خمینی دجّال تا پایان حیات ننگینش نتوانست با ترفندهای مزوّرانه و جنایتکارانه، از جمله، شیطانسازیِ بیوقفه و «نفوذ» در تشکیلات مجاهدین، سازمان را از درون بپاشاند. هم بهخاطر رسوایی و آبروباختگی کامل خمینی و نظامش و هم بهخاطر حصار تشکیلاتی بسیار استوار و نفوذ ناپذیری که سازمان مجاهدین در برابر تهاجمات زهرآگین شاه و شیخ برافراشته بود.
جلّادان وزارت بدنام اطلاعات آخوندی هرگز نتوانستند در داخل تشکیلات مجاهدین، بهطور مؤثّر، نفوذ کنند و به آن ضربهیی اساسی بزنند. در این زمینه تیرشان همواره به سنگ خورد و کاری از پیش نبردند. مرزبندی «نه شاه و نه شیخ» و «مرز سرخِ ایران نرفتن» از نظر سیاسی؛ و انقلاب ایدئولوژیک از نظر تشکیلاتی؛ بزرگترین عامل بازدارنده و سدّ و راهبندِ «نفوذ» مزدوران رژیم سفّاک، به درون سازمان مجاهدین بود.
مسئولان جنایت پیشه اطلاعاتی رژیم، بارها، به ناتوانیشان در «نفوذ» به درون تشکیلات سازمان مجاهدین اعتراف کردهاند. از جمله، در موارد زیر:
ـ «ما هیچ زمانی در "نفوذ"به سازمان [مجاهدین] موفق نبودیم. ما در مورد سازمان همه کارکردیم، امّا نتوانستیم [در آن] نفوذِ اساسی کنیم. این یک واقعیّت است. در دستگیر کردن، ضربه زدن، فراری دادن و... در همه جا خدا کمک کرد ولی در مورد"نفوذ" به سازمان نمیدانم چرا کاری نکرد!» («رعد در آسمان بیابر»، از انتشارات «یا زهرا»، ۱۳۹۷، ص۱۲۶، گفتگو با «مسئول بخش التقاط سپاه پاسداران»).
ـ « «این، برای دستگاه امنیّتی ما ضعف است که در لایههای داخلی سازمان "نفوذی" نداشته باشیم... نفوذ در جوامع بسته بسیار سخت است؛ جوامعی که واقعاً منفذ ندارند و هم این که، اعضای آن بسیار فداکار هستند» («استراتژی و دیگر هیچ»، ناصر رضوی ـ از مدیران جنایتکار وزارت اطلاعات آخوندی ـ ۱۳۹۸، ص۲۰۷).
دلیل اینکه رژیم سفّاک آخوندی و عوامل و مزدورانش تلاش میکنند مجاهدین را به «سِکت»، «فرقه»، «جامعه بسته» متّهم کنند، همین دژ و سنگر غیرقابل نفوذ تشکیلات مجاهدین است.
مجاهدین، بهنحو احسن، توانستند همواره درب تشکیلاتشان را بر روی هر گونه «نفوذِ» عوامل و مزدوران شیخ و شاه ببندند و در برابر فوج شیطانسازیها و لجنپراکنی هایشان رویین تن شوند.
همان «مسئول بخش التقاط سپاه پاسداران»، در کتاب «رعد در آسمان بیابر»، ص۸۵، در این باره مینویسد: سازمان مجاهدین «... وقتی که در عراق بود، دسترسی به عراق خیلی سخت بود... ما چندین کیس باز کرده بودیم که بتوانیم داخل کمپ اشرف برویم... کسانی را که موفّق شدیم داخل عراق بفرستیم که اطلاعات بگیرند، خارجی بودند تا بخواهند اینها به نتیجه برسند، آتشبس شد... فرقه که میگویند واقعاً درباره سازمان [مجاهدین] مصداق داشت. "نفوذ"در فرقه با"نفوذ"در گروه بسیار متفاوت است. سازمان واقعاً یک فرقه کاملاً تروریستی شده بود و"نفوذ" در آن خیلی سخت بود».
