قیام مردم ایران که از هفتم دیماه شروع شد، ادامه دارد و هر روز جلوه های تازهای از این قیام را شاهد هستیم. سرعت جریانات به نحوی است که میتوان گفت همگان را به موضعگیری وامیدارد؛ و این موضعگیری هاست که نشان می دهد که افراد و یا کسانی که خود را زمانی اپوزیسیون می نامیدند، در کجای طیف قرار دارند. موضعگیری مقاومت سازمان یافته مردم ایران در پیام های مسعود رجوی روشن است و در پنج پیامی که در این مورد انتشار پیدا کرده است میتوان جایگاه و خاستگاه سازمان مجاهدین و مقاومت ایران را دید. نکته ای که نباید از نظر دور داشت این است که بارها و بارها شورای ملی مقاومت ایران و مسئول شورا اعلام کرده است، افعی کبوتر نمی زاید و رژیم ولی فقیه توان استحاله را ندارد و انتظار اصلاحات از جناحین مختلف رژیم سرابی بیش نیست.
سیاست اشتباه غرب و به خصوص آمریکا در دهه های گذشته در خاورمیانه و کارت سفید برای جنایات و پیشرفت رژیم را در منطقه صادر کردن برای ولی فقیه فرصت ماندگاری بیشتری را موجب شد. ولی فقیه در سودای امپراطوری اسلامی و گسترش بنیادگرائی اسلامی به طور مستقیم وارد جنگ های منطقه ای شد و موجب قتل هزاران هزار نفر در کشورهای سوریه، عراق، لبنان و یمن گردید. ولی فقیه و سپاه پاسدارانش را به سرکردگی جلاد خون آشامی به نام قاسم سلیمانی نقش بسیار مهمی را در تمامی منطقه دارا بودند. در این نوشته بیش از به شرایط رژیم توجه شود قصد این است که فضای سیاسی حاکم بر ایران را بیشتر واکاوی کرد.
همانطور که در بالا اشاره شد ولی فقیه به سبب سخت تر شدن فشارهای بین المللی و منطقه ای دیگر نمیتوانست به سیاق سابق هم تروریزم را صادر کند و هم سرکوب داخلی را ادامه دهد. شاید بتوان زلزله کرمانشاه و سرپل ذهاب و عدم رسیدگی مقامات حکومتی به خواست و نیازهای مادی مردم را نقطه چرخش دانست. در فجایع قبل از آن چون آتش سوزی ساختمان پلاسکو و یا کشته شدن تعداد زیادی از کارگران معدن یورت، رژیم با سرپوش گذاشتن بر عمق فجایع توانسته بود مفری برای خود پیدا کند؛ اما زلزله و نابسامانیهای مردم که کماکان ادامه دارد و شرکت گسترده مردم برای کمک رسانی به هموطنان خود، چهره ضد مردمی رژیم را برای چندمین بار آشکار کرد.
گستردگی فقر اجتماعی، به غارت رفتن پولهای سپرده گذارن و اختصاص دادن درصدبسیار بالائی از بودجه سال ۹۷ را به کشورگشائی و صدور تروریزم کاسه صبر مردم را لبریز کرد و جرقه قیام در روز هفت دیماه در شهر مشهد زده شد. در این مدت رژیم بارها ادعای سرکوب کردن تظاهرات و بازگشت آرامش کرده است و دهها بار از سوی خامنه ای و ائمه جمعه فرماندهی این "آشوب ها" به مجاهدین نسبت داده شده است. در نهایت هم دست به دامان غیب گوهای مزدور خود به نام محقق شد و با انتشار نظر سنجی های ساختگی می خواهد این چنین بنماید که مجاهدین از فضای بد اقتصادی استفاده کرده اند و توانسته اند که امنیت کشور را خدشه دار کنند؛ اما از سوی دیگر ادامه قیام و اعتراضات گسترده دامنه خواسته های به حق اجتماعی را در تمامی خیابانهای به نمایش گذاشت. کسانی که سعی در انکار قیام و خاموشی آن را داشتند، وارد میدان شدند و برای به محاق بردن خواسته های مردم یکی پس از دیگری دست خود را رو کردند. این گروه برای اینکه خواسته های مردم را کمرنگ کنند و از رادیکال شدن قیام جلوگیری کنند، به امامزاده مرده ای به نام شاه دخیل بستند و یکی پس از دیگری با انتشار عکس و یا مطلبی از رژیم گذشته دست به مقایسه زدند و شاه را برتر از خمینی دانسته و از موسوی و کروبی نیز عقب تر رفتند و خواستار رجعت به دوران طلائی شاه شدند. این گروه دچار نسیان اخلاقی شده و فراموش کرده اند که خواسته های مردم در انقلاب مشروطیت با کودتای رضا خان به یغما رفت و با اطمینان میتوان گفت که سلطنت به مثابه شکل حکومت در ایران مرده است. به زبانی دیگر میتوان سلطنت مشروطه را به عنوان مقوله ای تاریخی و شکلی از حکومت تعریف کرد، اما از آنجا به خانواده پهلوی بر می گردد، داستان شکل دیگری به خود می گیرد، رضا شاه به عنوان پایه گذار حکومت پهلوی و محمد رضا شاه فرزند او "سلطنت را موهبتی الهی" می دانستند؛ یعنی اینکه شاه در مقابل مردم پاسخگو نیست و دیکتاتوری است مثل ولی فقیه با کت و شلوار! القابی مثل "خدایگان" و "سایه خداوند" و صفاتهائی از چنین دست فراموش نشده اند. حال اینکه چند نفری بخواهند از ترس اینکه مجاهدین به قدرت نرسند، تاریخ را هم انکار کنند، مورد تازهای نیست.
