اساس این «سیاست»، وادار کردن رژیم حاکم بر ایران به تن دادن به معادلات جدیدی است که خود، تحت تاثیر دست بدست شدن قدرت در بعضی از کشورهای این خطه، دستخوش تغییرات مداوم است. این امر باعث شده که نظام ولایت فقیه بتواند در خُلل و فُرج موجود در این عرصه خود را پنهان، و به تروریسم و دخالت در امور کشورهای منطقه و بطور خاص سوریه، عراق، یمن و لبنان و ... ادامه دهد.
حاصل تلاشهای دوساله دستگاه «سیاسی و دیپلماتیک» آمریکا، که با مخالفت و سرکشی دستگاه «سیاسی و نظامی» رژیم آخوندها روبروست، تاکنون به نتایج کافی برای صاحبان این «سیاست» نرسیده است. دلیل اصلی این معضل به طور قطع نداشتن قاطعیت در برخورد تعیین کننده با نظام ویرانگر آخوندها و کوتاه کردن دست آنها از امکاناتی است که با گشاده دستی در سالهای گذشته به آنها داده شده است.
علاوه بر منافع اقتصادی و چشم دوختن به درون رژیم ولایت فقیه، یک دلیل اصلی این عدم قاطعیت را می توان در نگرش آنها به آلترناتیو این رژیم جستجو کرد. آنها در طول این سالها بدنبال آلترناتیوی بوده اند که علاوه بر داشتن توان سرنگونی نظام حاکم، منافع آنها را هم در آینده تامین کند. روشن است که بدلیل فقدان چنین «آلترناتیو»ی از این رو در برخورد قاطع با این رژیم تردید بیشتری میکردند. واضح است که استقلال شورای ملی مقاومت به مثابه تنها آلترناتیو قدرتمند با پایگاه اجتماعی که توان سرنگونی این رژیم را دارد، چندان خوشایند نیست، اما با گذشت زمان برای آنها بیشتر روشن شد، که نه از درون این رژیم قرون وسطایی چیزی در میآید و نه آلترناتیوهای دست ساز به جایی میرسد. آنچه هست، همین شوراست که ریشه های عمیقش در جامعه ایران است و نمی توان آنرا با آلترناتیوهای مصنوعی جایگزین کرد.
در سالهای گذشته آنها در جنگ رژیم حاکم با مردم ایران، در طرف نظام آخوندی بوده اند و اراده خود را به این امر تحمیل میکردند. آنها بعد از دفن نظام سلطنتی توسط مردم، از نظام جدید آخوندی حمایت همه جانبه کردند. با پایان ماموریت خمینی و تحقق اهداف اولیه آنها مبنی بر پشیمان کردن مردم ایران از انقلاب و تغییر، بارها در جستجوی «مارمولکی» در درون نظام حاکم، که بتواند به چهره کریه آن آرایشی تازه داده و اوضاع را آرام کند بودند، که موفق نشدند، اما در عمل به عمر این نظام افزودند.
تلاشهای بی وقفه و ضد ایرانی برای نابودی مقاومت سازمانیافته و نیروی محوری آن یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران، توسط صاحبان این گونه سیاست ها، بر کسی پوشیده نیست. آنها تا قبل از این «تغییر سیاست»، زمین همواری برای نجات رژیم از چنگ مردم ایران و همینطور وسیله ای برای نابودی مقاومت سازمانیافته آنها پیدا نکردند. تلاشهای عبث آنها برای نابودی این مقاومت به یمن حمایت ها و ریشه های مردمی آن با شکست روبرو شد.
این امر البته موضوع تازه ای نیست، اما تلاشهای دوساله اخیر و چرخش سیاست آمریکا در تقابل با نظام ولایت فقیه، صحنه را دگرگون کرده است. به نظر میرسد که با شکست سیاست حفظ آخوندها در قدرت، مسیر دیگری که ناشی از زیاده خواهی نظام حاکم هم میباشد، در پیش گرفته شده است. این مسیر که میتوان آنرا «سیاست مهار» نام داد، علیرغم کندی در کار، خطرات مهلکی برای «موجودیت» نظام ولایت فقیه ایجاد نموده است.