در دهه ۶۰، که رژیم قادر بود با استفاده از مزدوران خارجیاش در بسیاری از کشورها عملیّات تروریستی انجام دهد و بهشدت نیاز داشت که به مجاهدین و رهبریاش هم ضربهیی کاری بزند، در زمینه «نفوذ» در دژ تسخیرناپذیر تشکیلات مجاهدین هیچ غلطی نتوانست بکند. پاسدار محسن [سبزعلی] رضایی، مسئول اطلاعات سپاه پاسداران، در ۳۰ تیرماه ۱۳۶۵ در مصاحبهیی گفته بود: «عدّهیی از رزمندگان لبنانی و جاهای دیگر، از راههای مختلف پیام میدادند... میگفتند، بابا شما میتران را بخواهید ما دست و پا بسته او را تحویل میدهیم. امّا رجوی ۱۰برابر میتران حفاظت میشود» (یعنی، ما قادر به انجام این مسأله نیستیم).
عملیات تروریستی رژیم تروریستپرور، در خارج کشور، اساساً، از طریق عناصر «نفوذی» پیش میرفت و «نفوذ» در درون تشکیلات مجاهدین ناممکن بود.
علل «نفوذ» ناپذیری سازمان مجاهدین
ناتوانی ایادی و مزدوران رژیم در زمینه «نفوذ» در حصار تشکیلاتی سازمان مجاهدین، زاده دو عامل «درونی» و «بیرونی» است:
۱ ـ «عامل درونی»، یعنی هسته مرکزیِ راهبند این «نفوذ»، «انقلاب ایدئولوژیکی سازمان مجاهدین» و ثمرات و رهآوردهای آن بود که اصلیترین ضامن و حافظ تشکیلات سازمان در برابر هر گونه «نفوذ» عوامل شاه و شیخ و همدستانشان بوده است.
سازمان با مجهّزشدن به این سپر حفاظتیِ نفوذناپذیر توانست دژ تشکیلاتی خود را رخنه ناپذیر و رویین تن کند؛ دژی به قامت رشادت و پاکبازی هزاران داوطلب جانشیفته آزادی ایرانزمین و ۳۶ سالِ بیوقفه فداکاری و پرداخت بیچشمداشت.
در حقیقت انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین چنان استانداردی از فداکاری، از خود گذشتگی و وارستگی در میان اعضا و مسئولان این سازمان بهوجود آورده است که یک نفوذی یارای همرنگ شدن با آنها را ندارد. این در حالیست که مهمترین ابزار کار یک نفوذی همرنگ شدن با سازمان یا جمع یا سوژهای است که میخواهد در آن نفوذ کند.
۲ـ «عامل بیرونیِ» سدّ غیرقابل «نفوذ» در تشکیلات مجاهدین، در ملأ هواداران سازمان و ایرانیان آزادهیی است که سودای آزادی و آزادگی در دل میپرورند با مرزبندی «نه شاه و نه شیخ» و مرز سرخِ سفر به ایرانِ تحتِ سلطه نظام سفّاک آخوندی، با اتّکا به این اصل: «هر پناهنده سیاسی که بر روی گوشت و پوست مجاهدین و مبارزین و آزادیخواهان میهنش به پناهندگی دست یافته، اگر به ایران تحت سلطه آخوندها سفر کند، خیانتکار حقیری بیش نیست» و عبور از این مرز، خیانت به مردم و شهدای آزادی است.
این مرزبندی، پادزهر مصونیّت یافتن در برابر هر گونه «نفوذ» و «نفوذی» و ویروسهای پراکنده شده از سوی رژیم آزادی کش و نابودکننده «حَرث و نسل» ایران است.
رژیم آخوندی، که در طول چهار دهه گذشته، امیدی به نفوذ در صفوف درونی مجاهدین نداشته تلاش کرده است به عضوگیری از بریدگان روی بیاورد و یا در لایههای هوادار نفوذ کند. در گذشته نیز که برخی افراد را بهعنوان رزمنده داوطلب به قرارگاههای ارتش آزادیبخش میفرستاد به آنها توصیه میکرد که شما نمیتوانید طولانیمدت در اشرف بمانید، در اولین فرصت چند تن از مجاهدین را بهقتل رسانده و فرار کرده و به ایران بازگردید.
داستان یک «نفوذیِ» جنایتپیشه در «اشرف»
یک مأمور نفوذی اطلاعات آخوندی به نام محمدرضا عدالتیان در روز ۲۷ اسفند ۱۳۷۲، در یک منطقه مرزی خوزستان، سه مجاهد خلق به نامهای علی نوری، لقمان حاج خانیان و عبدالله توحیدی را، از پشت، به رگبار بست و گریخت. امّا تصوّر مجاهدین این بود که این سه مجاهد در جریان عملیات بهشهادت رسیدهاند.
