حسین اخوان توحیدی - صادق طباطبائی سخنگوی خانواده خمینی و دعوای سه خانواده بر سر مالکیت ایران

صادق طباطبائی سخنگوی خانواده خمینی و دعوای سه خانواده بر سر مالکیت ایران
حسین اخوان توحیدی

  صادق طباطبایی از عناصر «پشت» و «رو»ی رژیم آخوندی است. هم به خاطر موقعیت خانوادگی اش هم به دلیل بسیاری ارتباطات علنی و غیر علنی اش و هم به دلیل تخصصصهای خاصی که دارد از جمله افرادی است که باید رویش دقت کرد.
او خودش را در مصاحبه با بی بی سی «نواده امام حسن و موسی بن جعفر » معرفی می کند. از همین یک قلم می توان به ماهیت او پی برد. دجال گری را از پدر شوهر خواهرش، یعنی خمینی، یاد گرفته است.


من او را از سال56می شناسم. در مراسم بزرگداشت دکتر شریعتی در بیروت او هم از آلمان آمده بود.  در نشست جمع بندی که همه بر گزار کنندگان  مجلس اعلای شیعه هم  آمده بودند شرکت داشت  و من او را در آنجا شناختم.
همچنین در برگزاری اعتصاب غذای پاریس وی  با چند نفر دیگر از آلمان آمده بودند. انجمن اسلامی اش را هم آورده بود که اعتصاب غذا را به نام خودشان به ثبت برسانند.  در صورتی که محمد منتظری یک چمدان عبا و قبا از نجف آورده بود تا به تن افراد کند. او هم می خواست اعتصاب غذا را به نام «روحانیون خارج از کشور» به ثبت برسانند. این اعتصاب غذای آخوندی به معنای واقعی «آخوندی» بود. زیرا در آن روزی سه بار غذا می خوردند! و صادق طباطبائی هم جزو اعتصاب کنندگان بود. هر روز نان و شیر عسل می خورد که بتواند اعتصاب را ادمه دهد! وقتی به کلیسای محل اعتصاب غذا می رسید خودش را به بی حالی وضعف می زد  ودراز می کشید
اما در نوفل لو شاتو صادق طباطبائی تافته جدا بافته ئی بود. یکی از دلالان زد و بند بود و کبکش خروس می خواند. وقتی می آمد به همان خانه ئی می رفت که خمینی در آن بود. یعنی جزو محارم بود. کروات قرمز تند می زد، با عطر و ادوکلن  و از تسبیح و جانماز خبری نبود. در صف نماز جماعت نمی ایستاد چون نیازی به او نداشتند  و شاید نمازش را هم به آلمانی در خیابانها با خبرنگاران می خواند چون با آنها اهل خوش و بش می کرد و در برابر خبرنگاران همیشه نطقش باز می شد.
صادق طباطبائی و سیدمحمد خاتمی وشیخ محمد علی صدوقی زنگوله پای احمدخمینی بودند و قبای او را ول نمی کردند. چون می دانستند اودر آینده نقش شاهزاده را خواهد داشت و از طریق او همه دعاها مستجاب خواهد شد. 
در آن موقع صادق طباطبائی با نهصت آزادی خارج از کشور، یعنی صادق قطب زاده و دکتر ابراهیم یزدی، کار می کرد. به همین مناسبت بعد از انقلاب سخنگوی دولت موقت شد. وقتی بخت آنها برگشت فوری رنگ عوض کرد و به طرف جناحی رفت که قدرت را داشتند.
او خیلی زود و به خوبی ثابت کرد که نان به نرخ روز بخور واقعی است. همه فن حریف است و به رنگ های مختلف در می آید وبه  همه علوم هم آشنائی دارد. همزمان هم بچه آخوند است وهم استاد موسیقی و دائیش هم موسی صدر است. این اواخر هم در خیمه شب بازی انتخابات از پاسدار سبز علی رضائی حمایت می کرد.
