تقدیم به عزیزانم در اشرف این شهر شرف و پایداری
و شهیدان همیشه جاویدان فروغ ایران و فروع جاویدان
علی اصغر بهروزیان
یکسال از یورش نیروهایی عراقی به اشرف- این دژ تشخیر ناپذیر شرف و آزادگی ایرانیان در ۲۸ و ۲۹ ژوئیه سال گذشته در پاسخ به درخواست رژیم ایران میگذرد، تهاجمی که منجر به شهادت ۱۱ تن و مجروح شدن صدها تن و معلول شدن ۱۳۰ تن از ساکنان بی دفاع و ربوده شدن ۳۶ تن از آنان به مدت ۷۲ روز گردید. تهاجمی که آغازی دوباره بود برای قهرمانان بی بدیلی که به جد پیمان بسته اند تا سرنگونی تام و تمام رژیم نکیت بار و ضد بشری ولی فقیه و دمیدن طلایه های آزادی در میهن در زنجیرمان دمی از پا ننشینند.
چه کسی را یارای فراموشی آن لحظه های شوم دردناک است؟ لحظه هایی که تبر بر پیکر پاک یاران محصور و بی سلاخمان فرود می آمد و خون پاکشان بر زمین تشنه سرزمینی می ریخت که قرن ها پیش نبرد برای آزاده گی از همانجا آغاز شده بود.
یکسال پیش رژیم بخت برگشته و طلسم شکسته آخوند ها به مزدوران عراقی خود به رهبری نوری مالکی جنایتکار فرمان دادند تا به ساکنان بی سلاح اشرف هجوم آورند. زدند و کشتند و تاراج کردند اما هرگز از سنگر رویین تنان پولاد اندیشه عبور نتوانستند کرد.
یادتان هست هست آن روزها که در دل خون می گریستیم و رو به جهان فریاد می زدیم:
(( - آهای !
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید!
خون را به سنگفرش ببینید! ...
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ...))- 1
آری دژخیمان قبیله مرگ و سکوت و تباهی تاخته بودند تا در تفته گی زمینی سوخته با رگبار گلوله و تیر و تبر قلب خورشید را سوراخ کنند و خون صبحگاه را بر سنگفرش ها بریزند. از اشرف تا تهران.
و چه عبرت انگیز بود آن روزها که با فروغ جاویدان ایران همزمان شده بود. گویی این روزها قرین شده بودند تا در دو نقطه زمانی متفاوت یک هدف مشترک را به انجام برسانند.
در فروغ جاویدان قهرمانان مجاهد خلق با اراده ای پولادین پای در راه نهادند تا بند و بست های ملایان و اربابان استعمار گرشان را بر هم زنند و میزهای چیده شده با خون قهرمانان در زنجیر را بر سر میزبانان و میهمانان اش بکوبند و کوبیدند و این بار در فروغی دیگر باره حنیف ها و سیاوش ها و شعبان ها و ... با دریای خون پاک خود سیلی به پا نمودند که معاملات پنهان ولی فقیه ددمنش و جلاد خوی را بر سرخود و طرف معامله های مزدورش کوبیدند.
اما خوشا ناخدای قبیله خورشید و نور شادی که در اوج درد پرچم سرفرازی به دست ها بر فراشت و به فرمان او:
" نو برگ های خورشید
بر پیچک کنار در باغ کهنه رست .
فانوس های شوخ ستاره
آویخت بر رواق گذرگاه آفتاب ...
***
من بازگشتم از راه،
جانم همه امید
قلبم همه تپش .
چنگ ز هم گسیخته زه را
ره بستم
پای دریچه،
بنشستم
و زنغمه ئی
که خوانده ای پر شور
جام لبان سرد شهیدان کوچه را
با نوشخند فتح
شکستم " -2
معجزه گون می نماید اما این راز راز ملتی است که با کاروانی بیکران از شهیدان خویش با دلاوران بی بدیل خود پیمان عشق بسته است و با انبوه زخم و درد و رنج در این پیکار بی امان دمی حتی. از پای ننشسته است.
آری همانگونه که رهبر مقاومت که درودی بیکران بر او باد، گفت : اشرف ایستاد و جهان به پایداری برانگیخته شد. پایداری شگرف و رزم بی امان شان با دست های خالی در برابر خیل گرازان وحشی ی ملبس به آدمی و دژخیمان مزدور بی مایه نوری مالکی تمامی رویاهای پنبه دانه ای ولی فقیه پوشالی را به کابوس سرنگونی ای گریز ناپذیری مبدل کرده است که تا دم مرگ محتوم از آن رهایی نخواهد یافت.
فروغ ایران آعاز بود.آعاز دوباره و چندین باره رزمی که مسعود و مریم پرچمدار آننند. آغاز پیوند دلهای عاشقان آزادی. آغاز اتحاد همه انسانهای آزاده جهان در مبارزه ای بی امان علیه رژیم انسان ستیز و ایران ستیز کهنه پرستان ددمنش. آغاز راهی که لاجرم و بی هیچ تردید راه به سرنگونی تام و تمام رژیم جلادان حاکم بر ایران می برد.
"پس ای فردا زادگان ... دریابید
که ما نه زانو زدیم و
نه مایوس از این سرزمین مهزده گذشتیم
دی به همدستی همین هوا برآ
که فرزندان از بند رَستهی من
میروند
تا در گذرگاه کشور آفتاب
بر پتیارگی و پریشانی ظفر یابند...3
درود بر شهیدان قهرمان فروغ ایران و فروغ جاودان
درود بر قهرمانان شهر شرف – اشرف
مرگ بر خامنه ای درود بر رجوی
1 و 2 : بر سنگفرش سروده زنده یاد احمد شاملو.
3- " این منم زرتشت ارابه ران خورشید.