۹ ماه بعد، «دفتر مطبوعاتی مجاهدین در پاریس» در اطلاعیه ۱۸ آذر ۱۳۷۳ اعلام کرد: «طبق سندی که از داخل ایران به دست آمده، وزارت اطلاعات رژیم آخوندی یک لیست اسامی را، تحت نام اعضای سابق مجاهدین، همراه با آدرس و شماره تلفن آنها، برای مراجع بینالمللی ارسال کرده و مدّعی شده است این افراد توسط مجاهدین، زندانی و شکنجه شدهاند. آخوند فلاحیان، وزیر اطلاعات رژیم، این لیست را همراه با یک دستورالعمل برای سفارتخانههایش ارسال نموده و تأکید کرده که از این افراد بهعنوان "شهود شکنجه"در همه ارگانها و مراجع بینالمللی استفاده شود تا "برگ حقوقبشر علیه خود منافقین برگردانده شود".
نکته جالب توجه در این لیست، اسم محمدرضا عدالتیان بود؛ کسی که تا آن تاریخ، مجاهدین فکر میکردند در همان عملیات ۲۷ اسفند سال قبل در منطقه مرزی خوزستان کشته شده، در حالی که اکنون معلوم شده که این فرد، نه فقط زنده است و در وزارت اطلاعات در تهران به کار مشغول، بلکه، دقیقاً همان مأمور نفوذی اطلاعات آخوندهاست که ۳ مجاهد خلق را از پشت، هدف قرار داده و گریخته است. حیرتآور این که، در دستورالعمل آخوند فلاحیان، این فرد یک ناراضی "جدا شده از سازمان که نسبت به وضعیت درون تشکیلات مسأله دار"بوده، معرّفی شده و بر ضرورت"صحبت و برخورد با او از سوی ارگانهای بینالمللی تأکید شده بود.
وقتی مجاهدین موضوع را با جزئیات آن افشا کردند، وزارت اطلاعات آخوندها، که دیگر برگ خود را سوخته میدید، تغییر جهت داد. یعنی، وقتی به این نتیجه رسید که محمدرضا عدالتیان دیگر تحت نام "عضو سابق مجاهدین"و"عضو ناراضی" مصرف سیاسی و تبلیغاتی و مصرف بینالمللی ندارد و به درد برگرداندن برگ حقوقبشر علیه مقاومت ایران نمیخورد، مزدور مزبور را در یک فقره قدرتنمایی ابلهانه آخوندی ـ اطلاعاتی، مورد مصرف قرارداد و خود این مأمور جنایتکار اطلاعات آخوندها در تاریخ ۷ اسفند ۱۳۷۳در تلویزیون رژیم، ارتکاب این جنایت را به تفصیل شرح داد. به این ترتیب، اطلاعات آخوندی ۳ ماه پس از اینکه در اثر افشاگری مجاهدین، برگ خود را سوخته و مستعمل یافت، در یک شوی تلویزیونی، که در وزارت اطلاعات ضبط شده بود، محمدرضا عدالتیان، قاتل جنایتکار مجاهدان خلق علی نوری، لقمان حاج خانیان و عبدالله توحیدی را به صحنه آورد تا به این جنایت وحشیانه، بهعنوان یک عملیات قهرمانانه، مباهات کند.
***
«دجّال بیسر و پا» [خامنهای طلسم شکسته مفلوک] و سران تروریست و تروریستپرورش وقتی نتوانستند، اتّحاد و همبستگی و صفای درونی و استحکام تشکیلاتی و ایدئولوژیکی سازمان مجاهدین را با «نفوذ» در درون آن، از هم بپاشند، ضربه از بیرون تشکیلات، از طریق انفجار بمبی بسیار مخرّب در گردهمایی سالانه مجاهدین در «ویلپنت» پاریس را، طرّاحی کردند که میبایست از طریق یکی از باسابقهترین دیپلمات تروریستهای رژیم؛ اسدالله اسدی، شاغل در جاسوسخانه رژیم در اتریش، و سه مزدور تشنه به خون، که خود را هوادار مجاهدین قلمداد کرده و به دفتر مجاهدین در بلژیک رفت و آمد داشتند، به اجرا درآید. امّا خوشبختانه این طرح اهریمنی، پیش از اجرا برملا شد و دیپلمات تروریست و همدستان مزدورش دستگیر و زندانی شدند و بزرگترین ننگ و بدنامی نصیب آمران و عاملان این عمل جنایتکارانه تروریستی شد.
