آی شاعر
که دلت باغ پُر از زیباییست
آی شاعر
که به شعرت گل فردا رویَد
بوسهگاه لبِ من
چشم حقیقت بینات.
خاطرت
پاک وُ پُر از روشنیِ خورشید است
من به این خاطره ها مینازم!
آی شاعر
که نگاهت،
سخنات،
آزادی ست
شاعر شورشی شهر به ظلمت درگیر
شاعر همنَفَس کوچه ی
بیدار پُراز خشم و خروش
با تو اکنون گذرم از شب تلخ
جان شوریده و مشتاق من اینک،
با تو،
تهی از وسوسهی تردید است
من به این خاطره ها مینازم!