به هیچ خدائی اعتقاد ندارد جز قدرت. به همین علت جزو اولین کاندیداهای ریاست جمهوری هم بود.  چند هزار رای هم آورد. بعد از سودای ریاست جمهوری شدن کشید به پا اندازی مفتخر شد.
صادق طباطبائی قاچاقچی اسلحه  و حامل یک کیلو و 800گرم تریاک در ژانویه 1983(18دی1361) در در فرودگاه آلمان دستگیر شد. در آن دوران خبرش مثل بمب در تمام رسانه ها منفجر شد اما با وساطت خمینی آزاد و فردایش با پاسپورت دیپلماتیک از آلمان اخراج شد.
در ژوئیه گذشته(23ژوئیه2010) آیت الله بی بی سی به سراغ ایشان رفته(راستش شاید برعکس باشد و ایشان به سراغ بی بی سی رفته باشد ولی به هرحال و در هرصورت فرق چندانی نمی کند) صادق خان در مصاحبه «افشاگرانه اش»  انصافا برای خودش سنگ تمام گذاشته است. 
او در مصاحبه اش از  ارتباط خودش با ائمه می گوید ولی نمی گوید با «امام خمینی» چه رابطه ای داشته است؟ و چرا این قدر به او نزدیک بوده است. او اصلا از این که خمینی وعده ها داد و در اولین فرصت آزادی را سر برید هیچ نمی گوید. او از اعدامهای شبانه که هزار هزار از بهترین فرزندان خلق را به جوخه تیرباران می سپردند هیچ به یاد نمی آورد و اصلا فراموش کرده است که بگوید چگونه زن و مرد پیر و جوان این میهن را به خاطر یک اعلامیه بیرحمانه اعدام کردند.  البته تا آن موقع که سور و ساتشان بر قرار بود  آزادیخواهان را وابسته و ضد انقلاب خواندند و سر کوب کردند و برای سرکوب بیرحمانه از هیچ دنائتی فرو گذار نکردند.
 آیا به راستی امثال طباطبایی براین خیال باطل هستند که تاریخ تکرار شده و مجددا این خانواده ننگین که سیاه کاریشان صدها برابر خاندان شاه است با لباس میش پوشیدن به قدرت می رسند؟ حالا صادق خان گذشته اش را بالکل فراموش کرده و آزادیخواه دو آتشه شده است.  شروع به تعزیه گردانی روضه خوانی کرده تا از طریق آیت الله بی بی سی آب رفته را دوباره به جوی باز گرداند. و به راستی که این نفت چه جنایتهائی را مباح نمی کند؟
و راستی بی بی سی چرا از آنها نمی پرسد طی سی سال  از کجاها اسلحه می خریدند تا قدس را آزاد کنند؟ چگونه مخالفین را سر به نیست می کردند؟ چگونه دکتر کاظم سامی وزیر بهداری همان دولت امام زمان که صادق طباطبائی سخنگوی آن بود در مطبش با کارد قصابی سلاخی شد؟ و صدها ترور دیگری که در داخل وخارج انجام شد، و چه کسی مسئول این جنایتها  بوده است؟ وقتی در قدرت بودند حتی به دوستان قدیمیشان مثل قطب زاده رحم نکردند. و او را سینه دیوار گذاشتند  اما حالا همگی شعار عدم خشونت می دهند  و معلم درس اخلاق هم شده اند آن چنان جا نماز آب می کشند که اگر کسی سابقه آنها را نداند ممکن است باور کند که راست می گویند. در حالی که  اینها به چیزی به جز ثروت و قدرت اعتقاد ندارند و در زد و بند دست همه بند و بست چی های عالم را از پشت بسته اند.
اما این امامزاده صادق از قرار معلوم فرار را بر قرار ترجیح داده است. یعنی همانطور که خمینی می گفت به «ضدانقلاب خارج نشین» پیوسته تا حقش را از باند خدانشناس غالب و زور گو بگیرد. اودوباره کراواتی شده تسبیح و سجاده اش را در جماران جا گذاشته چون عجله داشته است تا دچار سر نوشتی همانند دکتر یزدی نشود. مشاور اطاق فکر و کشتی نجات عطاالله  مهاجرانی شده که شاید آنها را دوباره  به آرزوهایشان برساند. آن هم با کمکهای بیدریغ  از ما بهتران که اینها را می شناسند و به خوبی می دانند همگی اهل بخیه هستند.
