هادی مظفری: جایگاه مردم در حکومت ولایت فقیه


عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبانی از خامنه ای، روز سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ماه، در مصاحبه با خبرگزاری آسوشیتدپرس، تکلیف حکومت و چیزی که انتخابات می نامید را با مردم روشن کرد. او به این خبرگزاری گفت:
مشارکت احتمالی پایین در انتخابات ریاست جمهوری هزار و چهارصد، هیچ مشکل حقوقی ایجاد نخواهد کرد و اعتبار و مشروعیت آن همچنان پابرجاست.
عباسعلی خان در این مصاحبه، ناچار به دو مورد اعتراف کرده است. اول اینکه سردمداران حکومت می دانند اینبار دیگر کسی برای خیمه شب بازی انتصاباتِ ولی فقیه تره هم خرد نخواهد کرد و در ثانی، اعتراف می کند که اعتبار و مشروعیت حکومت ربطی به حضور یا عدم حضور مردم نخواهد داشت. یعنی در حکومت ولایت فقیه، مردم هیچ حقی جز پذیرفتنِ حاکمیت مطلق ولی فقیه را ندارند. 
بنیانگذارِ این حکومتِ جابر، یعنی خمینی به گونه ای علنی نظر و عقاید مردم را در مقابل ولی فقیه، اینگونه به هیچ گرفته است:
"تمام اختیارات امامان به عنوان حجت خدا بر مردم، عینا برای فقها نیز وجود دارد و این مشروعیت الهی است که مبدا مجوز یا استحقاق حکمرانی زمامدار در زمان غیبت به حساب می آید.
پیدا کنید جایگاه مردم را در این حکومت! این یعنی ولی فقیه یک موجودِ مستبد و خودرای است که حتی اگر در بین مردم مشروعیتی نداشته باشد، مهم نیست چرا که این مشروعیت را از خدا گرفته است!. 
آیا این جنابِ حجتِ خدا بر روی زمین، در قبال بیعدالتی ها، جنایتها و غارتها و چپاولها هم همانند یک حجتِ واقعیِ خدا، رفتار می کند یا خیلی راحت فرمایش می دهد که: "موضوع را کِش ندهید"؟. آیا به حق و حقوقی جوانانی که به خاطر بیکاری و فقر و فلاکت، به خیابان آمده اند و طلب حق می کند، خداگونه رسیدگی می کند یا فرمان برخورد به شدیدترین وجه ممکن را می دهد و بیش از هزار و پانصد زن و مرد و کودک و پیر و جوان را فقط طی سه روز به گلوله می بندد؟
البته دورانِ شیره شرعی که بر سر ملت ایران مالیدند و انقلاب ضدّ سلطنتی اش را به یغما بردند، دیگر مدتهاست که سپری شده است. اما حتی به استناد نظریه دیکتاتورمآبانه خمینی در خصوص مشروعیتِ الهی ولایت فقیه، این سوال مطرح می شود که شخص خامنه ای، مشروعیتش را چگونه و بر چه اساسی از بارگاه الهی به دست آورده است؟! 
خوشبختانه اسناد و مدارک مستند، حیّ و حاضرند و نشان می دهند که یک آخوندِ روضه خوان، با چه عجز و لابه ای در مقابلِ پیشنهادِ رهبری از سوی رفسنجانیِ دودوزه باز، با دغلکاری گفت:
.... واقعا خون باید گریست بر جامعه اسلامی که حتی احتمال (رهبری) کسی مثل بنده در آن مطرح شود.
بگذریم که طبق قانون اساسی کذایی خودشان یکی از شروط رهبری، مرجعیت فرد، ذکر شده است. اما برای قالب کردن سید علی به عنوان رهبر، شرط "مرجعیت" برای رهبری را هم حذف کردند، چون خامنه ای اصولا در حد و حدود این حرفها نبود. بعد هم بستند به ریش خمینی که خودش در زمان حیات، با شرط مرجعیت جهت ولایت فقیه، مخالف بوده است.
حالا با این شرایط، ولی فقیه یک شبه نظام، که می گویند مشروعیتش را از خداوند می گیرد، و بر همین اساس هم نیازی به آرای مردم ندارد، این مشروعیت الهی را از کجا آورده است؟! 
آیا آنکه پیامبر همین اسلام بود، اینگونه مردم را به هیچ می گرفت و برای آنها اعتبار و ارزشی قائل نبود؟ آیا بارها و به دلایل مختلف با آنها به شور و مشورت نمی نشست؟ آیا امام اول شیعیان از حقوقی که مردم بر گردنش دارند، نمی گفت؟ بنابراین خانه قبیحِ ولیِ سفیه از اساس و از پایه، ویران است. 
بعضی از دوستان متاسفانه وقتی می خواهند در مورد این حکومت صحبت کنند، از آن به عنوان "جمهوری اسلامی" نام می برند. نمی دانم، شاید متوجه نیستند که حکومتی که اینگونه صریح و بی پرده از همان آغاز، مردم را به هیچ گرفته است، چه ربطی به جمهور مردم می تواند داشته باشد؟!
جمهوری به معنای وجود حاکمیت در دست مردم است. یعنی حاکمیت اصلی با توده مردم است. خب در این آش شله قلمکاری که خمینی تهیه کرده و خامنه ای را هم جانشینش کرده اند، آیا جایی برای مردم و رای و نظر واقعی آنها باقی گذاشته اند؟ برگردیم به اظهارات همان عباسعلی خان، چقدر صریح و راحت اعتراف می کند که عدم حضور مردم هم از اعتبار و مشروعیت حکومت نخواهد کاست! دیگر با چه زبانی باید بگوید که جمهوری وصله ای ناچسب بر پیکر این حکومتِ ضد مردم است؟
 در مورد اسلامی بودنش هم که دیگر نیازی به توضیح اضافی نیست. مردم ایران هم آنرا به دفعات در خیابانهای تهران و دیگر شهرهای سراسر ایران فریاد کرده اند:
اسلام رو پله کردن....مردم رو ذلّه کردن.
با این تفاسیر وقتی می گوئیم " نه، به جمهوری اسلامی" در وهله نخست دو نوع کِرِدیت به آخوندها اهداء کرده ایم. اول تایید جمهوریت و مردمی بودنِ آنهاست (که در این صورت چه نیازی به "نه" گفتن به آن است) و در مرحله بعد نیز بر اسلامی بودن آن مُهر تایید زده ایم.
آیا بهتر نیست که تعارفات معمول در استفاده از کلمات را کنار بگذاریم و همه با هم، رک و صاف و پوست کنده، کلمه مقدس "سرنگونی" برای حکومتِ منفور ولایت فقیه را فریاد بزنیم و از آلترناتیو و جایگزینِ آن یعنی " یک جمهوری دموکراتیک" نام ببریم؟