روز ۱۶بهمن۹۹، دادگاه آنتورپ بلژیک، اسدالله اسدی را، به جرم اقدام برای کشتار بزرگ در عملیّات تروریستی در گردهمایی مقاومت ایران در پاریس، به ۲۰سال، و سه مزدور همدستش (مهرداد عارفانی، نسیمه نعامی و امیر سعدونی) را به ۱۸سال، و ۱۷سال و ۱۵سال زندان محکوم کرد. در قسمتی از حکم دادگاه اشاره شده است که «... دادگاه تشخیص داد، چهار متّهم، بخشی از یک گروه تروریستی بزرگتر در داخل یک سرویس اطلاعاتی مشخّصِ رژیم ایران هستند. این، از مبالغ پول پرداختشده به متّهمان، نحوه جمعآوری اطلاعات، ملاقاتهای صورت گرفته در ایران، استفاده از موقعیت دیپلماتیک، و ساختن و آزمایش بمب در خود ایران، نتیجه گرفته میشود».
در ۱۵اردیبهشت ۱۴۰۰ رژیم آخوندی از طریق وکیلش در جلسه مقدماتی دادگاه استیناف، درخواست تجدید نظر اسدالله اسدی را پس گرفت، آنها میترسیدند که در دادگاه استیناف یک شکست سختتری از مقاومت در یافت کنند به همین خاطر در مقابل حکم دادگاه تسلیم شدند و حکم۲۰ سال زندان برای تروریستی که لباس دیپلماسی به تن کرده بود قطعی شد.
«پادوهای وحشت زده گشتاپوی آخوندی»
بخشی از سخنرانی نوروزی مریم رجوی: «... حکم تاریخی دادگاه آنتورپ، که حاصل جوشش خونهای شهیدان مقاومت مردم ایران در برابر سیاست دیرین مماشات است... علاوه بر زندانهای سنگین برای دیپلمات ـ تروریست رژیم و مزدورانش و اِبطال پاسپورتها و تابعیّت آنها، باعث شد که در سراسر اروپا، مزدوران اطّلاعات رژیم به وحشت بیفتند.
در همینجا از طرف هموطنان و شخصیتهای حاضر در گردهمآیی مقاومت در سال ۹۷، که هدف توطئه بودند؛ از دولتهای آلمان و بلژیک و فرانسه میخواهم بدون کمترین ملاحظه، تمام مندرجات و اسناد و اسامی و آدرسهای بهدست آمده از دفترچههای دیپلمات تروریست رژیم را منتشر کنند. هیچ سندی نباید مشمول طبقهبندی محرمانه و به کلّی سرّی شود. سرویسهای اروپایی در کشورهای مختلف برای مصون ماندن از تروریسم و جاسوسی و کارزار شیطانسازی، باید اسامی مأموران و مرتبطان با رژیم و وزارت اطلاعات را، که از پوشش پناهندگی یا سیتیزِنِ این کشورها استفاده میکنند، برملا کنند».
***
در این توطئه شومی که اگر به تحقّق میپیوست، ممکن بود خانم مریم رجوی، پرچمدار بیبدیل جنبش براندازی نظام ایرانسوز آخوندی و صدها شخصیت سیاسیِ بین الملی و ایرانی و ایرانیان دادخواه و رزمنده سختکوش آزادی را، بیهیچ گناهی، شرحه شرحه کند، مزدوران و رجّالههای معرکه گیر و به خون تشنه «دجّال بیسر و پا»، ددمنشانه، جای قربانی و قاتل را عوض کردند و رذیلانه، گفتند و نوشتند که مجاهدین خودشان، عامل توطئه بمبگذاری بودهاند. با اینکه در دادگاه ثابت شد که دیپلمات ـ تروریست خلیفه ارتجاع و سه مزدور همدست او عامل این توطئه جنایتکارانه بوده و به حبسهای طولانی محکوم شدهاند.
***
اطلاعیه «کمیسیون امنیّت و ضدّ تروریسم شورای ملی مقاومت»، ۲۲بهمن ۹۹: «پس از صدور حکم دادگاه آنتورپ درباره دیپلمات ـ تروریست رژیم و سه مزدور دیگر و سلب تابعیّت از آنها، شماری از مستخدمانِ وحشت زده، برای سفیدسازی خود با تاکتیک "آی دزد، آی دزد" از مجاهدین خواهان انتشار اسامی مزدوران و نفوذیهای رژیم شدند تا با بلاهت، خود را مبرّا جلوه دهند. حال آنکه خود، در ردیف اوّلِ کاربران نظام، علیه مجاهدین و مقاومت ایران قرار دارند.
