ایکاش پذیرش منشور حقوق بشر از طرف ٥٦ عضو سازمان ملل (تا آن زمان) و تقریبا تمام کشورهای عضو تا به امروز که یک دستاورد مهم برای جامعه بشری محسوب میگردد، میتوانست امید و رویای انسانها به زندگی در دنیایی عاری از تبعیض و تجاوز و زورگویی را برای همیشه تحقق میبخشید. متاسفانه اما ما شاهد روایت تلخ دیگری از روند تحولات جهان در قرن بیست و یکم هستیم؛ هنوز از پیکر فلسطین مجروح خون مظلومترین انسانها میچکد، هنوز ما شاهد آوارگی و دربدری و قتل و غارت انسانهای بیدفاع در میانمار و عراق و یمن هستیم و هنوز ماشین کشتار نظام ولایتفقیه حاکم بر ایران به نام دین خدا خون میریزد و در حال نابودی و تباهی حرث و نسل و حیاتی ترین حقوق انسان میباشد!
همانطور که در ابتدا بطور خلاصه اشاره شد، فلسفه وجودی و مدون شده منشور حقوق بشر در دنیای مدرن، شرایط دهشتناک بعد از جنگ جهانی دوم و محصول بلافصل دیدگاه نژادپرستانه فاشیسم هیتلری بود.
یک نگاه هرچند گذرا به تئوری ولایتفقیه و جامعه ایدئال مورد نظر تئوکراسی حاکم بر ایران جای هیچگونه شک و شبهه ای باقی نمیگذارد که در این دیدگاه، حقوق انسانی و حق حیات تنها برای کسانی به رسمیت شناخته میشود که ایمان و التزام عملی و حتی قلبی به ولایتفقیه داشته باشند. همانطور که در دستگاه فاشیسم هیتلری خروج از دایره فکر و اندیشه "پیشوا" مستوجب سختترین مجازاتها بود، در ایران تحت حاکمیت ولایتفقیه نیز شاخص برخورداری و یا عدم برخورداری از حق شهروندی و حتی حق حیات، در تفتیش عقیده و تعیین موضع سیاسی و عقیدتی شهروند ایرانی تنها در قبال این سئوال بود: امام را قبول دارید یا نه؟ پاسخ منفی به سؤال فوق همانا و له و لورده شدن در زیر ضربات چماق و پنجه بوکس و قمه پاسداران وحشی و همه باندهای ارتجاعی آن، از کمیته چی های لمپن گرفته تا جریان فاشیستی موسوم به "مجاهدین انقلاب اسلامی" به سردمداری امثال مصطفی تاجزاده و غیره، همان!
این قلم البته در وصف جنایات هولناک فاشیسم مذهبی حاکم بر میهنمان فیالواقع ناتوان بوده و همیشه بر این باور بوده که تنها با مرور آنچه در سیاهچالهای قرون وسطایی خمینی و خامنهای بر زندانیان قهرمان مجاهد و مبارز گذشته، میتوان به شقاوت بی حد و حصر دیدگاه ولایتفقیه و رابطه آن با مقوله حقوق بشر و کرامت انسان پی برد.
اما عمد دارم در این نوشته تاکید کنم که نقطه عزیمت همه جنایاتی که در طول حیات ننگین نظام ولایتفقیه بر پرونده آن افزوده شده و آن را به یکی از سیاهترین ناقضین حقوق بشر در دنیا تبدیل کرده است، همان نگاه فاشیستی - مذهبی این طرز تفکر به دنیای بیرون از خود میباشد؛ و اصطلاح فاشیسم دینی، متداول در فرهنگ مقاومت ایران نیز برآمده از همین تحلیل بوده و به هیچ عنوان تنها یک شعار در ضدیت صرف با رژیم نیست. همین دیدگاه فاشیسم دینی است که دامنه آتش آن، فراتر از جای جای خاک میهن ما، امروز و در فقدان یک سیاست قاطع بینالمللی سوریه و یمن و عراق را فراگرفته و باعث بی خانمانی مردم شده و در واقع جهانی را دچار ناامنی کرده است. اگر پیشروی مقاومت مشروع ایران در شکست پروژه بمب سازی رژیم آخوندی نبود و رژیم همچون آلمان نازی از ابزار و ادوات لازم جنگی برخوردار میبود، بی شک جغرافیای سیاسی جهان امروز بسود شیعه گری ارتجاعی تحت هژمونی ولایتفقیه تغییر یافته بود.
اگر ظهور و ویرانگری فاشیسم هیتلری، جامعه جهانی را در دوران بعد از جنگ جهانی دوم به فکر تدوین حقوق جهان شمول بشر واداشت، امروز ظهور و پیشروی فاشیسم مذهبی به عنوان یک تهدید جدی جهان متمدن و همه ارزشهای حقوق بشری آن زنگهای خطر را بیش از هر زمانی به صدا درآورده است.
نیاز امروز بشریت فراتر از تئوری و تدوین قواعد حقوق بشری، تدابیر جامع و الزامآوری است تا بتوان با تکیه بر آنها رژیمهای یاغی و سرکشی چون نظام ضدبشری حاکم بر ایران را به رعایت حقوق بشر در تمام شئونات زندگی مردم وادار کرد! اگر امروز جامعه بشری رعایت حقوق بشر را - به عنوان عالی ترین دستاورد بشریت - مرز سرخ عبورناپذیر تمام مناسبات خود قرار ندهد، بیتردید فردا تنها راه باقی مانده برای جلوگیری از اختاپوس بنیادگرایی به مثابه یکی از اصلیترین عناصر ناقض حقوق بشر، جنگ و خونریزی بیشتر خواهد بود! بدیهی است که فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران هرگز با یک فراخوان صرف که اکنون دیگر بیشتر به یک تعارف شرمآور و روتین قبل از نشستن پای میز معاملات تجاری تبدیل گشته است، از نقض حقوق بشر دست نخواهد کشید؛ برای برقراری جامعه ای که در آن حقوق بشر و کرامت انسان خدشه ناپذیر و مقدس بشمار آید، البته قبل از داشتن هر انتظاری از جامعه جهانی، باید کفش و کلاه آهنین بر تن پوشید و بر رژیم جنایتکار ولایتفقیه و تمام باندهای مافیایی اش در تمام زمینهها شورید. باید با حمایت بی دریغ از مقاومت و جان برکفان مجاهد این مرز و بوم به تقویت جبهه مقاومت در قبال لابیهای فاسد سیاست مماشات پرداخت. تنها در این صورت است که میتوان سوداگران سرمایه و خون (سردمداران سیاست پلید مماشات) را از معامله بر سر حقوق بشر بر حذر داشت! تنها در این صورت است که میتوان با خلع ید از رژیم ضد بشری حاکم بر میهنمان در مجامع بینالمللی حرمت حقوق بشر را پاس داشت. میدان نبرد مشروع و سرنوشت ساز برای حقوق بشر ما را به یاری فرا میخواند، اکنون زمان برخاستن است! ما تنها با پرداخت بها، عمل به مسؤلیت ها و ورود به صحنه مبارزه، می توانیم وفاداری و ایمان خود به حقوق بشر را به اثبات برسانیم. در غیر اینصورت صحبت از حقوق بشر جز یک لفاظی توخالی و بی محتوی نخواهد بود!