بباف بافنده ملعون که بد بافتی
خیال کردی که قالی را به رَج بافتی
ولی نقشی در این قالی هویدا نیست
تو دار قالی ات را ز بیخ و بُن کج انداختی.
نه تنها تو، خمینی هم چنین بد بافت
و بنیاد وطن را این چنین کج ساخت
نقشه قالی که طرح شد در گوادُلپ
تمام فرم قالی را ز شکل اَنداخت.
بباف اَرباب، تمام قالی اَت گره کور است
خُمره رنگت چه ننگین و چه ناجور است
ز ایران و عراق و لیبی و هر کشوری دیگر
کلاف قالی اَت سر در گم و، نقشش به گور است.
خمینی را به طرح قالی اَت بافتی
نقشه دولت دینی را چه خوب ساختی
گر چه طرح اَمپریالیست عیان بود یا نهان
ولیکن با ایلغار وحشی اَت، چه خوب تاختی.
به هر جا که نفتی بود و بازاری
به راه انداخته هر جنگی و کشتاری
به قدری قتل عام کردی تو از مردم
فراموش کرده اند لیلی و مجنون و نگاری.
خمینی به دستانش گرفت کارد قالی را
برش داد دولت دینی ولایی را
در آن فکر پلیدش کهنه طرحی داشت
که در قالی ببافد، نقش خود خدایی را.
پس از ویرانی ایران و جنگ و کشتارش
جام زهر نوشید و مُرد، ولی نه فکر بیمارش
بقاپید خامنه ای خلافت را، چُلاق پیشه
به ویرانی ایران کمر بست و ارث بُرد از نیاکانش.
به ظاهر نقش قالی را نوین کردند
قاطر دولت اصلاحات چه زین کردند
علی سلطان شد و جای خدا بگرفت
خود جنایتها مُزَین به دین کردند.
حال طناب دار قالی اَش به در رفته
دولت اصلاحات فرسوده، زوارش در رفته
خامنه ای به دست و پا فتاده ذلیل و علیل
قالی را پهن نموده، با مُریدانش وَر رفته.
قالیباف را کرده رئیس اصطبل وحوش
دولت اصلاحات هم، که سیلی خورد به گوش
سید علی عرعر کنان، جفتک می پراند هوا
ردیف می کند، یابو و قاطر، گربه و موش.
رئیسی را عَلَم کرده به رئیس قضا
حسین سلامی شده رئیس زمین و فضا
به زودی رئیس جمهور هم آید پدید
تا مُسلط شود به نیروی هر سه قوا.
تمام سه قوه چو حلقه به اَنگشت کند
تا تواند جمیع بلاد را، در مشت کند
چنان تشنه قدرت و کُشت و کشتار شده
خیال دارد ولایت که نه، جا خدا خوش کند.
در این معرکه، جنس شان جور بووَد
طرح قالی قاراشمیش و یا جور بووَد
بافنده، بافته به اَرباب خود اَمپریالیست
در این تعزیه، شمشیرشان از رو، مو بُر بووَد.
و اما یک مهم که گشته فراموش
انقلاب خلق در ره است، به گوش باشید و هوش
آنچنان تار از پود این رژیم بَر کَنند
که تا اَبد در تاریخ، نگردد فراموش.