نفوذ ِ رخوتآور ِ طالعبینی به گسترش ابهامآمیز خود ادامه می دهد. خلافت همه جا حضور دارد. دانش جادویی و شعبده بازی همه را مبهوت کرده است. افسانهها و معجزات، روایت قالب شده است. هر واقعه عادی در زندگی خصوصی یا اجتماعی، تدبیری از جانب خداوند یا شیطان برای عبرت و یا قربت است. نشریات سخیف به خانه ها راه باز کرده تا خواننده بتواند «فلزات پست را به زرناب» تبدیل کند. طُلاب دوره گرد بر منابر، طلسمهایی برای مصون ماندن از گزند اجنه می فروشند. شیادان و دوره گردان سیاسی و دینی، فنون خوشبختی برای فروش در خورجین دارند. «سیاحان از اژدهاهایی که شعله آتش از دهان بیرون می ریزند و مرتاضانی که طناب را بر پا میایستانند و از آن به آسمان صعود می کنند، روایتها می آوردند». ویل دورانت اوضاع اروپای ۱۵۴۹ را چنین تشریح می کند. کرمهای آفتزای کشاورزی تکفیر می شدند. در سالهای ۳۱ـ۱۵۲۶ راهبههای شهر تروا (فرانسه) کِرمهایی را رسمأ تکفیر کردند که آفت ِ محصولاتشان شده بود. آنها اما اعلام کردند که این تکفیر فقط شامل حال زمینهایی می شود که دهقانانشان وجوه شرعی را تام و تمام به کلیسا پرداخته کرده باشند. در قرن شانزدهم ۳۰۰۰۰ اختر شمار فقط در پاریس به کسب و کار مشغول بودند. تقویمهای تنظیم شده توسط اختر شماران پر فروشترین نشریات آن دوران بود.
در سال ۱۴۰۰ شمسی با تأخیری ۶۰۰ ساله این بساط در خلافت ِ خامنه ای پهن است. قاضی دادگاه، مسعودی مقام، که مسئول رسیدگی به پروندهایی از قبیل پرونده بقایی، معاون اجرایی رئیس دولت دهم و کاظمیوزیر رفاه در دولت احمدینژاد بوده است، به گسترش سحر و جادو در بین مقامات ارشد رژیم اقرار می کند. (https://www.pishkhan.com/news/۱۵۶۶۴۱ )
گسترش و استفاده از جادو و رمالی و سحر در نظام حاکم سابقه ای طولانی دارد. شروع آن به دولت نهم راه می برد و در دولت دهم به اوج خود رسید. انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ نقطه شروع درگیریهای مقامات رژیم بود. پس از انتخابات و انتصاب اسفندیار رحیم مشایی به معاون اولی، اصولگرایانی که ماهها از احمدی نژاد حمایت کرده بودند در مخالفت با انتصاب مشایی استدلال می کردند که: «رفت و آمدهای مشکوک به خارج از کشور به دنبال مددگیری از برخی خرافات هم، از مسائلی است که صلاحیت ایشان برای تصدی یک پست میانی را زیر سوال میبرد چه رسد به اینکه شخص دوم کابینه شود.»