این باند ها علیرغم جانماز آب کشیدن هایشان شریک ایران گیت وخرید اسلحه از اسرائیل هم هستند. یعنی همه فن حریف اند. همزمان که علیه آمریکا و اسرائیل شعار می دادند در پشت پرده نرد عشق می باختند و با مهمان نوازی از مک فارلن در هتل هیلتون تهران می کردند  
حرف حساب این با باند غالب چیست؟ وچرا  آه و فغانش به هواست؟ وقتی راجع به وحدت ملی  می گویند منظورشان این است که حق ما چه شد بیائید بردارانه با هم بخوریم و صریحا میگویند حسن خمینی میراث دار خمینی  است و حق به او می رسد و تشخیص صادق خان هم همین است که: تاحسن آقا هست آقا مجتبی چه خری است؟ این قبا به تن حسن آقا دوخته شده است!
یکی از اصلی ترین ارکان حکومت در دوران طلائی امام راحل، و بعد از آن،  همان سر به نیست کردن بوده است. حتما عکس صادق خان را  بالای سر احمد خمینی در بیمارستان دیده اید که ایستاده و با چه بغضی گریه می کند. او می داند که ماجرای قتل احمد به دستور شخص خامنه ای وموافقت رفسنجانی بوده است. البته احمد آقا هم که رفت! صادق خان بیشتر به فکر خودش است. و می داند که وقتی خامنه ای سینه مادرش را گاز بگیرد چه بلایی سر او خواهد آورد اگر که لب باز کند و وارد ممنوعه ها شود.
اما از این طرف هنوز توهمات و رؤیاهای گذشته هست. این است که مصاحبه با رسانه های استکبار جهانی  اخطاری است  به خامنه ای.  او باید مراقب رفتارش باشد و اگر چه خودش را صاحب رساله می داند و باد کرده است اما امثال صادق خان اطلاعاتی دارند که با افشای آن می توان همه چیز را خراب کرد. و این همان است که اسمش را می گذاریم سگدعوای پایان ناپذیر بین
تا به حال دعوا بر سر شمارش آرا بود حالا کار از شمارش آرا گذشته. چرا که خامنه ای در عرض چند دقیقه هم نتیجه  آرائ ریخته شده و نشده را اعلام کرد و تبریک هم گفت. در کهریزک هم به منتقدین کاملا تفهیم کردند آرا همانست که خامنه ای گفته است. 
باند غالب هیچ حقی و حقوقی برای باند های منتسب به خمینی و خانواده خمینی و خط امام  قائل نیستند و به گفته صادق طباطبائی به فاطی زن احمدخمینی هم گفته اندکه  فقط از همان چهل حدیث خمینی جلوتر نرود. حتما می پرسید چهل حدیث چیست؟
یکی از آشنایان ما در درس فاطی در ایران شرکت کرده است.  او برای زن ها کلاس درسی گذاشته به اسم چهل حدیث. هر بار حدیثی از خمینی نقل می کند  وبانوان گوش فرا می دهند تا به میزان دل رحمی و عطوفت خمینی پی ببرند که پشه را هم نمی کشت و فاطی شاهد بوده است!
