با اعدام نوید افکاری باز جامعه دادخواهان جنبش دادخواهی داغدار شد. داغ دیگری بر دل ما نشست باز یک مادر، بهیه نامجو در آتش اعدام فرزند سوخت و خاکستر شد میخواهم به مادر نوید بگم من مادری را ملاقات کردم که چهار فرزندش رو کشته بود این جمهوری شیطانی. وقتی ازش پرسیدم که تو چطور عزاداری کردی، گفت: من هرگز عزاداری نکردم. بهش گفتم چطور؟ تو گریه نکردی؟ گفت: نه گریه نکردم، گفتم چرا؟ گفت به خاطر اینکه اگر گریه میکردم، خشم و عقده و کینه توی دلم ممکن بود خالی بشه... من گریه نکردم و خشمم رو نگه داشتم برای روز حسابرسی! چرا که نظام جمهوری شیطانی، باید برای قطره قطره خون جوانان وطن که ریخته شده پاسخگو باشه. میخواهم به بهیه نامجو بگم؛ عزیز دلم تو هم وارد گروه مادران دادخواه شدی. تا چند روزی غم تمام وجودت رو میگیره اما تلاش خودت رو بکن مثل مادران دادخواه دیگه تا صورتت رو توی بالش فروکنی تا مبادا دشمن ضجههای تو را عیان ببینه و شاد بشه. مادران دادخواه، باید این کار را بکنن باید حکومت مثل همیشه از مادران دادخواه بترسه پسر تو ای بهیه نامجو یک سیاوش بود که بیگناهی خودش رو اثبات کرد با رقص قهرمانانه و پهلوانانهای که نوید بر بالای چوبه دار انجام داد بیگناهی خودش رو به جهان ثابت کرد حالا بزار جمهوری شیطانی برای خودش برنامه بسازه...