فضاحت به استعفا کشید. مشایی رفت، اما داستان ادامه یافت. سایت جهان نیوز از ارتباط «یکی از مقامات ارشد کشور» با مرتاض ۴۰۰ ساله هندی خبر داد که طی سفرهای متعدد به هند، برای «پیشبینی تحولات جهان و بعضاً ایران» با مرتاض یادشده دیدار کرده بود. یک سال دیرتر در سال ۸۹ مشایی، در مقام دفاع اظهار داشت که او فقط دو بار به هند رفته و توضیح داد که «من که ملاقاتی با مرتاض ۴۰۰ ساله نداشتم و فکر میکنم اصلاً مرتاض ۴۰۰ ساله یک قصه و یک دروغ است. اصلاً مرتاض ۴۰۰ساله کیست؟» (همانجا)
ولایت در دام بلا
فروش کالای طالع بینی در «مناظره انتخاباتی» امسال هم مشهود است. با این تفاوت که بازار رمالی دیگر بسیار کساد شده است. این انتخابات می رود تا بساط اقتدار خامنهای را در هم پیچد. ریاکاریها، بد کاریها و زیادهرویها تارهای این دامند. دام بلای انقلاب. هیچ مرد «نیکو خصالی» در جمعشان یافت نمی شود. هر چه هست، شیادی و رمالی است. راستی چگونه می توان در برانداختن دستگاهی چنین شریر و پلشت، دچار تردید شد. مگر می شود در متلاشی ساختن این قالب گندیده تعلل کرد؟ این «رقبای انتخاباتی» هستند که از فساد سیستماتیک عمیق می گویند، از سیستمهای مافیایی می گویند که در همه پهنهها گسترش یافته و بر فراز همه کانونهای قدرت ایستاده اند. آخر اینان چه کسانی هستند؟ اهرم هدایت آنها کجاست؟ چگونه ساختاری تنیدهاند؟ پُشت و پناه این سیستم کجاست؟
این بلبشوی ساختاری، رقتآور است، باید به آن پایان داد.
۱۵۳۴ در تاریخ مسیحییت شاید نادر باشد. پاپ پائولوس سوم در سن بیست و پنچ سالگی به مقام پاپی و «به عنوان شایسته ترین مرد عالم مسیحیت» بر کُرسی پطروس مقدس تکیه زد. سیاست بازی دینی و فساد، ریشه های ستبر یافت. چلینی (Cellini) که به فرمان او زندانی بود، طی نامه ای نوشت که او «به هیچ چیز حتی بخدا هم ایمان ندارد». پاپ، ایتالیا را ملک طلق خویش می دانست و ایالات را به خویشاوندانش اهداء می کرد. به پسرش پیرلوئیچی ایالات پیاچنتزا و پارما را بخشید و ایالت کامرینو را به نوهاش اوتاویو سپرد. کلاه قرمز کاردینالی را به برادرزاده های چهارده ساله و هفده ساله اش بخشید و علیرغم فساد اخلاقیشان از آنها حمایت می کرد. گزارشها به پاپ حاکی از این بود که «مردم هرگز نمی تواند کشیشی را مبرا از آلودگی به زنا و خمر و جهل برای اقرار معاصی خود بیابند.»
بوی فساد آزاده دهند و هولناک بود.
پیرلوئیچی در سال ۱۵۴۷ گوییا به فرمان پدرش، پاپ پائولوس سوم، به قتل رسید. ۱۵۴۸ اوتاویو بر علیه پدر شورش کرد و با دشمنانش برای بسط حوزه قدرت همکاری کرد. پدر مغلوب شده مرگ را با آغوش باز پذیرا شد.
در زمان پاپ ژولیوس سوم هم (۵۵ـ۱۵۵۰) هم در بر همین پاشنه می چرخید. او به شکار می رفت، دربارش مملو از دلقکها بود، قمار بازی با پولهای کلان سرگرمی او بود، به گاوبازی علاقه داشت و تشویق به ترویج آن می کرد و «غلام بچه ای را که مامور پرستاری الاغش بود به مقام کاردینالی می رساند.» (ویل دورانت همانجا، ص. ۵۱۰).
نهادینه شدن این فسادها در دستگاه روحانیت کلیسا به هزار سال زمان نیاز داشت.
خامنه ای ردای ولایت را در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ بر تن کرد. او به تنهایی نابکاریهای هزارساله کلیسا قرون وسطا را بر دوش می کشد. اکنون هم در تلاش است که «غلام بچه» اش را بر مسند ریاست جمهوری بنشاند.
