را بر انگیزد:
"اگر مجاهدین آنچنانکه رژیم ادعا میکند یک نیروی شکست خورده، بی سلاح و بی اثر هستند، پس این همه لشکر کشی و اقدامات خلاف قوانین بین المللی و حقوق بشر و این همه عجز ولابه و درخواست والتماس و ... برای اخراج مجاهدین از عراق یا حداقل جابجائی آنها برای چیست؟"
نگاهی به مواضع و اقدامات رژیم علیه نیروهای مستقر در اشرف با همکاری گماشتگانش در عراق در یکسال گذشته، بویژه پس از خیزشهای مردمی بعداز انتخابات خرداد88 بطرز آشکاری حاوی پیام نه چندان ناشناخته ایست: "ترس" !
ترسی که آن را میتوان از اقداماتی که گاها بطرز آشکاری با عجله و ناشیانه صورت میگیرد نیز دریافت. اما ترس آخوندها از یک نیروی بی سلاح و در محاصره آنهم در عراقی که وابستگانش در آنجا حاکم اند برای چیست؟
این همان واقعیتی است که اگرچه تحلیلگران و مجامع بین المللی بدان توجه کرده اند اما متاسفانه نیروهای اپوزیسیون وطنی که بیشتر مشغول "خود" هستند نسبت بدان بی توجه اند.
واقعیت اما این است که همه شواهد نشان میدهند که شکست و جارو شدن بساط رژیم در عراق و برسرکار آمدن یک دولت مردمی و دموکرات در آنجا، تاثیر تعیین کننده ای بر جنبش مردمی در ایران و پیروزی سریعتر آن دارد. آخوندها که پس از "تصرف" عراق نشئه حاکمیت باد آورده در این کشور بودند، حالا خود را در باتلاقی یافته اند که هر روز بیشتر در آن فرو میروند. آنها اما خطر را خوب احساس میکنند. ..........
خامنه ای بی هیچ رودربایستی و در حضور خبرنگاران از جلال طالبانی؛ رئیس جمهور عراق که به تهران رفته بود خواست که عراق به قول و قرارهایش در مورد اخراج مجاهدین پایبند مانده و عمل کند. این موضوع و درخواست را بقیه مقامات رژیم نیز دائما تکرار کرده و از نوری مالکی و بقیه خواسته اند که گوششان به درخواستهای نهادهای حقوق بشری بدهکار نباشد و تکلیف مجاهدین را هرچه زودتر و قبل از روی کار آمدن دولتی که صددرصد تابع دستورات ولایت فقیه نباشد یکسره کنند. مقامات عراقی نظیر علی دباغ نیز بارها گفته اند و تاکید کرده اند که مجاهدین را بزودی از عراق اخراج خواهند کرد.
در مقابل مجاهدین همواره خواهان رعایت قوانین و قراردادهای بین المللی توسط دولت عراق شده اند. واضح است که اگر در عراق دولت غیروابسته و نسبتا دموکراتی که به قوانین و قراردادهای بین المللی احترام میگذارد بر سر کار بیاید، مسلما نمی بایستی انتظار داشت که توپ و تانک مجاهدین را به آنها پس داده و دستشان را باز بگذارد که با توپ و تانک به داخل ایران لشکرکشی کنند. حد اکثر میتوان انتظار داشت که دست از محاصره قرارگاه اشرف برداشته و با آنها مانند پناهندگانی در چارچوب قراردادهای بین المللی و حقوق بشری رفتار کند تا آنها بتوانند غذا و سوخت و وسایل ابتدایی زندگی را مثل هر شهروند عراقی از بازار تهیه کنند. بستگان آنها اجازه داشته باشند که برای دیدار با آنها به عراق بروند. دولت عراق آنها را آزاد بگذارد که مثل همه پناهندگان، به راحتی در داخل عراق و به خارج از عراق رفت و آمد کنند و در حد امکاناتش امنیت آنها را تضمین کند. این را حتما خامنه ای و پاسدارانش هم می فهمند. سوال اینست که مجاهدین اشرف که تعدادشان به چهار هزار نفر هم نمی رسد و همانطور که گفته شد دائما در محاصره هستند و حتی برای تهیه غذا و سوخت و مایحتاج زندگیشان نیز با مشکل مواجه هستند، چه خطری برای رژیم ولایت فقیه دارند و چرا خامنه ای و رژیمش تا به این اندازه از این مجاهدین می ترسند؟
از آنطرف نزدیک به یکسال است که مردم ایران دست به قیامی جانانه زده اند. چندین سلسله تظاهرات کوچک و بزرگ داشته اند و از بابت این اعتراضات صدها کشته و مجروح داده اند. تظاهراتی که تا بحال مسالمت آمیز بوده و تنها در چند مورد با سنگ به مزدوران بسیج و سپاه حمله کرده و آنها را فراری داده اند که البته این حرکات نیز مورد پسند و تایید کسانی نظیر موسوی و کروبی که هیچگاه صحبت از تغییر نظام نکرده اند نبوده است. به گمان من برای پاسخ دادن به این سوال که چرا خامنه ای و پاسداران و اطلاعاتی هایش اینقدر نسبت به "اشرف" و مجاهدین حساس هستند لازم است که نگاه مختصری به چشم اندازهای موجود برای آینده جنبش فعلی در ایران انداخته شود.
