ماهشهر ای غرق آتش، سربلند ای قهرمان
زخمی از تیغ ستم در چنگ ضحاک زمان
خسته از زنجیر استثمار و تبعیض ای نجیب
عاقبت خشم تو شد باورشکن آتشفشان
زانوانت را نبیند کس که ساید بر زمین
کس نبیند سر فرود آری بپیش ناکسان
شهر و جنگل، دشت و هامون، اینزمان نیزار نیز
میخروشد در نبردی بی محابا بی امان
من نمیدانم چسان بغض ترا باید سرود
چون شرنگی در گلو دارم زبانی ناتوان
میرسد روزی که سالاران در خون خفته ات
میدمند از خاک سرخت لاله گون تا بیکران
اهرمن راه گریزش نیست از بادافره
خشم مردم بر زمین خشم خدا در آسمان
ماهشهر ای غرق آتش سربلند ای قهرمان
زخمی از تیغ ستم در چنگ ضحاک زمان