با راه افتادن دور جدید مذاکرات برسر سیاستهای مخرب رژیم آخوندی در زمینههایی مانند اتمی، موشکی و منطقهای، اکنون شاهد سکوت عامدانه «مقام معظم» می باشیم.
به یقین این سکوت و عدم ورود «شخص اول» نظام به این میدان مملو از مین دارای معنا، آنهم در فردای انتشار عامدانه فایل صوتی جواد ظریف، مالهکش اعظم در نظام آخوندی می باشد.
خاطرمان هست که خامنهای بکرات هرگونه مذاکره با طرفهای آمریکایی را بخشی از خطوط قرمز نظام قلمداد کرده و بدینسان تلاش داشت تا به نیروهای روحیه باخته و غش کرده نظام، چنین وانمود کند که گوئیا وی تا ابدالدهر از طرف مقابل طلبکار است.
اما تصویری که خبرگزاریهای بینالمللی از مجموعه مذاکرات در وین تا به امروز اننشار دادهاند، بواقع تماما صحنه دیگری و کاملا متضاد با اینگونه «هارت و پورتهای» ولایی می باشند.
سخن آنکه، براستی چه تفاوت دارد که طرفین بر سر «یک میز» بنشینند و یا هرکدام در دو اتاق جداگانه که با «وسائل تصویری و صوتی» به یکدیگر متصل میباشند، مذاکره نمایند!! این همان کلاه شرعی از نوع آخوندی است که در دغل و دروغ بافی و تزویر و ریا «قهار»روزگارند.
گذشته از این واقعیات مضحک، اما سخت و دندان شکن، باید به جوهر این دور از مذاکرات نگاهی اجمالی انداخت تا به سکوت عامدانه ولی فقیه رسید. دراین رابطه جواد ظریف در مصاحبه فوق به واقعیتی بنام نبود چشمانداز برای دیکتاتوری خامنهای اعتراف کرده است.
وی بصراحت می گوید که «شرائط فوق بحرانی» است و اساسا نمیدانیم که وضعیت نظام تا «شش ماه آینده» چگونه است.
اگر همین چند کلمه را ملاک قراردهیم، در آنصورت به نیاز شدید ولی فقیه برای سکوت و چشم بستن بر تمامی مواضع قبلی وی، خواهیم رسید.
واقعیت در لابلای سخنان ظریف آن است که کمر رژیم در حال خرد شدن می باشد. چرخ های اقتصادی و تولیدی از کار افتاده اند، نیروهای رژیم در بخشهای بزرگی از منطقه و کشورهای اسلامی خسته و زمینگیر شدهاند و اساسا چشم اندازی برای ادامه سیاستهای «قاسم سلیمانی» نیز دیگر متصور نیست.
براین منطق است که خامنهای ناچار گردیده تا «شلیکها» را از راه دور انجام دهد. سیاست «میدان» که ترجمان تروریسم و جنگهای نیابتی می باشد، بدلیل برهم خوردن تعادل در منطقه، نبود دلارهای نفتی و صف بندی کشورهای همسایه در مقابل مطامع آخوندی، با شکستهای سنگینی روبرو شده است.
در زمینه داخلی نیز رژیم با حداقل «۱۳ ابر بحران» روبرو می باشد. مهترین آن «بحران امنیتی» است که خود را با رشد کانون های شورشی با محوریت سارمان رهبری کننده مجاهدین بهنمایش گذاشته است. براین منطق رشد اعتراضات و تجمعات بحق گسلهای کارگری، معلمان، کشاورزان، پرستاران، بازنشستگان و یا بازنشستگان تماما بخشهای دیگری از پازل سرنگونی می باشند.
مضافا براین وضعیت نیز باید به شکاف عمیق در راس حاکمیت که خود اکنون به بهترین بستر برای رشد و نمو خیزشهای مردمی تبدیل شده، اشاره نمود تا به عمق «مصیبت های» خامنه ای رسید.
حال در چنین صحنه ای است که ولی فقیه مهر سکوت برلب زده و از تمامی مواضع پیشین خود فرسنگ ها عقب نشینی کرده است. وی حتی تا بدانجا عقب نشینی کرده که اکنون حاضر به قبول بخشی از تحریم ها گردیده است، در حالیکه در سخنان خود در روز نخست فروردین بصراحت اعلام کرده بود که «آمریکاییها باید تحریمها را لغو کنند تمام تحریمها را باید لغو کنند. بعد ما راستیآزمایی خواهیم کرد. این سیاست قطعی است»!!
بدین سان مشخص می شود که خامنه ای راهکار برون رفتن از مجموعه عظیم بحران ها را دیگر بار در «سیاست خارجی» جستجو میکند. این همان سیاستی است که یکبار به وی و رژیم اش جام زهر اتمی را نوشاند و دستیابی به بمب اتم به مثابه «راز بقاء» برای حکومت را حداقل «۸ سال» به عقب انداخت.
واقعیت دیگر آنکه خامنهای نیاز شدیدی به «دلارهای نفتی» دارد. ارزیابی های حکومت، گذشته از «ناز و کرشمه های» ولایت، براین است که بدون «دلارآمریکا» امکان تداوم و بقای رژیم میسر نیست. هزینه های کمرشکن برای سرکوب مردم در داخل و یا بمب و موشک و ترور و اتمی، اکنون کمر رژیم را خرد کرده و فشار مضاعفی بر تودههای گرسنه و بجان آمده استوار کرده است.
هراس حکومت از قیام «تهی دستان»بسیار قابل هم است، اما به یقین هیچ انبار دلار و یا کمک های خارجی نیز به این دیکتاتوری که اساس و بنیان آن بر «فساد، غارت، تاراج و سوء مدیریت» استوار است،کمکی نخواهد کرد.
مردمی ایران این واقعیت را در تاریخچه چهل ساله این حکومت خون ریز و سرکوبگر بخوبی تجربه کرده اند.