در اواخر خلافت پاپ اعظم لئوی دهم (۲۱ـ۱۵۱۳) که نابخردانه در برابر مبارزه با فساد کلیسا مقاومت می کرد، فرانچسکو پیکو دلا میراندولا نطقی آتشین در مقابل کاردینالها و پاپ ایراد کرده و به او هشدار داد که:«... بیم آن می رود که خداوند دیگر از هرگونه معالجه مسالمت آمیزی روی برگرداند و یکباره اعضاء بیمار شده کلیسا را با شمشیر و آتش قطع و نابود سازد.» (ویل دورانت جلد ۲۰، ص. ۵۰۳).
اکنون در خیابانهای وطن «شمشیر خداوند» از نیام کانونهای شورشی بر کشیده شده است و مترصد فرصتی است تا نظام را «با شمشیر و آتش، قطع و نابود سازد.»
چاره چیست
پروسه انتصاب ریاست جمهور و مناظره انتخاباتی در فاشیسم مذهبی حاکم نشان روشنی از نهادینه شدن ساختارهای مخوف سیاسی، اقتصادی و پارتیبازیهای فرقهای و عشیره ای و آنارشیسم ساختاری ولایت فقیه است. مناظره ها، نمایشی مضحک از رمالی و شارلاتانیسم است. این اما خاتمه داستان نیست. معضل ِ دیگر نظام، روان پریشی و نارسیسم افسارگسیخته خامنه ای است. بیان این روانپریشی شاخصهای رفتاری، کرداری و گفتاری این مستبد است. او همچون خمینی، گرفتار بیماری جنون قدرت و نفی و انکار جهان خارج از ذهن است. با یاوههای خویش تفسیری از جهان ارائه می دهد که حلقه «خودی» هم دیگر آن را نمی پذیرد.
نظام سیاسی حاکم یکی از فاسدترین رژیمهای جهان است. کشاکش او با جهان غرب هم هیچ ارتباطی با منافع ملی ما ندارد. عناد او با جهان مدرن و ارزشهای آن، نشئت گرفته از الهیات فرسوده و نگاه مندرس او به جهان است. ما با استیلای مشتی بیمار روانی بر قطبهای کلیدی قدرت مواجه ایم. این نگاه باطل که گوییا از درون همین سیستم، راه حلی ارائه خواهد شد، تا کنون بهای هنگفتی طلبید. مردم خسارتهای عظیمی را متحمل شدند. ما حامیان این تز را نخواهیم بخشید. آنان تا کنون برای رژیمی پلشت فرجه بقاء خریدند، به طبل «خانواده» کوبیدند، معلم اخلاق و ارزشهای دمکراتیک برای مقاومت شدند، در پروژه شیطانسازی مجرمانه شرکت کردند، پروژه های نیمه تمام روانپریشان تهران را تکمیل کردند، دشمن را عوضی نشان دادند، ابهام آفریدند و از مقاومت نیرو گرفتند.
از فردای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ مقاومتی سترگ با نگاهی بسیار جامع الااطراف و باریک وارد فازی گردید که اکنون تمام جامعه به درستی آن با فریادهایش گواهی می دهد. آن فرهیخته انقلابی طرحی را در افکند که چهل سال بعد خیابان را فتح کرد. «تریبون آزاد» در کف خیابانها اثبات حقانیت مواضع مقاومت است. این جوانان دلاور و نسل شورشی وارثان میلیشیای قهرمان آن دورانند. امروز به یمن رهبری داهیانه انقلاب دمکراتیک، شریران حاکم در محاصره نور قرار گرفته اند. دیر زمانی است که اندوخته آنان برای ایستادگی ته کشیده است. آنچه اکنون در ایران می گذرد، بالبداهه و اتفاقی بوقوع نپیوسته است. این محصولِ تکثیرِ فرهنگ مقاومت است؛ فرهنگ مبارزاتی تولید شده در اشرف و لیبرتی. ادبیات و واژگان و فرهنگ مبارزاتی مجاهدین و شعارهای طرح شده تا اعماق جامعه سرازیر شده است. جامعه بی پروا فریاد «مرگ بر دیکتاتور» سر می دهند و خواهان سرنگونی اند. بذر این مقاومت در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و مهر ماه همان سال در دشت میهن کاشته شد. یاد آن نسل پر شور در دلها شعله ور است.
