طبق معمول هر چهار سال یکبار آخوندها کمدی مضحک و مشمئز کننده مثلا انتخابات به شکلی تهوع آور برای بقاء ننگین و قانونی جلوه دادن و مشروعیت خود! برگزار میکنند. نیز بر این طبل میان تهی چندین هیأت زنجیر زنی و قمه زنی، بر سر و گرده خود میکوبند و سینه و دهاندرانی مینمایند، از جمله اصلاحطلبانی مثل تاجزاده که مبلغ خارج از کشور آن امثال فرخ نگهدار هستند و معتقدند که باید در انتخابات شرکت کرد و برای کاندیداتوری تاجزاده تبلیغ میکنند و اگر هم ایشان رد صلاحیت شد؛ به کاندیدای بعدی که نظرات تاجزاده را پیش ببرد رأی خواهند داد که البته آن دومی با اجازه بزرگترها هنوز نامعلوم است!
و هیئتی دیگر دم و دنبالچههای بچه شاه هستند که از تحریم کنندگان انتخابات میباشند ولی طنز تلخ اینجاست که بهرغم تمام هارت و پورتهایشان و بحثها و مناظراتشان چه با همدیگر و چه با رسانههای با بُرد زیاد! در یک نکته به هم میرسند و کاملاً مشترک القول هستند و آن هم "خشونت پرهیز" بودن تمام موضعگیری هایشان میباشند. تا اینجای کار این نیروها و جنجالها ی خشونت پرهیزشان همه برای سلامتی سیاسی رژیم خامنهای پلید مفید و در این شرایط به این موضعگیریها هم اتفاقاً نیازمند است، ضمن اینکه فیس و افاده آزادی سیاسی را هم از این بابت خامنهای در کرده است.
از این نگاه و منظر و هر گونه چرخیدن در این میدانِ سردر گمی؛ باید عرض کنم هنگامیکه شبکه مافیایی ولایی به نام اصطبل شورای نگهبان که متشکل از ۱۲ دایناسور عهد کهنه است که ۶رأس آنها را که فقیه! هستند، خامنهای انتخاب میکند و ۶رأس دیگر که حقوقدان! هستند را رئیس قوه قضائیه آدمکش انتخاب میکند؛ خود بخوان بقیه حدیث مفصل را که این ۱۲رأس یابو در شورای نگهبان حالا میخواهند، هم اعضای مجلس خبرگان هم رئیسجمهور و هم نمایندگان مجلس را تأیید صلاحیت کنند و تمامی این دوازده جانور موزی و سمی زیر نظر خامنهای پلید است که به شکل مطلق تمام امور باید به تأیید این سر دسته وحوش برسد. حالا در این مضحکه انتصابات کدام تفکر و وجدان پلید و ضدانسانی است که در عرصه کنونی و میدان سیاست یا پای صندوق رأی برود و یا از زاویه نه به انتخابات؛ سیاست خشونت پرهیز را تبلیغ و ترویج کند و در هر صورت به تداوم و اتفاقاً خشونت طلبی رژیم آخوندی صحه بگذارد.
هر کس و به هر شیوهای که بخواهند وجاهتی به انتخابات و رفتن به پای صندوق رأی را تبلیغ کند؛ نه این سوی و نه آن سوی معادله، بلکه مستقیم جنایتکاری بیش نیست و صددرصد چه مستقیم و چه غیرمستقیم این رژیم قرونوسطایی را تأیید کرده و در بقاء این همه جرم و جنایت مقصر است و در دو فردای آزادی ایران باید جوابگوی این همه ظلم و ستمگری باشند.
طبیعتاً آخوندهای مکار و کار کشته دستگاه آدم کشی و بربریت راهکارهای مشمئز کنندهای را حتماً از آخور شورای نگهبان بیرون خواهند کشید و عدهیی را هم چون گوسفند دوان دوان به پای صندوق رأی میکشانند.
