شعار از مرگ بر سرکار قندعلی یعنی روحانی، به مرگ بر تیمسار خامنه ای ارتقا یافت. این بار دیگر سبزی خوری بی سبزی خوری.
دوم. گسترش قیام به سراسر میهن از ده و شهر و شهرک ها، نه مانند آن دیگری که تنها در تهران و یکی دو شهر دیگر بود.
سوم. انقلاب انفورماتیک و گسترش بی حد ارتباطات اجتماعی و مدیایی، همچون سلول های مغزی یک تن واحد، مرزها را بی رنگ و بی معنی کرد و فاصله ها، از هزاران هزار فرسنگی به میلی متری تبدیل شد. همه ملت ایران چه آنهایی که در داخل کشورند و چه آنهایی که، از نیوزلاند و استرالیا و شیلی و نیویورک تا ژاپن و آسیا و تا سراسر افریقا یعنی از قطب شمال تا جنوب مقیم بودند، به تن واحد و ملتی واحد بهم متصل و شانه به شانه شده اند. مقاومت سازمانیافته دیگر نیازی نیست که با متر و کیلومتر محاسبه شود. آرمان واحد، تشکیلات، رهبری، گرای درست و بسیار مهمتر پرداخت سنگین ترین بها و ایستادگی تا به آخر و پیمان پایداری تا آخرین نفس، همه فاصله های فیزیکی، جغرافیایی را در مینوردد..... و دیدیم که بگواه خود رژیم، چگونه هماهنگ شدند. تازه این آن چیزهایی است که علنی و رسانه ای شد.
داد و فریاد های رژیم در داخل کشور، از فعالیت های سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت و رییس جمهور منتخب آن- خانم مریم رجوی-، حتی ضجه های امام جمعه والامقام او در مشهد، متن اعلامیه سرفرمانده پاسدار جعفری مبنی بر تاثیرات مجاهدین و امریکا و کشورهای منطقه در این قیام! خود بهترین گواه این ارتباط تنگاتنگ بین قیام مردم، و تنها سازمان متشکل مقاومت آن است. من غیر از شعار محوری ضد تظاهرات خامنه ای، در مقابل قیام سراسری مردم رشید ایران، چیزدیگری اضافه نمیکنم.
بلندگوهای راه پیمایی فرمایشی کلاسیک دیکتاتورهای درحال سقوط، توسط لباس شخصی پوشان پاسدار و بسیجی، مزدوران رژیم و خانواده هایشان و کسانیکه با زور و تطمیع اورده بودند، شاه شعارشان این بود: جنبش سبز اموی، پیرو راه رجوی!
دو نکته پایانی براین نوشتار کوتاه:
همانطور که آقای مسعود رجوی در سه پیام تاریخی گفتند: برای مقابله با بربریت رژیم و ضرب و شتم دژخیمانش و قتل تظاهرات کنندکان وعدم تکرار تجارب تلخ گذشته باید این بار، تمام تدابیر دفاعی را در دل این قیام بزرگ تاریخی بکار برد. گل در مقام گلوله با این رژیم درنده خو و آدمخوار جواب ندارد (ایکاش داشت). این رژیم و سقوطش از جنس و شمار انقلابات مخملی، بنفش و صورتی نیست (ایکاش بود).
نکته دیگر اینکه در مقابل ملتی که هم در داخل کشور و هم در خارج مرزهای ایران- با در نوردیدن مرزها و فواصل جغرافیایی، به همت انقلاب انفورماتیک و وصل شبانه روزی بهم- بهم می پیوندند و با وحدت فکر و اندیشه و آرمان برای نجات میهن اهورایی خود هماهنگ و هم آواز میشوند، آنانکه – اگرچه بسیاراندک و پست و حقیر اما – شبانه روز در فکر تفرقه اندازی، منفی بافی، ناامیدی پراکنی و مهمتر از همه از هم پاشیدن پایگاه ها و تشکلات منسجم جمعی از فرزندان ایران زمین هستند، کسی نیستند جز نفرات پشت جبهه پاسداران و بسیجی های خامنه ای خلیفه التهرانی و داعش ایران مکان و بس، و بسا شایان لعن و نفرت و تف و لعن تاریخ.
یارو-شارلاتان شماره دو- در مصاحبه ای مطبخی- بعد از چند سال کله معلق و ضد رژیم بازی، یکباره بند را آب میدهد و در بحبوحه شعارهای مردم دلاور بپا خواسته در سرتاسر میهن علیه تمامیت رژیم، دراستای شعاربحق دانشجویان میهن – اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمامه ماجرا- به بهانه اینکه چون در انقلاب بهمن ۵۷ مردم شعار ”مرگ بر هویدا“ نمی دادند (یادش رفته هویدا تو زندان شاه بود!) پس الان هم شعار ”مرگ بر روحانی“ شعاری انحرافی است. دم خروس را می بینید! در جریان انتخابات باطل ریاست جهموری فاشیسم خمینی – میگفت من به کسی نمیگم رای بده یا نده! حالا دیدید که این شارلاتان عضوی از جناح اصلاح طلب بوده ما شاید نمیدونستیم!! اما همانطوریکه دانشجویان کشور فریاد زدند اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمامه ماجرا.
در این زمینه، در مقاله ای تحلیلی به این کنه های چسبیده به تن سترگ مقاومت میهن، پرداخته ام که بزودی به عرض هم میهنان داخل و خارج کشور خواهد رسید.
پرویز خزایی. هفته اول قیام