در ظهر داغ واژگان
تن علیل گر می گیرد و
خاموش نمی شود.
توان از تو می گیرم ای عشق بی مثال
از مهر فرزندانم و یاران و رفیقانم
شرار شعله های دل هنوز فروزان است
از برای خصم نابکار
از برای آزادی میهنم از بند.
در ظهرهای داغ واژگان
بهل کُندی تن و تن اندیشی
بجوش و خروشان شو بر فلات میهنت.
ای خلق زندانی !
اسارت تا به کی ؟
چون بخواهید سیلابه یید شما
دیواره های پوسیده را فرو ریزید
از جوی و نهر و رود بگذرید
دریا شوید ، دریای قیام آخرین.