نکتهای که حائز اهمیت است، این یابوهای چموشِ شورای نگهبان بار پهن به بارگاه خلیفه ارتجاع خامنهای پلید میبرند. آنها ضمن ارائه سیستم فیلترینگ یعنی اینکه رأس های شرکتکننده باید:
مدرک تحصیلی فوقلیسانس، شرط سنی ۴۰ تا ۷۵سال، سوابق کاری در دستگاههای دولتی قضایی،
قانونگذاری، نظامی و نداشتن سوء پیشینه، همچنین نداشتن ارتباطات با اتفاقات آبان ۹۸، نیز اضافه کردهاند چنانچه افراد انتخاب شده از سوی شورای نگهبان که مثلا صلاحیت دارند در مباحثات انتصاباتی، بحثهای مورد قبول شورای نگهبان (بخوان خامنهای) را پیش نبرند، رد صلاحیت خواهند شد. یعنی همان افراد از قبل دوشیده شده و انتصابی هستند که به انضمام معرکه همیشگی برای گرم کردن تنور انتخاباتی که سوخت آن هم از همان پهنهایی است که بار این یابوهای ولایتی، خر مقلد و گزمگانِ بیچون و چرای ولایت کردهاند. یعنی تا آخر این معرکه، ترکه تَر بر گرده چرکینِ این منتصبین توسط شورای نگهبان نواخته خواهد شد که نکند ناگهانی اَفسار گسیخته یواشکی جفتکی بر پهلوی مبارکِ (آغا) بزنند. وانگهی طبق گفته شورای نگهبان خامنهای دستورات لازم را به آنها داده که "رجُل سیاسی مذهبی" را از این روزنههای متعفن مثل موش بیرون بکشند. باید اضافه کرد نیمی از شهروندان ایرانِ به گروگانگرفته شده که (رجل) نیستند یعنی زنان تحت ستم را اصلاً به حساب نمیآورند و حساب شان را جدا کردهاند. همچنین این رجل سیاسی باید مذهبی و شیعه هم باشند، یعنی تمام کسانی که از نظر این جنایتکاران تاریخ در آن چارچوب چند مادهای شورای نگهبان نباشند هماکنون و بدون چون و چرا حذف هستند. الباقی میماند تعدای خر پیر و خر مهرههای ولایت مدار که معتقد به ولیفقیه و مقلد و غلام حلقه به گوش جلاد اعظم باشند.
با این تفاسیر کلیت مردم ایران اعم از کارگران و زحمتکشان، زنان، دیگر ادیان، سایر اقشار اجتماعی و بیدین و سکولار و دگر اندیش؛ هیچ حق و حقوقی از نظر این حکومت فاسد و جنایتپیشه ندارند و به برده، رعیت، نیروی استثمارِ ولایت فقیه تبدیل شدهاند. بنابراین اگر این رژیم را نظام بردهداری (بردهداران و بردگان) یا فئودالی (ارباب و رعیت) و یا بورژوازی (استثمارگر و استثمار شونده و یا سرمایهدار و کارگر) حساب کنیم؛ در هر صورت ممکن چونکه در هر دورهای از این فراماسیونها و یا صورتبندیهای اقتصادی اجتماعی بین این دو نیرو جنگ طبقاتی و آزادی خواهانه وجود داشته است، طبیعتاً و بر حسب ضرورت تاریخ باید این نبرد طبقاتی و اجتماعی عمیقتر شود و به انقلاب منجر گردد. یعنی تنها راه نجات این تودههای کار و زحمت، زنان، و تمام اقشار دیگر اجتماعی در ایران فقط و فقط انقلاب قهرآمیز بر علیه این نظام قرونوسطایی است و بس؛ و تا به اکنون دیدهایم که هیچ راهکار دیگری عمل نکرده است. بهقول لنین کبیر"انقلاب خشونت نیست؛ انقلاب درهم شکستن توحش و خشونت سازمان یافته موجود است" آری خطاب به تمام نیروی (خشونت پرهیز) در بر خورد مشخص با رژیم بدنام ولایت فقیه، برای زدودن خشونت باید آتش انقلاب را گدازان تر و شعلهورتر نمود تا اینکه دشمنان طبقاتی و دشمنان تمام نیروهای زحمتکش و ستم دیده را متلاشی نمود. تئوری انقلاب از دل تجربه تاریخ بیرون میآید