حاکمانی که همگی در این ماشین قرار دارند به خوبی می دانند که چه سرنوشت شومی در انتظارشان است. آری! می دانند اما هیچ گریز و گزیری نیز از آنچه که در انتظارشان است، ندارند. اینرا مخصوصا می شود از سخنان سردمداران عمامه دار و بی عمامه ای که وحشت از سقوط تمام وجودشان را پر کرده است، فهمید و به خوبی درک کرد.
آنها از یک سو مقاومت و مجاهدین را عامل اصلی قیام در خیابانها معرفی می کنند و از سوی دیگر معترضان را در صورت تکرار، تهدید به اشد مجازات یعنی اعدام می کنند.
حقیقت اینجاست که ترس و وحشت آخوندها از وجود آلترناتیوی سازمان یافته و دیرپاست که طی نزدیک به چهار دهه خواب آنها را به کابوسی تلخ تبدیل کرده است. بیخود نیست که بطور علنی اعلام می کنند که دستگیر شدگان اگر «تشکیلاتی» عمل نکرده باشند، آزاد خواهند شد.
این یک روی سکه ترس از مقاومت سازمان یافته و مجاهدین همیشه سرنگونی طلبش هست که مخصوصا اینروزها می توان در میان زوزه های دردآلود سران حکومت و کارشناسان برنامه های رنگارنگ تلویزیونی اش دید و شنید و به کُنه این وحشت بزرگ آنها پی برد.
روی دیگر سکه این بیم و هراس در خارج از کشور تبدیل به جیغهای بنفشی شده است که ظاهرا از ترس فروریختن رژیم و ورود مقاومت ایران به صحنه سیاسی آن سرزمین، عنان از کف داده و داد و هوار راه انداخته اند. این جماعت نیز که بوی الرحمن حکومت جهل و فساد را شنیده اند، همزمان با قیام و به خصوص پس از آن به سرعت دست به کار شده و با قلمفرسایی و انجام مصاحبه ها و ارسال پیام های ویدیویی سعی بر این دارند تا بزرگترین و منسجم ترین اپوزیسیون ایران را به خیال خودشان به چالش کشیده و با هوچی بازی از صحنه خارج کنند.
بنابراین ما شاهد دو نوع وحشت بزرگ از مقاومت و مجاهدینش هستیم که هر چند در شکل متفاوت، اما ذات و ماهیّت هر دوی آنها یکیست با این تفاوت که یکی از دستگاه ها و بلندگوهای تبلیغاتی حکومت مستمرا پخش می شود و آن دیگری از سوی کسانی که دست بر قضا ادعای مبارزه با همین رژیم را هم یدک می کشند!.
راستی! کدام عقل سلیم می پذیرد که بزرگترین مقاومت منسجم ملتی، که تحت سخت ترین شرایط قرار دارد و در زیر ضرب شلاق و شکنجه و اعدام و خفقان سرسام آور، به ستوه آمده است را در این روزهایی که حاکمیّیت آخوندی تلو تلو خوران به سوی دره سقوط و نابودی پیش می رود، مورد حمله و هجوم قرار داد و نسبت به تضعیف آن مبادرت نمود؟!
ترس اینها از چیست؟ آیا همانگونه که مدعی اند در جبهه دشمنان حکومت عمامه به سرها قرار دارند و از سقوط و سرنگونی اش استقبال می کنند؟ اگر پاسخ آری است پس چرا به محض اینکه شعله های نبرد و قیام مردم بالا می گیرد اینها نیز آتشهای کینه و ضدیت خود با مقاومت را شعله ورتر کرده و موازی و همگام با ارتجاع آدمخوار یقه گیر مقاومت و مجاهدین می شوند؟!
ادعای مبارزه با حکومت آخوندی این حضرات درست در همین ایام است که بیش از همیشه رنگ می بازد و همگان به عینه می بینند که اینها چگونه در لولهنگ آخوندها آب می ریزند و اگر باز هم لازم شد ایفاگر نقشهای رذیلانه دیگر هم خواهند شد.
امروز همگان، پیر و جوان و حتی کودک دبستانی می دانند که این حکومت مایه ننگ ایران و ایرانی است و باید برود. همه به وضوح در یافته اند که اولین و بزرگترین مشکل ایران و مردمی که در آن زندگی می کنند، همین حکومت است. عامل و باعث و بانی تمام رنجهای ملت ایران و حتی ملتهای منطقه حکومتی است که ید طولایی در آفرینش بحرانهای سیاه و دهشتناک دارد. آیا کمترین شک و تردیدی وجود دارد که بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یک عامل دارد و آنهم حکومت مطلقه ولایت فقیه در ایران است؟.
در شرایطی که رژیم وحشی در مخمصه ای عظیم گرفتار آمده و سرنگونی تام و تمامش مستلزم تمرکز تمامی نیروهای سرنگونی طلب بر تنگتر کردن حلقه محاصره و سرانجام زدن ضربه نهایی به آن است، پاچه گیری از دشمنان قسم خورده آخوندها، آیا معنای دیگری جز در سلک و صف پاسداران، مزدوران و لباس شخصی ها و سربازان بدنام و گمنام آن در آمدن، دارد؟.
کاش این جماعت یکبار برای همیشه آنقدر شجاعت و صداقت داشتند که می آمدند و علنا بر زبان می آوردند که ادامه حیات ننگین آخوندها را به موفقیت این مقاومت با کمک مردم در امر سرنگونی، ترجیح می دهند. اما متاسفانه در اینها نه از صداقت خبریست و نه از شجاعت نشانی.
مردم ایران پس از سالهای سیاه رنج و محنت فراوان، آنقدر سرد و گرم چشیده هستند که خود در فردای آزادی آن میهن برای آینده خویش و فرزندانشان بهترین تصمیم را بگیرند. اما شما هوچی ها و هوار هوار راه اندازها و آب به آسیاب دشمن ریزها، باور کنید که جز از لعن و نفرین آنها نصیبی نخواهید برد. کارنامه تمامی نیروهای مدعی مبارزه با بختکی که نزدیک به چهار دهه سایه سیاه و دهشتناک خود را بر سرزمین ما انداخته، روشن و مشخص است و در فردای رهایی بطور کامل در معرض دید ملت قرار خواهد گرفت.«تا سیه روی شود هر که در او غش باشد».