شام یلدا شام هشیاری و شورش بر شب است
بزم بیداران همپیمان ساغر بر لب است
اوج تاریکی ولی آغاز طغیانی سترگ
در رکاب قاصدان نور طوفان مرکب است
گرچه سرما گرگ و کرکس را بخدمت خوانده است
سلطنت بر تخت خونینش همین یک امشب است
سفره نور و گل و گندم شود گسترده باز
سبز میگردد بیابان گرچه سوزان از تب است
کودکان سر را بدوش خواب شیرین مینهند
غرق رویائی که در آن نور و شادی مذهب است
شام یلدا بر بشر تقرین سعدین است ونیز
روزگار اهرمن تار و قمر در عقرب است
این پیام از رزم با دیو شب است و نسل وی
غرقه در خون گر چه درهر گوشه صدها کوکب است
بوسه بر پیشانی انسان زدن باور بخلق
شورشی یزدان گرا بر نظم شیطان مکتب است
شام یلدا شام هشیاری و شورش بر شب است
بزم بیداران همپیمان ساغر بر لب است