دکانی براه انداخته و خلائق را سر کار گذاشته و نذر و نیاز هم می کنند. او خودش را مادر رهبر آینده می داند و سنگ حسن را به سینه می زند. البته برای حسین خمینی گریه نمی کند که اگر قرار به وراثت هم باشد به حسین خمینی می رسد نه به حسن!  وگریه و زاری اش برای کشتن احمد هم است. در هجمه به حسینیه جماران اوباش ولائی حق همه را کف دستشان گذاشتند و فحش های ناب را نثار میراثداران خمینی  کردند. جناخ مقابل هم به زن و بچه خامنه ای گفتند ما شما را به قدرت و پول رساندیم و اگر نه خامنه ای همان روضه خوانی دوره گردی  بود که برای روضه از مشهد تا تهران پیاده می آمد. چرا خودتان را گم کرده اید؟ ومسئله منقل آقا را هم گفته اند؟
دعوا بر سر ارث و میراث بین سه خانواده است خامنه ای که بر اسب سوار است می تازد وافورش را زمین نمی گذارد و درجه اجتهادش را به خودش داده و مصمم است که مجتبی را بر تخت بنشاند. راجع به این مسئله هم اصلا با هیچ کسی شوخی ندارد.  هر کسی قبول ندارد  او را تحویل مراجع ذیصلاح در حوزه علمیه کهریزک می دهد  تا خوب حالیش بشود اوضاع از چه قرار است. بیشتر کسانی از باند مغلوب که پایشان به اوین و کهریزک رسیده درجه اجتهاد خامنه ای را تائید کرده . و معلوم  نیست چرا در بیرون متوجه نبوده که این باند مغلوب می خواسته انقلاب مخملی را راه بیندازد و ایران را از شر خامنه ای خلاص کند.
خانواده دوم سهم خواه و میراث بر، خانواده خمینی است. نوه های خمینی هر کدام قبای ریاست را همانند شاهزادگان برای خود دوخته اند همگی فعال شده اند و منتظر مرگ خامنه ای هستند و دعا می کنند عزرائیل هرچه زود تر سراغ او  بیاید  تا به آرزویشان برسند.
خانواده سوم، خانواده هاشمی رفسنجانی، ملیجک دربار خمینی است. در اوصاف او گفته اند که خمینی  همیشه حق را به رفسنجانی می داده است! عزیز دردانه خمینی بوده!  و فرماندهی کل قوا را به او داده تا بی محابا فرزندان مردم را بر روی مین بفرستد و از این طریق قدس را آزاد کند.  هر کسی با او در می افتاد بر می افتاد، اما یک چندی است که ستاره اش افول کرده است، پشم وپیلیش ریخته و دم از آزادی و حق حقوق  مردم هم می زند. او حیله گر مکاری است که هم در عزای حسین شرکت می کند وهم با معاویه سر و سر دارد.
فائزه دختر سر و زبان دار این خانواده که  پررویی را به خوبی از پدرش آموخته اظهار نگرانی پدرش را باز تاب داده است. او داد و بیداد راه انداخته که چه نشسته اید مملکت در حال از هم پاشیدن است! و دیگر کسی برای ولی فقیه حسابی باز نمی کند!  فاتحه حکومت ولائی خوانده شده است! و البته زیاد هم  پرت نمی گوید.
بساز و بفروش سابق که در تمام دوران زندگیش سر همه را کلاه گذاشته  از فروش زمین گرفته تا سهام شرکتهای مختلف و زمینهای تولیت را بالا کشیده این بار در چاهی گرفتار شده است که  را همیشه برای دیگران حفر می کرد. دست و پا می زند، به التماس و در خواست افتاده ، که پس ما چی؟ خامنه ای هم جواب خیلی صریحی به او و آنهایی که سابقه او را به رخش می کشند داده است: این خامنه ای است که مجتهد جامع الشرائط است. از اول هم مجتهد بوده و نیازی به تائید مراجع در قم و نجف  نمی باشد. درجه اجتهادش را از حوزه علمیه کهریزک گرفته است.  اساتیدی از قبیل مصباح یزدی و جنتی و احمد خاتمی و شیخ محمد یزدی  در آن جا سالها فتوا داده اند.
