براین منطق شاهد هستیم که چگونه هموطنان دردمند بلوچ که بیش از چهار دهه در زیر ظلم، ستم، استبداد و سرکوب ولیفقیه بهسر میبرند، این فرصت تاریخی را برای گرفتن حق و حقوق خود غنیمت شمرده و با بستن راههای عبور و مرور در شهرها، حمله به مراکز سرکوب و بهویژه سپاه پاسداران و بسیج ضدمردمی، و مسلح شدن درسی فراموشی ناپذیر به رژیم آخوندی دادهاند.
به یقین بستر این خیز بزرگ در وجود ناعدالتی، فقر و فلاکت در این بخش از میهنمان نهفته است. خیل عظیم بیکاران، رکود شدید اقتصادی و تولیدی، عدم چشمانداز برای ادامه حیات و بروز بیکاری گسترده بهترین زمینهها را برای قیام مردمی در سیستان و بلوچستان فراهم نموده است.
سخن از سرزمینی سوخته است که ولیفقیه عامدانه آن را«امنیتی» اعلام کرده و بدین سان با خیل عظیمی از نیروهای سرکوبگر و میلیتاریزه نمودن این دو استان ، به مانند بخشهای غربی کشور ، تلاش دارد تا میخ ولایت را با اعمال خشنترین شیوههای ممکن بکوبد.
نیم نگاهی به روند اعدامها، دستگیری، تخریب مساجد و مصلاهای اهل سنت، تبعیض و تحقیر آشکار علیه قومیت بلوچ، عدم رسیدگیهای دولتی، عدم اختصاص بودجه برای طرحهای عمرانی مانند مدارس، راه، بیمارستان، شبکههای آب و برق رسانی، نبود زیر شبکههای درمان و بهداشتی، واگذاری بنادر به کشورهای خارجی که تا چندی پیش تنها ممر درآمد برای بخش بزرگی از ماهیگیران در این منطق بودند، خشکسالی و برهم خوردن تعادل اقلیمی، تماماً در پازل این بحران حکومت ساخته قرار دارند.
سایت حکومتی رویداد ۲۴ (۸ اسفند ۱۳۹۹) در گزارشی ضمن اعتراف به این واقعیات از جمله مینویسد:«ریشه تمام این فجایع داستان تکراری فقر در استان سیستان و بلوچستان و بهویژه در جنوب این استان است. مردم این مناطق هیچ کار و درآمدی ندارند. نه آبی برای کشاورزی هست و نه حتی برای آشامیدن. رفاه و امکانات اولیه که رویایی دستنیافتنی است. در این بین تنها شانس مردم برای ادامه حیات و امرار معاش همین سوختبری پرخطری است که اغلب جان سوختبران را به خطر میاندازد».
خامنهای و دوایر اطلاعاتی رژیم با وجود این واقعیت همواره تلاش میکنند تا دلائل بحران و نارضایتی عمیق مردم را به خارج از مرزهای کشور ربط داده و بدین سان زمینه را برای سرکوب آماده نمایند.
ولیفقیه بعوض پاسخ دادن به این حقیقت که چرا مردم سیستان و بلوچستان با وجود صدها میلیارد دلار درآمدهای نفتی رژیم، همچنان در شرایط ۱۰۰سال پیش زندگی میکنند ، طفره میرود.
به یقین خاک پاشیدن بر واقعیتها به یکی از سیاستهای راهبردی حکومتی تبدیل شده که فساد، غارت اموال ملی و سرکوب به بخش جداناپذیری از سیاستهای راهبردی آن تبدیل گردیده است.
هچنین باید اضافه نمود که قیام مردم در این دو استان بهشدت ضربه خورده ، بینهای برای عمق نارضایتی در سراسر ایران آخوند زده بوده و ادلهای بر این واقعیت که نارضایتی عمومی از حکومت جبار و فاسد خامنهای به مانند بشکه باروتی است که به انتظار یک جرقه نشسته است. این واقعیت را میتوان در مواضع استاندار سیستان و بلوچستان بهخوبی رویت نمود.
وی از جمله اعتراف میکند:«باید جوانان خود را مراقبت کنیم. اگر خدای نکرده اتفاق ناخوشایندی بیفتد، خشک و تر، اصولگرا و اصلاحطلب و همهٔ مسئولان با هم میسوزند؛ دشمن در حال آتشافروزی است».