در سال ۶۳ شمسی که ما به تبعید آمدیم ، ساواکی ها از ترس ایرانیان خود را پنهان می کردند و جرأت آفتابی شدن را نداشتند. هرچه جنایات و مصائب اجتماعی و سیاسی خمینی دجال بیشتر و بیشتر شد ، ساواکی ها و دیگر مزدوران و مقامات رژیم ستم شاهی خود را در برابر خمینی و رژیم ولایت فقیه او سربلندتر و آبرومندتر دیدند. کار بدانجا کشید که جنایتکاران آنان شروع کردند به افتخار !! خاطرات خود را در هفته نامه « نیمروز » نقل کردن . تیمسار و سرهنگ ساواکی روی دست هم بلند می شدند که ما این بودیم و آن بودیم . توده ایرانی هم با گذشت زمان در جوامع غربی تحلیل رفته و حساسیت های سیاسی خود را از دست داده بودند البته نه همه .
کار فضاحت ، جنایت و مفاسد رژیم ولایت فقیه بجایی رسید که توده های به جان آمده به شورش و قیام برخاستند . آب هوس قدرت از لب و لوچه آن بازماندگان نظام ستم شاهی ، جاری و ساری شد. آقا زاده یی را که بارها به صحنه اپوزیسیون نمایی آورده و سرش را بی کلاه و جیب هایش را زده بودند ، دوره کردند که این دوره نه از آن دوره هاست . میوه کاملا سر درخت رسیده و وقت آن است که دست مبارک آن را بچیند. از مصیبت های رژیم ولایت فقیه یکی هم اینکه متأسفانه توانست به مدد توده کیانوری ها ، کمر روشنفکران سرخورده و بی مسلک شده را چنان به نرمی بشکند که یا به خدمت درآیند و یا پاسیو شوند که بیشتر پاسیو شدگانند . در خارج کشور از پاسیو شده ها که به سیاستکاری عادت کرده اند بخشی به جانب آقا زاده رفته اند و هخامنشی زده شازده شازده می کنند. مستقیم و غیرمستقیم هشدار می دهند که رقیب خیلی سرسخت و دارای تشکیلات است و شما نباید به پیام و اطلاعیه یی قناعت کنید. باید به میدان بیایید .
ضمنا تبلیغ می کنند که مجاهدین خلق با رژیم دو روی یک سکه اند !! . من تا کنون هیچ سکه یی را در زرادخانه ، بانک و صرافی یا در دسترس عموم ندیده ام که دو سویش با هم در نزاع و آنهم نزاعی بس سنگین و بی امان و غیرقابل آشتی باشد . این گونه فرمایشات به بی انصاف ترین شکل یا ناشی از بغض و کین است و یا بی تجربگی سیاسی و یا توأمان . این رهنمود دهندگان هنوز طرف خود را نشناخته اند . روشنفکر که ره به ارتجاع ببرد هرچه حرف های گُنده گُنده بزند اما نمی تواند تحلیل رفتن ظرفیت مغزی خود را انکار کند. شازده بهتر از آنان می داند که اگر به فرض ترسو نبودن و دل شیر داشتن به مجرد آنکه جدی به میدان مبارزه با رژیم ولایت فقیه درآید توسط یکی از محافظان پولی خود سربه نیست خواهد شد. برای نمونه ، او تجربه شاپور بختیار و دکتر مظلومان و امثالهم را از یاد نبرده است. او می داند که کسی از روی ایمان و عقیده راستین با او همراه نشده است. در چنین موقعیتی و افرادی منفعت طلب یا فرصت طلب آنهم با دل لرزان خود و خانواده اش چگونه پا به میدان بگذارد ؟ راهکار همین که به لطایف الحیل دست نوازش و التماس دعا بر سر رژیم ولایت فقیه و تفتگدارانش بکشد که اگر می خواهید قتل عام !!! نشوید در وقت سقوط جا به من حقدار بدهید که در طول تاریخ با هر اختلاف موقتی ، لازم و ملزوم هم بوده ایم .
تا آنجا که مسئله برمی گردد به مقاومت ایران ، بانوی پرچمدار شجاع و رزمنده مریم قهرمان بارها به صراحت گفته است : هرکه و هر جریانی می تواند رژیم ولایت فقیه را ساقط کند ، بفرما ! دراین بیان صادق و قاطع رگه پنهان طنز در فعل امر بفرما هست که برای رنود اهل سخن قابل فهم است. در سال ۸۸ شمسی بود که مسعود قهرمان گفت : یک خیمه در خاوران برای ما کافی ست. برای بدبینان سیاسی ، خائنان و مزدوران و... این سخنان به منزله تعارف است . اما من بنا به شناختی که دارم آن را جدی و خیلی هم جدی تلقی می کنم . چند سال پیش از ۸۸ بود که با یکی از مؤثرترین کادرهای تراز اول سازمان مجاهدین خلق فرصت گفتگو پیدا کردم . ضمن صحبت ایشان گفت : فلانی ! اگر این رژیم سقوط کند و دموکراسی برقرار شود ، ما آنقدر اعتماد به نفس سیاسی داریم که می توانیم به داشتن یک ساختمان برای دفتر سیاسی خود قانع باشیم . صمیمیت و صداقت در بیانش مجال تردید نمی گذاشت . به راستی میان ایثارگران رزمنده جان برکف را تفاوت مرز بنیادین اندیشه و آرمان با دیگر قدرت طلبان وجود ندارد ؟ که دارد و چه جور هم .
برای هر حزب و تشکل سیاسی کسب قدرت یا سهیم شدن در قدرت امری ست طبیعی حتا در جوامع پیشرفته غربی . اما هدف مقاومت سرفراز ایران در درجه اول سرنگونی رژیم شوم و منحوس ولایت فقیه است و این است که مریم قهرمان می گوید هر که می تواند بفرماید جلو . پهلویچی ها خودشان بهتر از هر کس می دانند که اهل میدان مبارزه نیستند. حتا فهمیده اند که از محاسبه قدرت های جهانی خارج و حذف شده اند . برای اظهار وجود صدور اطلاعیه و مصاحبه کردن کافی ست . این لفت و لیس کنندگان آرزو به دل اطرافیان اند که آنان را راحت نمی گذارند. در این چهل سال بارها دستخوش این جمعیت شدند و سرکیسه را شل کردند و بجایی نرسیدند . با تعداد قلیلی از هخامنشی زده ها هم مسلما به جایی نخواهند رسید .
هفتصد سال پیش جناب سعدی فرمود : « نا برده رنج گنج میسر نمی شود / مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد »