من پارسیم شعله تاریخی انسان
آزاده بایمانم و مومن به بهاران
دلداده زیبایی و خورشید درخشان
این چامه بخوانید بفریاد بمیدان
کز خانه خود خاک اهورایی ایران
از ریشه براندازمت ای فرقه شیطان
از خصم وطن اسلحه اش را بستانید
بر قلب ستم ماشه آنرا بچکانید
کفتار پلید است ازین بیشه برانید
این چامه بهر برزن و هر کوی بخوانید
کاین خاک ندارد سر تسلیم بشیطان
چون زادگه آتش و نور است و بهاران
گر عاشق این میهن دربند و اسیری
دلبسته بر این خلق سرافراز و دلیری
وقت است کمان را بسر دست بگیری
آنگونه که دشمن بگریزد بحقیری
برچیده شود نظم شب و وحشت و زندان
این سازه برخاسته از مکر انیران
آزاد شود این وطن از سلطه شمشیر
آزاد شود میهنمان از غل و زنجیر
از راه رسیدست کنون موکب شبگیر
در حال گریز است سپاه شب و تزویر
یک گام دگر مانده بپایان زمستان
تابیدن خورشید جهانتاب فروزان
از خصم وطن اسلحه اش را بستانید
بر قلب ستم ماشه آنرا بچکانید
بهار در راه است