دو چشم انداز اصلی برای جنبش فعلی که به جنبش سبز موسوم است مطرح شده است:
- چشم انداز اول اینکه همانطور که موسوی و کروبی و بسیاری از کسانی که خود را در ردیف رهبران خارج کشور این جنبش قلمداد می کنند مطرح کرده اند، جنبش به صورت مسالمت آمیز ادامه یابد و قیام و تظاهرات کنندگان دست به عمل خشونت آمیز نزنند و به اصطلاح، گاندی وار گلوله را با گل پاسخ بدهند. طبیعی است که در این مسیر در کنار بقیه حرکتهای به اصطلاح نافرمانی مدنی، روی یک اعتصاب سرتاسری کارمندان و کارگران و همه شاغلین نیز حساب می کنند. البته اگر چنین حرکتی انجام پذیر باشد و و مردم ایران بطور یکپارچه به درخواست این رهبران دست به چنین اعتصاب سراسری بزنند حتما اتفاقات مهمی خواهد افتاد و حتما خواسته اعلام شده موسوی و کروبی که اجرای قانون اساسی و انجام یک انتخابات جدید بدون تقلب است برآورده خواهد شد. که البته یکی از معانی اش حفظ همین رژیم مبتنی بر برداشت خاصی از اسلام با همه پی آمدهای آن است. اما آیا چنین حرکتی انجام پذیر است و خامنه ای و پاسدارانش اجازه چنین حرکتی را خواهند داد؟ رفتار یکساله خامنه ای و همدستانش خلاف این را نشان داده است.
- چشم انداز دوم اما استفاده مردم جان آمده از حق مقابله به مثل در مورد کسانی است که در حق آنها از هیچ جنایتی فروگذار نکرده اند. در یک کلمه پاسخ مشت با مشت و گلوله با گلوله.
به گمان اینجانب براساس همه آنچه که از خامنه ای دیده و شنیده ایم و اینکه در این یکسال در مقابل قیام و تظاهرات مردم یک قدم هم عقب ننشسته و از سرکوب کوتاه نیامده و همه جنایات مزدورانش را بطور مستقیم یا غیر مستقیم حمایت کرده و دست از حمایت از احمدی نژاد نکشیده، خامنه ای بر این گمان است که جنبش مسالمت آمیز را قادر است که فرو بنشاند و سرکوب کند و بنابر این ترسی از مبارزات مدنی و مسالمت آمیز و به اصطلاح مخملی ندارد. ترس او از قیامی است که در آن مردم آخوند زده و از ستم آخوند به جان آمده، پاسخ مشت را با مشت و پاسخ گلوله را با گلوله بدهند.
و اگر اینگونه باشد، آیا این گفته که "اشرف نقدینه بزرگ ملت ایران در مبارزه آزادیبخش با رژیم ولایت( فقیه)" است، گفته ای مبالغه آمیز است؟
یازدهم خرداد 1389
وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/