این وضعیت ضد انسانی در حالی است که دیکتاتوری ولی فقیه همواره منکر نرخ رشد یابنده این پدیده اجتماعی بوده و وجود میلیون ها کودک کار را صرفا منوط به «اتباع خارجی» در کشور میکند.
اما تازه ترین اعترافات از سوی رسانه های حکومتی، واقعیت دیگری را به بیرون ساطع کرده اند.
برای نمونه خبرگزاری سپاه پاسداران، فارس ( ۱۴ مرداد ۱۳۹۹) در گزارش قطره ای از اراک می نویسد: «قبل از شیوع کرونا تعداد کودکان کار در اراک و ساوه در مجموع ۱۴۷ کودک بود که شامل ۲۱ دختر و ۱۲۶ پسر میشد، بعد از شیوع کرونا این تعداد به ۱۶۵ کودک افزایش یافت که شامل ۲۷ دختر و ۱۳۸ پسر میشود».
دراین راستا باید به دو فاکتور مهم برای رشد قارچگونه آمار کودکان کار در ایران آخوندزده اشاره نمود. نخست نبود زیربناهای قانونی و مدنی در حمایت از کودکان و اساسا نبود تعریف مشخصی از کودکان کار در رژیم آخوندی و دیگر عدم امکانات دولتی برای رسیدگی به میلیونها کودک کار.
براین سیاق شاهد هستیم که ولی فقیه بعوض هزینه کردن درآمدهای ملی برای رفاه اجتماعی، آموزش و پرورش و یا معیشت مردم، بودجه های نجومی برای سیاست های مخرب حکومت و یا مثلا در تازه ترین نمونه برای گور خمینی هزینه کرده است.
طی روزهای اخیر کاشف بعمل آمد که رژیم آخوندی قرار است تا قریب «۲۵۰ میلیارد تومان» برای راه اندازی یک موزه در محوطه گور خمینی ضد بشر هزینه نماید.
همچنین بدلیل وجود فقر گسترده، بسیاری از کودکان اکنون به ««نان آوران» خانه تبدیل شده اند و بدین سان با ترک مدرسه بسوی بازار کار روی آورده اند.
همچنین وجود استثمار در کارخانه ها واحدهای تولیدی که عمدتا تحت مدیریت عوامل دزد و فاسد رژیم قراردارند، بحدی روبه افزایش است که حتی صدای بسیاری از رسانه های حکومتی را نیز بصدا درآورده است.
دراین رابطه یک کارشناس آسیب های اجتماعی با اشاره به بی تفاوتی حکومت، می گوید: «سالها است که موضوع شناسایی دقیق کودکان کار به ویژه در استان مرکزی به عنوان استانی صنعتی که محیطهای کارگری بسیاری دارد صورت نگرفته است و برنامه مشخص برای حمایت از این کودکان در حدی که کودک زندگی مناسبی را تجربه کند وجود ندارد».
براین منطق شاهد هستیم که چگونه بخشی از آینده کشور اکنون در عنفوان کودکی و بعوض تجربه کردن دوران شیرین نوجوانی و جوانی، بجای درس و مشق و مدرسه و یا بازی های کودکانه، باید به سخت ترین مشاغل روی آورند.
یک کودک محروم اینگونه ستم آخوندی را تصویر میکشد: « از آخرین باری که با بچهها در کوچه گل کوچیک بازی کردم چیزی به یاد ندارم. شبها آنقدر خستهام که از بیهوش میشوم و جانی برای بازی کردن ندارم».
این گزارش در ادامه می افزاید: «برای دل خوشی و بازیگوشی هم کار نمیکند، دقیقا با جسه کوچکش بار گران زندگی را به دوش میکشد، دقیقا غروب به غروب برای خانه رفتن این پا و آن پا میکند و پول ناچیز شاگردی را میشمارد که آیا میتواند با آن پولهای روغنی سیاه برای مادر و دو خواهر و یک برادر کوچکتر از خودش میوهای، نانی، قندی یا شکری بخرد؟».!