بهطور یقین این جمله دشمن شاد کن را از بعضی اطرافیانمان بارها شنیدهایم که فیلسوف مآبانه با غروری عالمانه و بعضاً با نگاه عاقل اندر سفیه رو به مخاطبین خود اقرار و ابراز میدارند که "من سیاسی نیستیم" من میخواهم بشکل دیگری به کشورم خدمت کنم...
میخواهم در حد ظرفیت این مقاله و توان خود پدیده "سیاسی"را بشکافم که آیا کسی میتواند ادعا کند که"سیاسی" نیست؟ بهخصوص در شرایطی که مشتی آخوند فاسد و دزد و ادمکش از ایلغار خمینی و اذناب و اسلاف او بر سرنوشت کشور باستانی ایران دارای ملیتها و فرهنگ و سنن و ادیان گوناگون چنگ انداخته حقوق اقلیتهای قومی، همچنین بیتالمال (اقتصاد) و آزادیهای انسانی و اجتماعی و بهخصوص حقوق زنان جامعه پنجه انداختند چون گرگی گرسنه جسم بیجان کشور را از هم میدرند. مملکت سر سبز را به شوره زاری بیآب و علف مبدل میکنند.
سیاست چیست: تنظیم و اراده اقتدار مملکت توسط دولت در داخل و خارج، ابزاری است برای اصلاح امور مردم با کاربرد دوگانه هم در دست ملت و هم در دست دولت و حکومت است. پیشرفت و ترقی و رفاه هر ملت و عظمت کشور کاملاً بستگی به آگاهی سیاسی ملت دارد که آموزش دمکراتیک را در سنین کودکستان بیاموزند تا در پروسه پیچیده زندگی بازیچه مشتی سوداگر نگردند. ابزارهای مهم قوای مجریه و مقننه و قضاییه را که حق هر فرد لایق کشور است را بهدست تجار دین و شیادان و جلادان نژادپرست که آنرا موروثی میدانند، نسپارند که ملت ما تجربه تلخی از آن در طول تاریخ دارند.
سیاست یا شرعی است و یا مدنی.
سیاست شرعی احکام و قوانین خود را از اعتقادات و کتب "دینی" کسب میکند که این احکام در ابتدا که هنوز دستخوش تحریف قرا نگرفته بود برای راهنماِیی بشر، به اعتقاد پیروان ادیان توسط پیامبران دارای کتاب فرستاده شده بود، البته پذیرفتن آیات این کتب "آسمانی" نه قانون و نه جبری بود بلکه برای راهنمایی و اختیاری بود.
اما مرتجعین و مذهبیون قشری عوامفریب امروزی همان کاهنان عصر حجر به شیوه سوری و شبیه سازی با اقوام بدوی آن روزگار خود را وارث بلامنازع آن پیشوایان میدانند و میخواهند "راهنمایی"های قرون اعصار گذشته را جایگزین قوانین و قرار دادهای مدرن جوامع متمدن امروزی که از جمله از دل و تجربه همان ادیان بهدست آمده است کنند. هر جایی که احکام دینی با تمدن بشری در تناقض بیفتد "راهحل هر چه سریع تر به نفع"حکومت دینی"باشد ارجحیت دارد". در اینصورت اتخاذ و اجرای"احکام اجتماعی"صرفاً با فتوای"خلیفه وقت" که مشاوران وی هم از همفکران قشری او میباشند و ابداً از پیشرفت علوم و تحولات و تکامل اجتماعی بیبهرهاند ساری و جاری میشود.
اگر حکومت مدنی باشد، حکمت خود را از عمل و تجربه علمی و تکامل اجتماعی کسب میکند که همان علم سیاست است. موضوع علم سیاست دلالت دارد بحث بر سر انواع دولتها و حکومتها و رابطه فی مابین همچنین بحث بر سر دوام و بقا و زوال آنها و در نهایت تهیه راهکارهای کشف قوانین بازی که امنیت و اشتغال و رفاه مردم را بهبود بخشد. در سیاست کلان باید در نظر داشت که سیاستمداران با در نظر گرفتن پیشرفت ابزار و ماشین تولید در همه زمینههای فراجغرافیایی روابطی را با جهان خارج بر قرار کنند که جهان دچار بیثباتی نشود.
حتماً ما با کلمات سیاست اقتصادی و حقوق سیاسی و و اختیارات سیاسی و سیاست آموزشی و سیاست دفاعی و همچنین سیاست اقلیمی و بهداشت و یا انرژی و غذایی... آشنا هستیم.
کسانی مجری این سیاست میباشند که که در رأس یک دولت و حکومت قرار دارند که اقتدار خود را اگر دمکراتیک باشد از مردم و اگر یا سلطنتی یا دینی باشد از"قوه الهی" کسب میکنند که مورد خاص آن در ایران برای هر دو دونوع آن تجربه شده است که اولی مستهلک شده و دیگری هم غزل خدا حافظی را همین روزها، با روند تحولات و وضعیت انفجاری جامعه و مقاومت رو به اعتلا، میخوانند...
