م. سروش:‌ بخوان به شوق شکفتن

 

بخوان به شوق شکفتن

 

 

وطن نشسته به ماتم، اسیر و دربند است
بگو به نی بنوازد، عزای لبخند است

کبوتران رهایی به خون خود خفتند
ستاره با سحر و با سپیده، همبند است

شکست قلب گل سرخ از تطاول پائیز
هزار لعنت و نفرین به آنکه خرسند است

چقدر لاله به خون خفت تا که دانستیم
به نام دین و خدا، یک بهانه، ترفند است

بخوان به نام وطن این سرای خفته به خون
که ناله های من امشب، ز  نای دلبند است

هزار خاطره دارم ز تلخی ایام
یک از هزار بگویم، که مرگ لبخند است

بیا به نام وطن همدل، همزبان گردیم
جدا مرو تو برادر، که فصل پیوند است

خوشا دلی که تپد در هوای آزادی
به عشق خوب رهایی، اسیر و پابند است

بهار می رسد از ره، یقین و بی تردید
بخوان به شوق شکفتن، که ماه اسفند است.