منطق مقاومت
اسماعیل محدث
"آن کو به یکی آری می میرد
نه به زخم صد خنجر"
برای توضیح بعضی از اتفاقات، ناچار میبایست از حوزة کلمات جاری فاصله گرفت و به سرچشمة مفهوم اصلی آنها رفت.
پس از اعلام آتش بس جنگ خارجی که به وضوح فقط رژیم آخوندی خواستار ادامة آن بود و تنها از روی بیچارگی خواهان توقف آن شد، رژیم مرتکب جنایتی چندان عظیم شد، اگرچه از طینت پلیدش برمی خواست، برای خودی های رژیم هم مسئله ساز شد.
ده ها هزار انسان در زندان های مخوف آخوندی با گفتن «نه» زندگی خودشان را تعریف کردند و برای زندگی و زنده بودن آبرو خریدند. چگونه و با کدام واژه می توان خون گرم و سرخ کسانی که با کمر راست به مرگ لبخند زدند را برای علافان سیاست باز فرنگ نشین و یا برای فرصت طلبان سنگپا جنس توضیح داد؟ آیا اساساَ لابیستهای تاریکخانه های خاتمی خواه و احمدی نژادپرست در کدو کاسه های جمجمک شان جائی برای این مفاهیم باز می کنند؟ به نظر می رسد که این آقایان بیشتر خریدار عشوه های شتری "رفرمیستها" و "منتقدان" اداری رژیم آخوندی می باشند. یارو می گوید "جنبش سبز باید بتواند زندگی کند تا پیروز شود". البته منظور آقا زندگی بیولوژیکی است، سوء تفاهم نشود! همین آقا در مورد آن زمانی که هزاران انسان بی دفاع را در مسلخ خانه قربانی می کردند می گوید: "دولت که نقشی در این مسئله نداشته است". به یاد می آورم که سوژة مورد نظر در آن زمان نخست وزیر مملکت بوده و حالا هم از بازگو کردن آن جنایت هولناک محذوراتی دارد. منظور از انتقادات اداری درک شد؟
این منطق استعماری در کشور ما سر دراز دارد؛ یک سر آن در فرنگ و سر دیگر آن در داخل. اما صد سال مبارزه سرنوشت ایران را به سر فصلی بی سابقه رسانده است. اگر رژیم آخوندی جرثومة تمامی اشکال دیکتاتوری است و به همین دلیل مرکز تداخل تمامی عقب ماندگیها در تمام زمینه هاست، در مقابل مردم ایران و مقاومت سازمانیافتة آن در مداری ترقی یافته عنصر مقاومت را احیاء کرده و در قلب جامعه جاانداخته اند. بذر خون گرم و سرخ هزاران انسان در سال ۶۷ با ارادة رزمندگان اشرف و ۳۶ مجاهد خلق در اعتصات هفتاد و دو روزه در سال ۸۸ عنصر مقامت را در صحنة سیاسی ایران چنان حک کردند که رژیم را از خوردن زهر گریزی نیست. اما این بار "زهری بی پاد زهرم در معرض تو".
خود رژیم هم این را فهمیده به همین دلیل جیغ دشمن خارجی می زند و چشم خود را بر خواسته و ارادة مردم ایران که خواهان سرنگونی آن هستند بسته است، البته در ظاهر. رژیم آخوندی با غریزة حیوانی درک می کند که با احتیاجات ابتدائی عموم مردم ایران سنخیتی ندارد و فرای کلمات کلی و بی مفهوم، منشعب از ذات دجالگر خویش، هرگز در دل توده ها راه پیدا نکرده است. دورة دجالگری طی شده، طلسم سرکوب شکسته شده؛ عمر رژیم آخوندی به سرآمده است. امروز ملت ایران با شاملوی بزرگ می گوید:
"ابله ها مردا
من عدوی تو نیستم
انکار توام".