نباید فراموش کرد که اتباع کشور صرفنظر از اعتقادات و تعلقات نژادی و قبیلهای و جغرافیایی در مقابل قانون از حقوقی مساوی بر خوردارند اما برای کسب آن حقوق وظایف و مسئولیتهای ملی هم دارند. فی المثل برای دفاع از کشور در زمان جنگ و یا دفاع از مردم در مقابل حکام ستمگر و یا با پرداخت مالیات به دولت مردم سالار و انجام وظیفه سربازی در صورت نیاز.
بقول فردوسی "چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد".
صرفنظر از مسائل داخلی و با عبور از مرزهای جغرافیایی کشور اهمیت همزیستی مسالمت آمیز در کنار سایر ابناء بشر نیاز به یک اتحاد و همکاری جهانشمول است تا بشریت را در مقابل انواع بلایای طبیعی از قبیل اقلیمی و یا پاندمی بیمه کند. کووید۱۹ که جهان متکبر را اینچنین زمینگیر کرد یک زنگ خطر جدی برای انسانهای با"شعور" بود. اگر همکاری دانشمندان و علمای پزشکی و انسانهای فداکار از نوع کادرهای درمانی و خیر نبود همین بیماری میتوانست جهان را در یک پریود طولانی وارد فاز تاریک و فقر و فلاکت فرو برد. که کشور ایران در اشغال آخوندها ی نا کار آمد به سرنوشت آن دچار و که انگشت نمای جهان شده است...
هموطن که ادعا میکنی سیاسی نیستی!
هشدار که بشر معاصر هنوزبدترین فاجعه طبیعی مبنی بر تغییرات جوی و آب و هوا را تجربه نکرده است. کماکان با شک و تردید از وقوع آثار گرمایش زمین یعنی ذوب شدن یخ های قطبی و بالا آمدن سطح آب در شهرها و طوفانهای بنیانکن که تبعات مخرب آن ویران کردن مزارع و باغات زیر کشت و زیرساختهای کشورها و مسکن شهروندان در عمده شهرهای ساحلی است با مسامحه به آن بر خورد میکند. پیشبینی میشود آب دریاها تا ۶ متر از سطح زمین بالا خواهد آمد. اگر میخواهی همچنان یکی از شهروندان کره زمین باشی باید متوجه شده باشی که جهان از چهار عنصر"آب و هوا و خاک و آتش" بیشتر است و عناصر از از چهار تا توسط مندلیف به ۱۱۷ عنصر افزایش یافت. مهم است بدانیم که شریان حیاتی بشر مثل آب و خاک هوای جهان بهخصوص کشور ما آلوده شده است، جمعیت جهان از آدم و حوا به هفت میلیارد نهصد میلیون نفر بالغ است بهعلاوه خطر ناشی از تروریسم و هزاران بمب اتمی را باید به آن اضافه کنی حالا میخواهی بدون سلاح"سیاسی" به کجا میخواهی فرار کنی؟
اگر موجودات زنده یکبار توسط یک سنگ آسمانی تا حدودی نابود شدند، امروز سنگهای آسمانی بزرگتری در دست بشر است که موجودیت بشر را در خطر انقراض قرار میدهد.
احتمالا از کسانی هستی که یا به ذلت زندگی زیر عبای خامنهای و رئیسی. . تن دادهای و یا کشور باستانی و ملت تحت ستم اما شریف را بهدست مشتی آخوند و پاسدار رها کرده اید، عطایش را به لقایش بخشیدی به جایی کوچ کردهاید که فکر میکنید در امانید. اما این رسم ایرانیانی نیست که برای حفظ نسلهای آینده بارها و بارها به این آب و خاک خون دادهاند. شعرا و فلاسفه در وصف آن قهرمانان افسانهای سخن ها گفتهاند وصیتهای و نصیحت ها کردهاند. پدران و مادران ما تا آخرین روزهای حیات خود با چشم باز در انتظار بازگشت فرزندان خود تسلیم عزرائیل شدند اما تسلیم رژیم ولایت فقیه نشدند...
البته در زمان آسایش و آرامش و سازندگی کشور و دوران دموکراسی همه آزادند روش زندگی خود را انتخاب کنند. اما در دورانی که کشور و ملتش از زن و مرد و کوچک و بزرگ از اقشار و طبقات مختلف صنعتی و آموزشی و کشاورزی و کارگری، اقلیتهای قومی و دینی به خصوص زنان... در آتش بیرحمی و ستمگری مشتی آخوند دجال و فاسد و عوامفریب میسوزد و جوانان وطن ناجوانمردانه پرپر میشوند هر فرد ایرانی باید به وظیفه خود برای آزادی وطن قیام کند اگر توان جنگیدن دارد باید بجنگد و اگر استطاعت مالی دارد باید به مقاومت کمک کند و حداقل بهطور اخلاقی هرگز نباید تا آزادی کشور بگوید "من سیاسی نیستم" . دور باد از هر ایرانی وطنپرست که چنین سخن بگوید.