این طوفان متراکم شده بر سر خلیفه خواهد کوبید. رژیم دیگر توان بسیج را ندارد.
رهایی از ستم دینی در تیررس است. توفیق با ماست. هیچگاه آزادی این چنین در دسترس نبوده است. اما چگونه؟
وقتی که مکانیزم تغییر را مد نظر داریم باید بر «مجموعه امکانات» و توانمندیهای بالقوه و بالفعل متمرکز شد. تغییر از آسمان نمی افتد، راهکارهای زمینی دارد. ما چه امکاناتی پیش رو داریم؟ چگونه می توان تغییر را امکان پذیر کرد؟ چه باید کرد؟ راه حل چیست؟ برآمدن از غار اهریمنی کاهنان دینی و جبران این سقوط هولناک چگونه امکان پذیر است؟ دیگر زمان تشریح «اکنون» و گرفتاریها و آسیب ها بسر آمده است. دیگر دوران گزارش نویسی و برشمردن شوربختی و نکبتها بسر آمده است. دیگر توصیف گرفتاریها درمان درد ما نیست. ما باید انتخاب کنیم. باید نگاهمان را تغییر دهیم. اینکه چرا این چنین است و چه شد که چنین شد، راه را به سمت تغییر باز نخواهد کرد. سؤال بنیادین و راستین این دوران چنین است: با چه راهکاری می توان تغییر را ممکن ساخت؟
به باور من، راه برون رفت از محاق خوفناک استیلای ملایان، طرح ده ماده ای مریم رجوی است. اعتراف به این حقیقت، خود فضیلتی است. تنها با مریم رجوی و طرح این بانوی فرهیخته در این برهه از زمان، تغییر در جامعه ما امکان پذیر است. هر راه حل دیگری یاوه سرایی است. هیچ امکان دیگری در مقابل ما نیست. بر این گزاره باید بسیار شفاف و صریح تأکید کرد. این بانوی مسلمان، رهبر جنبشی است جدی، قدرتمند، سراسری، جهانی، دارای صدها هزار پشتیبانان سختکوش و فداکار، هزاران کادر تمام وقت حرفهای، تجربیات پربار مبارزات انقلابی در پهنههای نظامی، سیاسی و دیپلماسی جهانی، امکانات لجیستیکی توانمند و چشمگیر، دارای شبکهای اجتماعی بسیار متنفذ، مجهز به دانش سیاسی، حقوقی و قضایی غنی، تشکیلاتی منسجم، پولادین، خلاق و راهگشا با ۵ دهه مقاومت در پیچیدهترین پهنهها، دارای شهری با امکانات مدرن و برنامهای روشن، دمکراتیک و پلورالیستی.
در این دوران بسیار حساس عدم حمایت از این جنبش و رهبری آن، فرجه بقاء خریدن برای نظام شرارت پیشه ملایان است. طرح «همبستگی شورای ملی مقاومت» ظرفی است برای اتحاد و همکاری. پیوستن به این طرح وظیفه ای است ملی و عاجل. میهن دوستان، آزدایخواهان، احزاب و سازمانهای حقوق بشر، شورای ملی مقاومت دستان یاری رسان شما را در امر خلع ید از حاکمیت دینی می فشرد. سرنگونی فاشیسم دینی حاکم را با حمایت از این طرح تسریع کنیم.
اتحاد، مبارزه، پیروزی
دکترعزیز فولادوند، یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ ۱۳ June ۲۰۲، بن/آلمان