در پی اعتراف صریح آخوند علوی، وزیر اطلاعات رژیم، مبنی بر اینکه وزارت بدنام، سر نخ شیطانسازی و تروریسم و همه لجنپراکنیها و فیلمسازی علیه مجاهدین را در دست دارد، کمیسیون امنیّت و ضدّتروریسم شورای ملی مقاومت، به محمدرضا روحانی، ایرج مصداقی، اسماعیل یغمایی، عفّت و عاطفه اقبال و یک دوجین مزدور، که از سرنوشت مهرداد عارفانی و نسیمه نعامی و امیر سعدونی و باطل شدن تابعیّت و پاسپورتهای آنها وحشت کردهاند، هشدار داد که از آخر و عاقبت آنها عبرت بگیرند. فرافکنی و شعربافی و نویسندگی و یقه درانی علیه اسلام دیگر اثر ندارد و باید بگویند چی و چند و چگونه گرفتند.
بازخواست از مجاهدین بهخاطر نفوذیهای وزارت اطلاعات، نعل وارونه زدن و دیدن خود در آیینه دادگاه و ترفند لو رفته وزارت بدنام آخوندی برای سفیدسازی مأموران پیشانی سیاه است. دادگاه بیش از ۴۵۰هزار یورو از پولهایی را که وزارت اطلاعات به آن سه مزدور پرداخته بود، ضبط کرد و اسامی بسیاری از مزدوران دیگر در مدارک به دست آمده از دیپلمات بمبگذار به چشم میخورد...
اطلاعات آخوندها در همان زمانِ مقرّر برای انفجار بمب در گردهمایی ویلپَنت در روز ۳۰ژوئن ۲۰۱۸، دو مأمور با نامهای خدابنده و مصداقی را تحت عنوان اعضای سابق مجاهدین در یک تلویزیون فارسی زبان به انتظار نشانده بود تا بهمحض انفجار به بازار گرمی بپردازند و آن را به خود مجاهدین نسبت بدهند. خدابنده مقیم لندن است، امّا، مصداقی را بهخاطر همین برنامه از سوئد به انگلستان آورده بودند.
در روز ۱۴ آبان ۹۸ یکی از همین مأموران (خدابنده) در همان تلویزیون فارسیزبان گفت: «در سال ۲۰۱۸ وقتی که بمبگذاری قرار بود بشه توی ویلپنت فرانسه، مدارکی بیرون آمده که نشون میده که خود مجاهدین در این درگیر بودن. . ». .
مصداقی، مزدور تشنه به خون: «سعدونی، نعامی و عارفانی [در حدود یازده سال با رژیم] اینها ارتباط داشتند و تقریباً در مناسبات اینها [مجاهدین] بودند و عناصر قابل اعتمادشان بودند؛ روابط نزدیکی داشتند... در صف جلو تظاهراتشان بودهاند. سه نفری که اینجا دستگیر شدهاند، مورد اعتمادترین افراد [مجاهدین] بودهاند» («میهن. تی. وی»، ۲۲بهمن ۹۹).
دیگر «پادوهای وحشت زده گشتاپوی آخوندی» نیز همین خط وزارت اطلاعات آخوندی را پیش میبرند: مجاهدین، خودشان در خودشان «نفوذ» کرده بودند و این بمبگذاری هم کار خودشان بوده؛ دعوای درون سازمانی بوده است.
***
دکتر حمیدرضا طاهرزاده در این باره مینویسد: «... در خصوص وجود نفوذیهای کذایی در درون مقاومت که موجب نگرانی نفوذیهای اصلی و مزدوران پیشانی سیاه و سرتراشیده دشمن شده، مزدوران؛ عارفانی، سعدونی و نعامی، هیچیک هرگز عضو رسمی و یا حتّی هوادار تمام وقت مجاهدین نبوده و صرفاً در لایههای هواداری قرار داشتهاند. در طی سالیان که من بهدلیل فعالیتهایمان در پارلمان اروپا در دفتر اصلی بروکسل حضور داشتم، هیچگاه این افراد در هیچیک از نشستهای درونی، تشکیلاتی، تخصّصی و کاری ما شرکت نداشتند. سعدونی را فقط گاه گداری که برای انجام یک ترابری کوچک به آنجا میآمد، میدیدم. عارفانی که بیشتر به کار تهیه پلاکارد و بروشور و اموری در همین ردیف در بیرون مشغول بود، به دفتری تردّد داشت که بسیاری از هواداران به آن رفت و شد مستمر داشتند.». (دکتر حمیدرضا طاهرزاده، مقاله «دفترچه سبز و جیغهای بنفش دراکولاهای وحشتزده ولایت»، سایت همبستگی ملی، ۲۹بهمن۹۹).