نه تنها زن ز چنگ اهرمن آزاد میگردد
که با رزم زنان مام وطن آزاد میگردد
نظام مالکیت بر بشر میپاشد از بنیان
زن از زنجیر بر پندار و تن آزاد میگردد
غزل بار دگر میجوشد از حلقوم قمریها
چو باغ از سلطه زاغ و زغن آزاد میگردد
همای سرخ آزادی که در زنجیر میغرد
به جنگی بی امان و تن بتن آزاد میگردد
میاویزد بگوش کودکان گیلاس شادیها
صفا دارد که باز عاشق شدن آزاد میگردد
بپشت پنجره گلدان ویران میشود آباد
ز محبس مرغ خوشخوان چمن آزاد میگردد
بنام زندگی از بند دیواندیش حیوان خو
گل و پندار و پرواز و سخن ازاد میگردد
نه تنها زن ز چنگ اهرمن آزاد میگردد
که با رزم زنان مام وطن آزاد میگردد