حسین پویا:‌ منطق الشیخ: داستان دوم.

سد علی شاه و موشک دوربرد!

بود یک شیخی که اهل دود بود
گرچه عمق دود او محدود بود

بر سرش افکار عهد بوق بود
پول نقدش داخل صندوق بود

اهل مکر و حیله و نیرنگ بود
با همه آزادگان در جنگ بود

چونکه با نیرنگ حاکم گشته بود
دشمن افکار سالم گشته بود

همچو شاهان بود، اما ناتوان
شر و ور می گفت یک خط در میان

سد علی بود اسم آن شیخ کلک
حرفهایش بود گاهی با نمک

مملکت را غرق مشکل کرده بود
گربه های دزد را ول کرده بود

چون که افکارش همه گ .. بود و بد
سخت می ترسید از اهل خرد

خود نمی دانست آن شیخ مچل
هم ز سرکوب اوفتاده در هچل

در هراس از سرنگونی روز و شب
روز می لرزید و شب میکرد تب

همچنان سرکوب می کرد او، ولی
بس هراسان بود آقا سد علی

الغرض یک مومنی از اهل دود
کرد با آسد علی گفت و شنود

گفت با او مومنک کی بوالشباب
دیدی آخر تو زدی بر ما گلاب

دولت ملا ز انسانها جداست
این حکومت ظاهرا پا در هواست

ای بسا ملای خنگ بیسواد
گشته مسئول امور اقتصاد

گر بخواهی باز گردد بخت تو
تا ابد برجا بماند تخت تو

چاره ات موشک بود ای محتشم
من برایت شکل آنرا می کشم

گفت ما را شصت موشک لازم است
بمب و موشک بهتر از مش قاسم است

تا توانی بمب و موشک جور کن
غرب کافر کیش را مقهور کن

چون نباشد مر تو را بمب اتم
موشکت باید بره تا شهر "رُم"

زین سخن شد سد علی غرق شعف
آدرس "رُم" را بپرسید از طرف

گفت یارو هفت کشور بین ماست
کشور هشتم همان ایتالیاست

هست تا لندن از آنجا ده قدم
من خودم در شهر رُم پیتزا زدم

چون که لندن را زدی، رُم مال ماست
بعد از آن ایتالیا ام القُرا ست

سدعلی از این سخنها شاد شد
غبغبش مثل کدو پر باد شد

دست در جیب قبایش کرد زود
درب صندوق طلاها را گشود

گفت مومن این طلاها را ببر
بهر من هشتاد تا موشک بخر

پس طلاها رفت و موشک باز گشت
مستقر شد در قم و شیراز و رشت

هست در هر موشکی شیخی نهان
قدر موشکهای روسی را بدان

شیخ را از بمب و موشک دور کن
در مصافش سنبه را پر زور کن