اما رفسنجانی به معنای واقعی یک «پدرخوانده» است.  حواسش بیشتر از اینها جمع است که چهار مأمور نو رسیده وزارت اطلاعات برایش سفره پهن کنند.  اول از همه پسرش مهدیرا ،  که دلال اسلحه و نفت بود، به خارج فرستاد تا دکترای فروش نفت را  بگیرد. یعنی  از دسترس بدخواهان این خانواده در قدرت دور باشد.  چون امکان آن هست خط امام را روی او پیاده کنند
رفسنجانی اکنون مدتی است که چرتش پاره شده است. هرچند در خالی بندی بی نظیر است و در  دوران سازندگی  گورستانها می خواست خلیج فارس را به دریای خزر متصل کند ولی از قرار اجل قدرت مهلتش نداده است و به نظر هم نمی رسد که این آفتاب دوباره طلوع کند.
 به هرحال رفسنجانی در دو مسئله با کسی شوخی نداشته است. قدرت و ثروت! هر که در برابرش قرار گیرد را  از سر راه بر می دارد. در دوران قدر قدرتی اش بسیاری را با یک اشاره از دم تیغ گذراند. وقتی بر تخت سلطنت بود در نماز جمعه می گفت اگر ما امروز هزار نفر از مجاهدین خلق را اعدام نکنیم چون مخالف ولایت فقیه هستند  فردا زیاد می شوند و بعدا باید دهها هزار از آنها را اعدام کنیم.  با یک اشاره او در اوین سر دهها نفر به بالای دار می رفت و در بسیاری موارد با شیاف پتاسیم کار مخالفین را یکسره می کردند.
اما من تردید ندارم که روزگار بدجوری خوارش کرده است و خود او هم چنین روزی را هر گز  به خواب هم نمی دید که تازه به دوران رسیده ای مثل احمدی نژاد این طور برایش کرکری بخواند. چه جنایتها مرتکب شد تا خط امام از ریل خارج نشود و حالا روضه خوان دوره گرد ارقام دزدیهای این خانواده را به غلام بچه ای مثل احمدی نژاد داده است تا اورا برای ضربه آخر آماده کنند. تا دیروز رفسنجانی دست آفتابه  دزدان را قطع می کرد و حالا نوبت خامنه ای رسیده که دست رفسنجانی را از قدرت  قطع کند. قرعه هم به نام مهدی هاشمی افتاده است.  سه خانواده  رقیب هم هستند و می خواهند سر به تن دیگری نباشد. این جدال در مجتبی و حسن و مهدی سمبلیزه می شود.
اما خانواده دیگری هم در صحنه هست که صاحب این خانه است وهر سه خانواده سرکوبگر  آنها را نادیده می گیرتد  وآن هم مردم ایران هستند و مبارزین و مجاهدین فرزندان آنها هستند  که هر سه باند به رغم در تنگنا بودن مشترکا  به خون آنها تشنه هستند  و آنها  را باعث چنین وضعیت زاری می دانند
با کشتار و زندان و تبعید و محاصره  هم حذف شدنی نیستند.  مصمم ایستاده اند.
دوران یکه تازیهای همه باندهای فاشیست به پایان رسیده است. دوران حکومت ولائی و خانوادگی هم دارد با شتابی بسیار و برای همیشه به پایانش نزدیک می شود. دوران از ما بهتران با صدها هزار قربانی و میلیونها آواره  به پایان رسیده است.  
 ایران متعلق به همه مردم ایران است با هرعقیده و مرامی و با هر زبانی و مذهبی. بدون اما واگر. 
 اگر از زمان عقب بمانیم همانها که  در قدرت بودند و با جراثقال به دار می کشیدند و افتخار می کردند و در شهر تن بی جان قربانی را بالای دار می چرخاندند امروز با شعار دروغین عدم خشونت  می خواهند دوباره خودشان را  ناجی آنها جا بزنند  و چنین طرحی در دست اجرا ست
صادق طباطبائی یکی از این دلالهای بی آبرو و وقیح است. و البته او تنها نیست.  امثال او فراوانند و بی بی سی هم در خدمت آماده است   تا سره را رنگ کنند و به جای قناری بفروشند.
چهارشنبه ششم مرداد1389
2010 juillet 28 
 Akhavan1384@yahoo.fr
http://hakhavantohidi.blogspot.com