حسین پویا:‌ منطق الشیخ. داستان هفتم



شعری که قبل از قیام شکوهمند آبان سروده شد
منطق الشیخ. داستان هفتم
تحریم خامنه ای!

 

آمده در داستانها که شبی
سیدعلی را کرد تحریم اجنبی

از تعجب گشت عاقا جان به لب
از چه رو تحریم شد آن وقت شب

پس بزد زنگ و بزرگان را بخواند
جمله را در دور یک میزی نشاند

گفت با آنها که ای اصحاب من
دشمنم آشفته کرده خواب من

ناگهان ما را دچار بیم کرد
بنده را نصف شبی تحریم کرد

مجتبا را نیز تحریمانده اند
بیخودی قلب مرا سوزانده اند

مجتبا را بنده خیساندم در آب
می شود آینده اش کلا خراب

قصد دشمن چیست از تحریم ما
می زند برهم چرا تنظیم ما

دشمن نادان و کافر کیش ما
بیم آن دارم بسوزد ریش ما

مال و اموالی اگر در نزد ماست
هست بیت المال و صاحابش خداست

بنده اینجا شصت ساله رهبرم
طبق قانون صاحب این کشورم

در حقیقت مالک اصلی خداست
این طلاها چند سالی مال ماست

مالیات از بنده می خواهد عَدو
خود گمان کرده که من هستم کَدو

بنده می گیرم خودم خمس و ذکات
مالیات چی بدم؟ گور بابات

الغرض ای مومنین ذوالجلال
سالها خوردیم ما مال حلال

بند کرده دشمن نادان به ما
میرود آینده مان روی هوا

راه حلی کرد باید جستجو
گر به فکرت میرسد چیزی بگو

زان میان برخاست از شیخان یکی
شیخکی با ریش و پشم پشمکی

گفت با آسیدعلی ای محتشم
من به قربان قد و بالات بشم

من که مسئول امور مشهدُم
اشکنه خوردُم ولی مرغم زدُم

عقل آخوندی درون اشکمه
اشکنه خالی بود عقلش کمه

چون شکم پر شد، دهم من مشورت
خود همین باشد ثواب آخرت

هست حرف بنده کلا یک کلام
چاره باشد در تقیه، والسلام

گشت عاقا زین سخن غرق شگفت
گفت با او تو چرا گشتی خرفت

گفت ما را جفتک اندازی خوش است
بمب و موشک نیز در بازی خوش است

یک بسیجی زان میان برخاست راست
گفت عاقا جان بگو دشمن کجاست

من خودم او را خلاصش می کنم
طبق حکم تو قصاصش می کنم

می روم در بیت دشمن با قمه
کله اش را می پزم در قابلمه

شیخ دیگر گفت عاقا الامان
راه حل بنده را ارجح بدان

یک دعایی دارم از جدم به یاد
میدهد بنیاد دشمن را با باد

گر بخوانی این دعا را صبح و شب
می شود دشمن دچار لرز و تب

ور بخوانی نیمه شب هنگام خواب
می شود دشمن دچار اضطراب

سید علی زین گفته ها خنده ش گرفت
با خودش گفتا که ای پیر خرفت

این نوابغ جمله اصحاب تو اند
دل بر این اصحاب گوساله نبند

با چنین اصحاب جان کندن رواست
گریه کن کین درد دیگر بی دواست