و پایه و اساس آن هم کار و زندگی و آزادیهای به یغما رفته است. در مسیر این زندگی مبارزات تودههای مردمی زحمتکش و تحت ستم جریان داشته است که حاوی تجربیات فراوانی میباشد که برای آزادی و برابری و عدالت اجتماعی تودههای تحت سیطره نظامهای بورژوازی و مذهبی یعنی ادغام دین و دولت و یا دولت دینی شکل گرفته و ریشههای عمیقی پیدا کرده است. ما اگر نقبی کوتاه به ۴۲سال حکمیت دین و دولت و یا دولت دینی و ارتجاع در ایران بزنیم و پروسه کار و تلاش و مبارزات تودههای کار و زحمت و آزادیخواهان را در نظر گرفته، فراز و فرودهای آنرا ارزیابی کنیم، حاصل آن چیزی است که هماکنون به آن موقعیت انقلابی گفته میشود که رویکردی به انقلاب دموکراتیک بر علیه مناسبات استثمارگرایانه و دولت دینی و ارتجاع استنتاج میشود. شرایط کنونی زندگی در ایران سرشار از تناقض و نابرابری و ستم، رشوهخواری و اعدام و تجاوز به جان و مال و ناموس مردم، فقر و گرسنگی و تحقیر تودههای مردم و اختلافات عمیق طبقاتی و سرکوب وحشتناک و تن فروشی، کودکان کار و بیکاری گسترده و نبود هیچگونه آزادی و صدها و صدها تضادهای آنتاگونیستی یعنی آشتیناپذیر بین قدرت حاکمه و زندگی روزمره تودههای مردم ایران است؛ مگر راهی دیگر به غیر از انقلاب را در پیشاروی متصور میکند؟ هیچ تئوری دیگری در حال حاضر نه تنها نمیتواند جلوی انقلاب پیشاروی در ایران را بگیرد بلکه در برابر آن نمیتوان مقاومت و ایستادگی کرد. چرا؟ زیرا هیچ زمینهای برای دیگر تئوریها و طرحهای من درآوریِ مدنی و صندوق رأی و اعتراضات خشونت پرهیز و عبور و گذار و هزار کوفت و زهرمارهای این چنینی به غیر از انقلاب قهرآمیز بر علیه این جلادان تاریخ محلی از اعراب ندارد.
برای بقاء رژیم جمهوری اسلامی آخوندی و جلو گیری از انقلاب خلقی ایران، تنها سلاحی که کاربرد داشته است؛ فقط زور و قدرت سرکوب و شکنجه و تجاوز و ستمگری وحشیانه رژیم ارتجاعی ولایت فقیه و همکاری و مماشات آنها با دول امپریالیستی و ارتجاعی بینالمللی و منطقهیی بوده است. در برابر این رژیم هیچ راه دیگری وجود ندارد و فقط انقلاب و جنگ مسلحانه تعیینکننده است. بهقول انگلس کبیر"قدرت فقط از لوله توپ بیرون میآید"
در ایران بحران عمومی و کل تضادهای اجتماعی لاینحل شده است، اعتراضات عمومی همهجانبه شده است و مستقیم به کل رژیم و حاکمیت آن نه میگویند؛ . برای به راهانداختن قیامهای مسلحانه موتور با کیفیت عالی را میطلبد و رویکرد تسلیح کردن آن هم به سوی جوانان و تمام ستم دیدگان از دست این رژیم آخوندی است و بر فراز آن رهبری داهیانه با سازماندهی قدرتمند و با تجربه و آزموده باید باشد که خوشبختانه کانونهای شورشی این زمینهها را بهسرعت دارند فراهم میکنند و به ارتش آزادیبخش منجر خواند شد. تا کور شود هر که در او غش باشد. در هر شکل ممکن ارتش آزادی ستان به همراهی تودههای مردم، این رژیم عهد عتیق را متلاشی خواهند کرد و بند از بند آن را خواهند گسست و فقط روسیاهیش میماند به تمام مماشاتگران داخلی و خارجی.
انقلاب حق خلقهای تحت ستم است. الباقی میماند آلترناتیو آنکه ابتدا سرنگونی رژیم آخوندی از طریق انقلاب و سپس تأسیس جمهوری دموکراتیک که بر کاکل آن میدرخشد.