وادادگی این به اصطلاح مخالفان نظام انسان را به یاد منظومه "موش و گربه" استاد طنز ایران "عبید زاکانی" می اندازد. آن یکی یادش می افتد که شاه قبل از سوئیس به زنان حق رأی داده و آن دیگر که شاه دیکتاتور خوبی بوده است، سومی از غلط کرده خودش پشیمان می شود و یادش می رود که زمانی وردست لاجوردی جلاد بوده است. گوئی که هنوز میزان جنایات رژیم شاه بر همگان آشکار نگشته و گوئی که مردم ایران در سال ۵۷ از سر دلخوشی به خیابانها آمدند، کشته دادند که دزدی به نام خمینی انقلاب مردم ایران را به یغما برد.
و اما فضای سیاسی امروز ایران انفجاری تر از آن است که گروهی بخواهند مردم و قیام را به ترمز بزنند ویا به دوران گذشته رجعت دهند. شاهد این ادعا نامه کروبی به خامنه ای است که وی را مسئول مستقیم نابسامانیهای موجود می داند و از او می خواهد که مسئولیتش را به دوش بگیرد و در نهایت از خامنه ای می خواهد که برای نجات ساختار نظام دست به کارشود.
جدا از جنگ جناحی که بین سران رژیم به شدت در جریان است، شاهد آن هستیم که در خیابانها انقلاب و قیام ادامه دارد. در چند روز گذشته حضور یک زن جوان بر بلندای صندوق برق در خیابان انقلاب که روسری خود را بر چوبی گره زده بود، معادله جدیدی را وارد معضلات رژیم کرد. رژیم تا قبل از آن سعی می کرد که مسئله خواستهای مردم را فقط اقتصادی قلمداد کند و از فشاری که بر تمامی احاد جامعه و به خصوص زنان، فارغ از وضعیت اقتصادی آورده می شود نا دیده بگیرد. کما اینکه در گزارشهای خبرنگاران خارجی از ایران سعی می شد که قیام را به فقط به فرودستان جامعه محدود سازد و این تصویر را بدهد که پایتخت نشینان از رژیم و اصلاحات (به دست نامده و در حد حرف) روحانی راضی هستند.
حضور زنان و واکنش رژیم و اقدام به دستگیری آنان، قیام را به مرحله بالاتری سوق داد. کسانی که به دنبال این بودند که جنبش بی هزینگی را با لقب یواشکی به خورد مردم بدهند، بار دیگر دستشان رو شد. آنچه که این روزها شاهد آن هستیم نشانگر ارتقا خواست مردم برای سرنگونی و براندازی نظام در تمامیت آن است و قبل از همه نشان می دهد که رژیم در کلیتش توان کمترین اصلاحی را ندارد.
مقاومت مردم ایران و در نوک پیکان آن مجاهدین با گذشتن از تمامی خواسته های فردی خود و برای رسیدن مردم به آزادی و کرامت انسانی حاضربه پرداخت بالاترین بها هستند، حال اگر کسان و یا جریاناتی هستند که فکر می کنند با حمله به مجاهدین، فرصت بیشتری به رژیم می دهند در اشتباه هستند. روزهای حکومت ولی فقیه شمردنی است.