اگر چه تاکنون بجز «تقابل نرم» با نظام چیز زیادی دیده نشده است، اما مختصات روند موجود و بخصوص تنگناهای گریبانگیر نظام در تقابل با خیزش انقلابی مردم ایران، نشان میدهد که امکان برداشته شدن بعضی از موانع بر سر راه سرنگونی کلیت نظام توسط مردم و مقاومت آنها وجود دارد و باید آنرا جدی گرفت. خود رژیم هم این موضوع را بخوبی فهمیده و پایه های حکومتش را لرزان تر از همیشه میبیند.
تمامی این رویدادها بی تردید حاصل مبارزات و جانفشانیهای مردم و مقاومت سازمانیافته آنهاست که نگذاشتند نقشه های شوم و شکست خورده از همان نوع، بار دیگر بر ایران و ایرانی تحمیل شود. آنهایی که در چهل سال گذشته با مبارزات مردم همراه بوده اند، این تلاش شکوهمند و پربها و خونین را به چشم دیده و از آن خواه ناخواه تاثیراتی پذیرفتهاند. به صراحت باید گفت که بی آینده کردن نظام مذهبی در ایران، حاصل مستقیم این تلاشها بوده و شکست سیاست مماشات و همراهی با این رژیم نیز، حاصل همین پرداخت های سنگین است.
اما هدف از تاکید روی این موارد و توضیح واضحات چیست؟
یک حرف بیشتر وجود ندارد و آن اینکه، تجربیات سالهای گذشته، نشان میدهد که ترکیب طبقاتی، مختصات جغرافیایی، فرهنگ و رادیکالیسم موجود در مبارزات مردم قیام کننده، و بخصوص توان و میزان نفوذ نیروها و جریانات سیاسی مردمگرا در ایران، بشکلی است که ساختن «آلترناتیوهای دست ساز» در خارج از کشور توسط بعضی محافل ناشناخته، با همکاری فعال و سرمایه گذاری رژیم ولایت فقیه، به هر دلیل و مصلحتی که صورت بگیرد، را بی نتیجه کرده؛ هرچند کار مردم برای سرنگونی و دفع این رژیم را عقب می اندازد.
تلاشهای گوناگون برای خنثی یا تضعیف کردن این نیروی بی مانند به دلایلی که گفته شد، نه نتیجه ای دارد و نه کمکی به «آلترناتیو سازان دنیای مجازی» میکند. تمامی سرمایهگذاریها و بهم بافتن سیخ و کباب برای پرکردن شکم گنده آخوندها، همچون گذشته در آتش قیامهای مردمی با هدایت «کانونهای شورشی» و برآیند آن، سوخته و خاکستر خواهد شد.
بروشنی میشود گفت که اگر تلاشهای بی وقفه اصحاب مماشات در سالهای گذشته برای کارشکنی در مقابل مقاومت مردم ایران و عدم پذیرش جهانی «آلترناتیو شورای ملی مقاومت ایران» از طرف ملل متحد نبود، مدتها پیش موجودیت فاسد و ارتجاعی این رژیم ددمنش به زباله دان تاریخ سرازیر شده بود.
و اما نتیجه: عنصر کانونی در «آلترناتیو»، مستقل بودن و عدم وابستگی به قدرتهای بزرگ و کوچک دنیا که عادت به تقسیم همه چیز به نفع خود دارند، نهفته است. مقاومت ایران برای ماندن روی اصول و پرنسیپهای مردمی و میهنی خود، با دادن بهایی به غایت سنگین، با سرفرازی از میان دریای خون و جنون آخوندی عبور کرده و «آلترناتیو شورای ملی مقاومت ایران» را به عنوان تنها موجودیتی که تمامی مختصات یک جایگزین دمکراتیک برای نظام آخوندها را داراست، تثبیت کرده است. نمیتوان این واقعیت را دید و از آن تاثیر نپذیرفت.
در هر صورت نیروهای موجود در عرصه سیاسی و مبارزاتی ایران در این شرایط خاص جبهه خود را مشخص کردهاند. بودن در کنار آخوندها و هر آنچه بویی و اثری از این نظام پلید و نابکار دارد، حاصلی جز ننگ و شکست برای صاحبانش در بر نخواهد داشت.